به لطفِ سخاوتِ دَنیل بونِل (Danielle Bonel)، منشی ادیت پیاف، مجموعه ای از اسناد و مدارک در مورد ادیت پیاف به کتابخانه ی ملی فرانسه اِهدا شد. این اسناد بیشتر مربوط به سال های آخر زندگی پیاف است و شامل دست نوشته های متنِ ترانه ها، برنامه ها، پوسترِ نمایش ها، عکس های مختلف در شهر و بر روی صحنه، مجموعه ای از نامه هایِ دوستدارانِ پیاف و همچنین تعدادی وسیله ی شخصیِ ادیت است.
همچنین یک سندِ صوتیِ متأثر کننده از آخرین مصاحبه ی مارسل سِردان (Marcel Cerdan) که دقیقاً قبل از سوار شدن او به هواپیمایِ پروازی که مرگش را رقم زد، ضبط شده است، در این مجموعه وجود دارد.
در بین این اسناد، دو نمونه از لباس های مشکی رنگِ کوتاه که پیاف همیشه بر روی صحنه به تن می کرد نیز دیده می شود. تصویرِ ادیت پیاف با این لباس گره خورده و جدایی ناپذیر است و البته این موضوع تصادفی نیست. در واقع، این خواننده ی بزرگ، به دلیل بی پیرایگی و سادگی، این لباس را برای صحنه انتخاب کرده بود و نمی خواست که ظاهرش، حواس بینندگان را پَرت کند.
ادیت پیاف همچنان به عنوان پرطرفدارترین و مردمی ترین خواننده ی زنِ فرانسوی محسوب می شود. در سال ۲۰۱۳، مراسم پنجاهمین سالگرد درگذشت ادیت پیاف برگزار می شود؛ این مراسم فرصتی است برای هنرمندانِ موسیقی تا به او اَدایِ احترام کنند. میرِی مَتیو (Mireille Mathieu) که در ابتدایِ حرفه ی خوانندگی اش «ادیت پیافِ جدید» نام گرفته بود و پاتریسیا کاس (Patricia Kaas) از جمله هنرمندانی هستند که برای گرامی داشت یادِ پیاف، ترانه های او از جمله «زندگیِ زیبا» (La Vie en rose)، «مرثیه ی عشق» (Hymne à l’amour)، «خدایِ من» (Mon Dieu)، «میلور» (Milord) و همچنین «ژِزِبِل» (Jezebel) را بازخوانی می کنند.
ادیت پیاف، خواننده ی مردمی
بین عشق، عذاب، شکنجه و بیماری، ادیت پیاف همیشه خود را وقف صحنه، دنیایِ دیگرِ موردِ علاقه اش، می کرد. صدای پیاف هیچ وقت به اندازه ی زمانی که روی صحنه بود، رسا و طنین انداز نبود. دخترِ خیابان و خواننده ی خیابان، او بسیار زود و در سن جوانی با قضاوتِ سخت گیرانه ی رهگذران مواجه شد؛ او در طول زمان به نیرویِ متقاعد کننده ای دست یافت که حتی می توانست سرسخت ترین رهگذران را نیز مجذوب خود کند.
از کاباره های عامیانه تا صحنه های اسطوره ای بین المللی، پیاف از ارتباط برقرار کردن با طرفدارانِ خود دست نمی کشید. او از طریق صدایِ جادویی خود همه ی هیجان، احساسات، خشم یا نااُمیدی که هنگام خواندنِ یک ترانه در درونش حس می کرد را به حُضار و مخاطبانش منتقل می کرد.
نزدیک به پنجاه سال از درگذشت ادیت پیاف می گذرد، با این وجود برای اینکه معجزه ای اتفاق بیافتد، کافی است اجازه دهیم این صدا، این صدایِ تقلید ناپذیر، عمیق و پُرطنین، فضا را پُر کند و ما را در دنیایی پر از خاطره فرو برد؛ دنیایی که با پاره هایِ زندگیِ مردمیِ پاریسیِ نیمه ی قرن تنیده شده است.
ژان کوکتو کلماتِ بجایی را برای توصیف تواناییِ این صدا به کار برده است: «صدایی که از دل بلند می شود، صدایی که از سر تا پایِ انسان را می پوشاند، صدایی که موجِ بلندی از مخمل مشکی را به رُخ می کشد. (…) صدایی که سرشار می شود… که اوج می گیرد و کم کم جایگزینِ خودش می شود و در حالی که مانند سایه ای بر روی دیوار بزرگ می شود، شکوهمندانه جایگزینِ این دخترِ کوچکِ خجالتی می شود.»
۱ نظر