یازده اکتبر سال ۲۰۰۳، به مناسبت چهلمین سالگرد درگذشت ادیت پیاف، شهردار پاریس، برتران دُلَنوئه (Bertrand Delanoë)، از مجسمه ی پیاف که به صورت ویژه طراحی و در میدان ادیت پیاف، واقع در چند متری بیمارستان تنون (Tenon) محل تولد ادیت، نصب شده بود، رونمایی کرد. این مجسمه توسط لیسبِت دِلیل (Lisbeth Delisle) مجسمه سازِ فرانسوی ساخته شده است.
پیاف در تمام دنیا همچنان مشهور و زبان زد است. علاوه بر نمایش ها و کمدی موزیکال های زیادی که در مورد ترانه ها، زندگی و شخصیت پیاف به اجرا در آمده است، کارگردانِ فرانسوی اُلیویه دَها (Olivier Dahan) فیلمی درباره ی زندگی پیاف به نام «گنجشکک» (la Môme) ساخت که در فوریه سال ۲۰۰۷ اِکران شد. این فیلم بخش های مختلفی از زندگی پیاف از جمله: کودکی، دوره شکوفایی، شادی ها، دردها، موفقیت ها و اتفاقات ناگوار و مرگِ او را ترسیم می کند. هنرپیشه ی جوانِ فرانسوی ماریون کوتیار (Marion Cotillard) در این فیلم نقش ادیت پیاف را بازی کرد.
این فیلم در فرانسه و همچنین در دیگر کشورهای دنیا از جمله ایالات متحده موفقیت چشمگیری داشت. ژانویه سال ۲۰۰۸ جایزه بهترین بازیگر گولدن گلوب (Golden Globe) برای اجرای نقش در کمدی موزیکال به ماریون کوتیار اهدا شد.
فوریه همان سال همچنین نشانِ آکادمی بریتانیایی هنرهای تلویزیون و فیلم (BAFTA) به خاطر ایفای این نقش به ماریون تعلق گرفت. بازی در نقشِ پیاف جایزه ی اسکار بهترین هنرپیشه زن را برای او به ارمغان آورد. بدین ترتیب او سومین هنرپیشه زنِ فرانسوی است که موفق به دریافت این جایزه گردیده است.
هم زمان با اِکران این فیلم، کتابی با عنوان «پیاف، دوستِ من» (Piaf, mon amie) که توسط ژینو ریشه (Ginou Richer) نوشته شده بود، چاپ و منتشر شد. شارل اَزنَوور (Charles Aznavour) در نگارشِ این کتاب با ژینو همکاری کرد و همچنین مقدمه ای بر این کتاب نوشت.
زمانی که ژینو شانزده ساله بود برای اولین بار از طریقِ گی بورگینیو (Guy Bourguignon) که عاشقِ ژینو و یکی از اعضایِ گروهِ “Les Compagnons de la Chanson” بود، با پیاف ملاقات کرد. داستانِ آشنایی ژینو با گی و ادیت جالب است؛ ژینو خود این چنین تعریف می کند: «در خیابانِ شانزه لیزه در حال گردش بودم که مردِ جوانی به من نزدیک شد و به حالتِ گستاخانه ای در حالی که به من می گفت که چشمانِ فوق العاده ای دارم، سعی داشت من را مجذوب خود کند.
من او را به عقب راندم، او از من معذرت خواهی کرد و به من گفت: «خودم را معرفی می کنم، من گی بورگینیو (Guy Bourguignon) یکی از اعضایِ گروهِ “Les Compagnons de la Chanson” هستم.» آن زمان این گروه بسیار شناخته بود چون همان دوره ی موفقیتِ «سه ناقوس» (Les Trois Cloches) بود و من هم یکی از طرفدارانِ پروپا قرصِ پیاف بودم.
برای این که بتوانم ادیت را ملاقات کنم به او اجازه دادم که همدیگر را ببینیم. به این ترتیب ما مرتب همدیگر را می دیدیم؛ گی عاشقِ من شد و حتی صاحبِ فرزندانی شدیم. اما من بلافاصله پس از آشناییم با گی، ادیت را ملاقات نکردم.
در یکی از سفرهای گروه برای انجام کنسرت مخفیانه با گروه همراه شدم؛ چون پیاف دنبالِ دردسر نمی گشت و دوست نداشت که هیچ زنی با گروه باشد. بنابراین من مجبور بودم تمام طول روز خودم را در اتاق گی حبس کنم و در حدِ مرگ حوصله ام سر می رفت. بالاخره یک روز پیاف به این ماجرا پی بُرد. او با عصبانیت مستقیم خود را به اتاق گی در هتل رساند.
اما هنگامی که من را دید و متوجه شد که من بسیار جوان هستم بلافاصله خونسردی خود را به دست آورد. من داشتم از خوشحالی منفجر می شدم: فکر کنید! پیاف دقیقاَ جلویِ من! عشقِ من پیاف!
یک دفعه او کنارِ من نشست و از من پرسید که چه کار می کنم و اهلِ کجا هستم و این گونه سرِ صحبت را باز کرد. او از من پرسید که آیا آرایش کردن بلد هستم. من گفتم بله.
به این ترتیب من هر شب به لُژِ پیاف می رفتم و به او کمک می کردم که برای رویِ صحنه رفتن آماده شود و در پوشیدنِ لباس نیز به او کمک می کردم. آشناییِ ما تبدیل به دوستی واقعی ای شد که بیش از پانزده سال دوام آورد.
چقدر با هم شوخی می کردیم و چقدر با هم می خندیدیم؛ در حالی که فاصله ی سنی ما زیاد بود! اما گاهی اوقات ادیت خودش را به سن من پایین می آورد و گاهی نیز من خودم را در حدِ سنِ او بالا می کشیدم.»
۱ نظر