گفتگوی هارمونیک | Harmony Talk

درباره علیرضا میرعلی‌نقی

۸ اردیبهشت ماه علیرضا میرعلی نقی به مرز ۴۰ سالی می‌رسد. سید علیرضا میرعلی نقی همان کسی است که اکثر هنرجویان نسل جوان به واسطه او، با نام و سوابق و تصاویر هنرمندان قدیمی آشنا هستند. هرچند به دلیل وسیع بودن دایره فعالیت میرعلی نقی، صحبت در مورد این شخص عملی دشوار است ولی اینجا به گوشه‌هایی از فعالیت‌ها و خدمات او می‌پردازم.

علیرضا میرعلی نقی با نسلی که در آموزشگاه چاووش و زیر نظر شاگردان اصلی مرکز حفظ و اشاعه موسیقی که آن روز به تازگی فعالیت خود را آغاز می‌کردند، با موسیقی آشنا شد و سال‌ها با طرح‌ها و عقاید آنها جلو آمد.

اولین نوشته‌ای که درباره او در کتاب سال شیدا شماره اول به چاپ رسیده، با قلم محمدرضا لطفی است که آینده‌ای درخشان را برای او پیشبینی می‌کند. در آن دوره علیرضا میرعلینقی تحت تاثیر معلم ردیف و سنتورش مجید کیانی قرار داشت و با وجود اینکه هنوز در نوجوانی بود به تحریر مقالاتی می‌پرداخت.

وجود فضاهای عرفانی -که خاص آن طرز فکر بود- سالها نوشته‌های او را تحت تاثیر قرار می‌داد؛ با مطالعه آن نوشته‌ها و مقایسه آنها با نوشته‌های جدید او می‌توان فضای فکری حاکم برآن دوران را احساس کرد که هنوز با گذشت این سالها کاملآ قابل لمس است.

تلاش‌های میرعلی‌نقی برای ثبت شرح حال و آثار اساتید مختلف موسیقی، ناخودآگاه او را با تفکرها و نگرش‌های دیگرِ موسیقی آشنا می‌کرد و او کم‌کم با فضای دیگر موسیقی ایرانی آشنا می‌شد. همنشینی با استادان قدیمی موسیقی ایرانی و گاه اساتید ایرانی موسیقی کلاسیک غرب شناخت او را از موسیقی کلاسیک نیز بالا می‌برد.

از نیمه دوم دهه ۷۰ به بعد را می‌توان (به زعم نگارنده) دوران تحول تفکر او نام برد. دورانی که به کلی جهت‌گیری‌ها و اظهار نظرهای او تغییر کرده و به «اصل موسیقی» (دریافت زیبایی‌شناسانه غریزی از موسیقی) نزدیک می‌شود، از شعار دادن و کلا از موسیقی غیر شنیدنی دور می‌شود. (در مورد موضوع «موسیقی غیر شنیداری» به زودی مطلبی در سایت قرار می‌گیرد) او در این ۱۵ سال تحقیق و شنیدن موسیقی با انواع موسیقی‌ها آشنا شده و بخصوص آثار برجسته موسیقی کلاسیک غربی را شناخته است.

میرعلی‌نقی در این سالها نتیجه تحقیقات خود را به‌صورت کتابهایی (چه به عنوان سالنامه و چه یادنامه) منتشر می‌کند. سال‌هاست که سالنامه موسیقی او بخاطر مختصر و مفید بودنش مورد استقبال هنردوستان قرار می‌گیرد. این سالنامه‌ها که تا چند شماره به انتشار می رسد، دربرگیرنده تاریخ وقایع مهم در روزهای سال و اتفاقات مهم موسیقی این قرن است.

هرچند این سالنامه به ارزش دیگر نوشته‌ها و نقد های او نیست (چرا که فقط فهرستی از فعالیت‌های موسیقی ‌انان و وقایع مربوط به موسیقی است.) ولی بخاطر نبود امکان دسترسی مناسب به تاریخ ۱۰۰ سال موسیقی ایران، علاقمندان به ناچار از این سالنامه استفاده می‌کنند که با هدف تولید کننده آن تا حدی مقایر است.

تا پیش از علیرضا میرعلی‌نقی، منتقدین و نویسندگان دیگری نیز در موسیقی ما بودند که گاه موسیقی‌شناس و گاهی فقط دوستدار موسیقی بودند ولی به عقیده نگارنده هیچ‌کدام به اندازه میرعلی‌نقی روی نسل امروز تاثیر گذار نبودند. شاید به این دلیل که یا فعالیت فراگیری، مانند او نداشته‌اند (بیشتر نویسندگان قدیمی فقط در مجله یا ارگانی خاص به فعالیت مشغول بودند و با گذشت زمان آثار آنها نیز نابود یا نایاب شده) یا تحقیقات‌شان به اندازه او جامع نبوده است.

خصوصیت مهم میرعلی‌نقی نسبت به بسیاری از نویسندگان موسیقی، درک فضاهای مختلف و حالت‌های موسیقی است. شاید نداشته باشیم نویسنده‌ای را که هم با لطفی و یاحقی دمخور باشد هم با امانوئل ملیک اصلانیان و انوشیروان روحانی. متاسفانه هنوز انگشت‌شمارند کسانی که توانایی درک هنر (یا قواعد هر سبک) از رنگ‌های مختلف موسیقی را دارا باشند؛ اکثرا در یکی یا دو رشته صاحب نظرند ولی در دیگر رشته‌ها در حد یک شنونده عامی هم نیستند.

یکی از مهمترین خدمات میرعلی نقی بجز ثبت تاریخ پرفراز و نشیب موسیقی ایران، استفاده از واژه‌هایی در نوشته‌هایش برای تشریح دقیق حالت و بیان بهتر موضوعات موسیقی است. به یمن قلم شیوای او امروز این واژه‌ها بسیار به کمک نویسندگان و منتقدین موسیقی می آید.


سالنامه موسیقی ایران

کافیست یکی از مقالاتی که امروزه در نشریات مختلف در زمینه موسیقی به چاپ می‌رسد را مطالعه کنید و با یکی از مقالات ایشان مقایسه کنید. بسیاری از کلماتی که به بیان قوی احساس مورد نظر کمک می‌کند، از مقالات بیشمار میرعلینقی ایده گرفته است.

نقدهایی که میرعلی‌نقی به تازگی، گاهی بر آثار مختلف می‌نویسد به (عقیده نگارنده) عالی‌ترین نوع نقد در زمینه موسیقی (نه دیگر هنرها مثل سینما) است. مثلاً شخصاً ندیده‌ام که در نوشته‌هایش به اثری که بین اهل موسیقی علاقمند دارد اعتراضی کنند مگر اینکه در دراز مدت برای این صنف (خانواده موسیقی) سودمند نباشد. هرچند از نباید از نظر دور داشت که حیات سالم این صنف هم در نظر ایشان تغییر کرده است…

همانطور که گفته شد در سال‌های اخیر تغییرات زیادی در نگرش و تفکر این نویسنده دیده می‌شود. شاید بتوان به این تحول نوعی سنت‌شکنی و حتی نوعی استاندارد گریزی نام داد. مثلا بارها از زبان و قلم او ارادتش را به افرادی مثل رضا ورزنده، مرتضی محجوبی و مجتبی میرزاده را شنیدیم.

حتما می دانید که در روش قدیم موسیقی دستگاهی، نوازندگی‌ای به سبک مرتضی محجوبی سابقه نداشته و نسبت به سنت‌های موسیقی ما این شیوه نوازندگی بی‌سابقه است. نگارنده عقیده دارد، در این اواخر نویسنده مورد بحث، بیشتر به زیبایی اثر توجه دارد تا (مانند بسیاری از نویسندگان امروز) به اصل و نسب و آباء و اجداد موسیقیدان!

همچنین گمان می‌کنم در تفکر این نویسنده به تازگی تحولاتی در حال روی دادن است که با زیر پا گذاردن استانداردهای قبلی، ایده‌آل‌های جدیدی برای خود وضع می کند که به مرور زمان این تغییر را در آثار قلمی‌اش خواهیم دید. این استانداردها این بار بر اساس سنت‌ها و وطن‌پرستی‌ها استوار نیست بلکه بر اساس ذات زیبایی‌شناسانه موسیقی است که همه مردم جهان موسیقی را به آن می‌شناسند.

سید علیرضا میرعلی‌نقی در معرفی آثار زیبای موسیقی بارها شجاعت و جسارت خود را نشان داده و هیچ‌گاه بی‌دلیل با آوردن اصطلاحات بی‌جای علمی قصد فریب مخاطبین ناوارد و یا ژست علمی گرفتن را نداشته؛ همیشه او صریح و روان می‌نویسد، مثل یک رهبر ارکستر که به نوازندگان نکاتی را گوشزد می‌کند، ساده و گویا.

دانسته‌های میرعلی‌نقی برای موسیقی ما همچون چراغی‌ست که می‌تواند روشنایی بخش بسیاری نقاط تاریک این هنر باشد. به امید اینکه با همت او بتوانیم با گنجینه‌های این موسیقی بیشتر آشنا شویم.

سجاد پورقناد

سجاد پورقناد

سجاد پورقناد متولد ۱۳۶۰ تهران
نوازنده تار و سه تار، خواننده آواز اپراتیک و سردبیر مجله گفتگوی هارمونیک
لیسانس تار از کنسرواتوار تهران و فوق لیسانس اتنوموزیکولوژی از دانشکده فارابی دانشگاه هنر تهران

دیدگاه ها ۲۳

  • ضمن عرض تبریک به جناب آقای میرعلی نقی .
    امیدوارم همچنان سالها شاهد فعالیتهای سودمند و ارزنده ی ایشان در زمینه ی موسیقی باشیم.
    و از اینکه به شناسنامه ی شناسنامه ی موسیقی ایران پرداختید ممنون و سپاسگزارم.

  • یکی از برجسته ترین کارهای آقای میرعلینقی گردآوری گسترده ای در عرصه تاریخ شفاهی موسیقی معاصر ایزان است که امید است انتشار یابد و در روشن ساختن زوایای مهمی از تاریخ معاصر موسیقی ایران ( در همه فروع آن) مورد استفاده قرار گیرد.

  • آقای سجاد عزیز،یادداشت های شما را هر جا که بیابم و بتوانم، دنبال می کنم و جدی می گیرم و پس لازم دانستم چند نکته ای را با شما در میان بگذارم : نخست اینکه هرچه متن بالا را خواندم، شان صدور و به زبان دیگر دلیل نوشتن و انتشار آن را در نیافتم !دوم: اگر برای گرامیداشت و تمجید از ایشان نوشته اید که متاسفانه به ضد خودش تبدیل شده ….چرا که از مجموعه و لابلای یادداشت شما اینطور بر می آید که با موسیقی نویسی سر و کار داریم که نه تنها مدام در حال عوض کردن اصول و استانداردهای ذهنی و زمینه های فکری خویش است و پیوسته و بشدت تحت تاثیر این و آن قرار میگیرد، چنانکه مطابق نوشته شما 🙁 با موج عرفان ،دلبسته عرفان میشود و البته ذیل سایه استاد کیانی! و آشنائی با اهل موسیقی کلاسیک ناخود آگاه !!!او را به سوی موسیقی کلاسیک می برد و….) بلکه حاصل کارها و تحقیقات خود را در سالنامه !!!! منتشر می کند !!! آنهم با نیتی که از سوی مخاطبان بکلی کج فهمیده می شود ! همینجا بگویم بالاخره نفهمیدم منظورتان از آن پاراگراف مربوط به سالنامه چه بود ؟ و نیز در دو پاراگراف بعدی هم در نیافتم که بالاخره ارزش میر علینقی از خصوصیات وی نشات می گیرد ! یا اینکه او مقام والائی دارد چون کسی نظیر ایشان در ته بساط فرهنگی ما پیدا نمی شود !! باری…، اوج تمجید شما وقتی ست که از او منتقدی سر براه و رام می سازید که دست به عصا راه می رود و چیز می نویسد! این جمله شماست 🙁 مثلا بنده ندیدم که درنوشته هایشان به اثری که بین اهل موسیقی علاقمند دارد اعتراضی کنند …) که یعنی ایشان به آثاری اعتراض می کنند که علاقمند و طرفدار ندارد!! یاللعجب !! و عجیب اینکه شما چنین کسی را جسور !و شجاع خوانده اید! و در انتها باز هم او را ستوده اید به دلیل اینکه دیگر نویسندگان ژست می گیرند و به آبائ و اجداد موسیقیدان مس پردازند !!!و او این کارها را نمی کند و پس یعنی اینکه او منتقد فوق العاده ای است و چراغ دارد و….و تیر خلاص پایانی را در جائی شلیک کرده اید که باز خبر از تغییر مواضع اساسی و عنقریب ایشان داده اید که بعله او دوباره مشغول ساخت و ساز ایده آل های جدید است !!!! و لابد دوباره فاصله گرفتن از اعتقادات قبلی و روز از نو و روزی از نو !!!
    نه ! نه ! سجاد عزیز شما با این یادداشت کمکی به میر علینقی نکرده اید ، و بر قدر منزلت او نیفزوده اید ! و من همه را به حساب عجله در نوشتن و بر کاغذ نقش کردن مطالبی که از جان شما بر نیامده ،میگذارم ! اگر کارهای دیگرتان را نمی شناختم، گمان رفیق بازی و نان قرض دادن می بردم ! که دور است و دور باد از شما !!در پایان اشاره می کنم و پیشنهاد که وقتی لازم می آید که در مورد نویسنده توانا و منقد با اطلاع ، تیز هوش و پر کاری مثل میر علینقی یادداشتی بنویسیم ، ساده ترین ، مفید ترین و کار آ ترین عمل ، همانست که به کارها و مقالات خود وی رجوع کنیم و یقین داشته باشیم که: آثار چنین کسی هر آنچه برای تمجید و بزرگ داشتن وی لازم است را ،در اختیارمان قرار می دهد و در اینصورت دیگر ناگزیر نخواهیم بود زیر تاثیر علاقه و احترام ،چیزی قلمی کنیم که قدما آن را مدح شبیه به ذم و برخی اوقات ذم شبیه به مدح می نامیدند !!والسلام! سربلند و پیروز باشید.
    پ.ن: از من مرنج و بر من مگیر…، که از سر علاقه نوشتم و خیر خواهی!

  • تحول و تکامل از خصوصیات افراد اهل تفکر است و کسی که دائما در حال تحقیق و بیشرفت است، طبعا استانداردهایش نیز دچار تحول میشود و غیر از این ممکن نیست. میرعلینقی نیز مانند سایر انسانهای فعال در طول زندگی خود در حال تحقیق، فراگیری و آشنایی با مکاتب مختلف بوده که نشان از پویایی او در زمینه تخصص اش است و شگفت از “تکنواز” که این امر را به بدترین و کج فهم ترین شکل ممکن تعبیر نموده :”پیوسته و بشدت تحت تاثیر این و آن قرار میگیرد”.لابد اگر فردی چون آب در گودالی مانده و گندیده گردد مطلوب نظر شماست. جالب اینکه افرادی چون میرعلینقی که تمام انرژی زندگی و وقت و دارایی… خود را در راه موسیقی گذاشته اند چه تنگ نظرانه در این دیار نگریسته میشوند و اگر کسی هم سعی در معرفی زحماتشان به دیگران را داشته باشد به آن، به دید نان قرض دادن می نگرند و در این مقاله نیز نه قرار بر کمک به میرعلینقی بوده و نه او محتاج کمکی از این دست است و شان و منزلت او نیز حاصل تلاشهای خود شخص میرعلینقی است نه حاصل معرفی شدن در یک مقاله که به پاس سالها زحماتش نوشته شده و متاسفانه حسد ورزی چون پرده ای ضخیم مانع از دید تکنواز گشته و باعث شده وی تنها از “سر علاقه” سخن های ناروا گوید.باتشکر

  • با سلام. خیلی خوشحالم که همچنان مقالات بنده را دنبال میکنید و می خوانید. متاسفانه قلم ضعیف بنده همیشه در این نوع مقالات دردسر ساز میشه و گاهی موجب سردرگمی مخاطب میشه.
    در مورد دومی که فرمودید باید بگم، منظور من این نبود که ایشان نویسنده ای هستند که تحت تاثیر هر حرکتی یا موجی قرار میگیرند، ایشان و بسیاری دیگر از همسنهایشان در دوره ای بودند که فعالیت موسیقیدانان سنت گرا در اوج بوده و اکثر جوانانی که اهل موسیقی بودند موازی با انقلابی که در اجتماع روی داده بود، موجی در موسیقی ایرانی بوجود آوردند که به زعم آنها حرکتی ملی و ضد استعماری بود. ولی با گذشت زمان و بالا رفتن سن، آنها به اشکالاتی که در آن سیستم وجود داشت پی بردند و تغییر مسیر دادند. مثل بسیاری شاگردان آقای لطفی و کیانی که زمانی غیر از ردیف نمیزدند ولی الان موسیقی تلفیقی اجرا میکنند و… بسیاری از آنها هم با موسیقی کلاسیک آشنا شدند و در این زمینه فعالیت کردند.
    در مورد سالنامه باید بگم بخاطر چند بعدی بودن فعالیت ایشان در زمینه موسیقی، یکی از آثار مهمشون که نگارش تاریخ موسیقی بعد از قاجار بود، بصورت فشرده ای در این سالنامه آمد که البته به هیچ وجه کامل نبود و قرار هم نبود کامل باشه، فقط در حد حاشیه یک سالنامه بود ولی مردم بخاطر کمبود منبع در این زمینه به این کتاب رجوع میکنند. در مورد قسمتی که در مورد نقدهای ایشان گفتم فکر میکنم اگر یک مثال بزنم بهتر منظورم منتقل میشه؛ آقای میرعلینقی از بعضی از تصنیفهایی که خیلی معروف و مردمی هست، میدانم که خوششان نمیاد ولی ندیدم (تا وقتی که احساس کنند وجود این تصنیف باعث بوجود آمدن رویه بدی در موسیقی کشور میشه) در جایی از آن اثر بد بگن که باعث بشه تاثیر مثبت این اثر برروحیه دوستدارانش خراب بشه ولی بعضی ها اینچنین نیستند و در نقدشون میخوان نظر شخصیشون و مفهومی که از آن اثر برداشت میکنند را به شنونده بقبولانند. به عقیده من، موسیقی حامل هیچ مفهوم خاصی نمیتونه باشه و فقط منتقل کننده یک احساس هست آن هم نه چندان دقیق. پس یک نقد خوب به نظر من همون نوع نقدی که ایشان مینویسند و این با جسارت داشتن ایشان در تضاد نیست.
    به نظر من تغییراتی که در نوشته ها و عقایدشون روی داده مثبت هست و غیر از نقدهاشون ارزش تحقیقات بی نظیرشون کاملا ستودنی هست. امیدوارم منظور خودم را رسونده باشم.

  • سجاد عزیز، این چند جمله را به همان انگیزه می نویسم که آن یادداشت قبلی را ! آنچه پیکره فرهنگی ما و بویژه موسیقی ما در ایران از آن آسیب دیده و می بیند و نیرو ی ادامه! رااز آن ربوده و می رباید ، سکوت هولناک ، فراگیر و بیزار کننده ای ست که در فضای دادن و ستاندن،بخشیدن و پذیرفتن ، نوشتن و خوانده شدن در نهایت گفتن و شنیدن ! و در یک کلام بین صدا و پژواک صدا !! حکمفرماست!! سرنوشت تلخ نغمه ای که در خلاء ساز می کنند…،دریغا… که هرگز شنیده نمی شود! از آنرو که، نوا و نغمه برای جان یافتن و سفرکردن. تا جان گوش و گوش جان مخاطب ،به هوا !!! نیازمند است ! و البته به گوشی و جانی و البته دلی !
    هوا اما وقتی سنگین بود ، یا وقتی زیاد و زیادی ماند و تازه نشد !دیگر نغمه را نمی تواند که به گرده بگیرد و ببرد تا آنجا که خاطرخواه اوست ! و وای اگر آن که می شنود ،یا می خواند، دستی نیفشاند و یا سری نجنباند :به تشویق یا تنبیه!!! که یعنی که: شنیدم .که یعنی که : خواندم . که یعنی که : دل جانم و جان دل ام تازه شد به آن ویا : آزردگی آورد نوا و نغمه ات یا کلام ات ! هیهات !!!! حال و روز ما این روزها اینگونه است و وای بر ما ! مخاطب، در سکوت خویش دندان صبر بر جگر انتظار می ساید و نمی گوید و نمی گوید، تا روزی که طاقتی ش بنماند! و آنوقت هنرمندی را که خود با لالائی سکوت و بی تفاوتی به خواب خوش امن و آسایش و توفیق فرو برده است به خروش عتابی از جا می پراند و از صدر وتخت به زیرش می کشد که: برو ! که: تو آن نیستی که می خواستم و می خواهم !!!و تازه اگر هم چنین نشود خود هنرمند ( تو بخوان نویسنده و یا منقد ) آنقدر در این سکوت خوابش عمیق می شود که دیگر دقیانوسی می خواهد تا او در کف رویای اصحاب کهف گونه خود، زمان و زمانه را چون یاد و تصویری دور و کمرنگ بیاد آورد ! و این گناه همه آنهاست که، آفریننده را با کار اش تنها می گذارند. هنرمند را با اثر اش و نویسنده را با نوشته اش ! نه واکنشی! نه حرفی! نه چونی و نه چرائی ! همه یا بی تفاوتی انگیزه کش نفس گیر است یا تشویق کلیشه ای نخ نما شده که بیش از خوشی دلگیری می آورد و ملال ! و تا این نباشیم و این نباشم، بد نیست گاهی و چه بهتر که همیشه ، واکنشی نشان دهیم به صاحب اثر، به کسی که در تنهائی خویش برای ما می نویسد !که هنگام و لحظه نوشتن ، مارا ،مخاطبی را، در ذهن می آورد و به او و برای او می نویسد ! ما دستکم این را وامدار اوئیم که بگوئیم ،بنویسیم و نشان دهیم که شنیدیم که خواندیم. برای ما حق و برای صاحب اثر ضرورت است که خوب و بد کار ابراز شود ،تا او بهتر شود و به کمال نزدیک تر، تا ما نیز سهم خود از این کمال برداریم . در این داد و دهش و گفت و شنود است که ما، که همه ما در دو سوی این خط می توانیم و باید که به سمت راس مثلث ، که هنر است ، که جمال است ، که عشق است …هر چه می خواهی بخوانش ، موج برمی داریم و اوج می گیریم !
    همه حرف و انگیزه گفتن اش همین است ! همین هاست . که بگویم: سجاد عزیز !وقتی در باره منقد ورزیده و توانا ئی می نویسی، شان او و شان کار تو آن نیست که کرده ای .که: کم است .که: بیشتر میخواهیم .که بیشتر می خواهد بداند ،آن که او را بعد ها از طریق نوشته تو باید بشناسد !که بگویم : هم لازم اشت و هم تو توانائی اش را داری که این یادداشت را هسته مرکزی مقاله ای کامل و مفید کنی و از این هسته باغی برویانی ، با شماری گل های زیبای دانستن ! که یاد آوری کنم : نمی توان در مورد منقدی نوشت اما لا اقل یکی دو نقل قول و داوری مهم هنری او را در متن نیاورد !که بگویم :در آن نوشته کامل ات به سراغ کارهای آن منقد برو و مثلا نشانی مقالات و ناشران و مشخصات کتابهایش را، نشانی خانه مجازی اینتر نتی اش را در پای نوشته ات بیاور تا اگر کسی در اثر خواندن مقاله ات شوق جستن و یافتن او و کارهاش را داشت ،راه بداند و مقصد بیابد. آه….که پر گفتم و دراز گوئی کردم !اما نمی شد که نگویم .این گفتن ها را بدهکار آنانم که در این سالها دست از من نمی دارند آنان که می خواهند و می پرسند و می پرسند و می خواهند ،و بدرستی هم! که :پس چه کرده ای ؟ چه می کنی ؟ کدام دین خود به این فرهنگ گزارده ای و کدام تجربه در اختیار نسل پس از خود گذارده ؟ کدام هیاهای بیدار باش و هشیار بمان برداشته ای به گوش خفته ؟و نشانی کدام راه رفته را با این نو سفران، گفته ؟ و پس گفتم و رفتم .گفتم و می روم !روزگارت خوش.
    پ.ن : گفتم و چه خرسندم از اینکه ،آن که طرف خطاب من بود به محبت و دوستی شنید و پاسخ گفت!
    پ.پ.ن:با حضرت مطلبی چیزی ندارم که بگویم ،از آنرو که عجول است و عصبی مزاج و دل نازک این بنده را یارای دشنام شنیدن بیش از این ها که فرموده اند نیست!

  • از راهنمایتون (با آن نثر فوق العاده زیباتون) ممنونم. امیدوارم همچنان با نظراتتون به بهتر نوشتن من کمک کنید.

  • با ۲رود من کیومرث ساکن اتریش که ار دوستان قدیمی آقای میرعلینفی هستم مدتهاست که به ۲نبال آدرسی از میگردم تا با ایشان تماس برقرار کنم متاسفانه مقاله های ایشان هم بدون آدرس تماس است خواهشمندم اگر ایشان را میبینید از طرف من به ایشان بگویید که با آدرس امیل من تماس بگیرد یا اینکه شما یک آدرس یا شماره تلفن از ایشان در سایت چاپ کنید با ۳پاس از شما

  • با سلام به آقای میرعلی نقی
    از نوجوانی ایشان را می شناختم و استعداد فزاینده موسیقی در ایشان هویدا بود.
    به ایشان پیشنهاد مینمایم در زمینه موسیقی اساطیری و باستانی ایران پژوهشی فراگیر به انجام رسانند.
    با تشکر

  • دوست عزیز،نوشته شما به من کمک کرد تا بیشتر درک کنم شخصی که امروز برای اولین بار باهاش برخورد کردم و صمیمانه اطلاعات و دانشش رو در اختیارم قرار داد بدون اینکه حقیقتا سابقه ای از من بدونه همون شخصیه که باید به سراغش می رفتم. مهم ترین نکته ای که من امروز در برخورد با ایشون به نظرم رسید همین روحیه بالا برای یاد دادن و حمایت از کسی بود که قدم در راه پژوهش برای اولین بار می گذاشت . با نظر آقای سجاد مخالفم و به نظرم این شهامت رو همه باید داشته باشن که وقتی به نتیجه ای می رسند که حتا ممکنه نظریات خودشون رو هم نقض و یا رد کنه اون رو ابراز کنن! مرغ یک پا داره درست همون نقطه ضربه زننده به فرهنگ و هنر این مملکته که به دلیل تعصب روی عقاید و ارای شخصی جلوی هر پیشرفتی رو می گیره و این رفتار ( اعتراف به اشتباه ) حالا به هر شکلی که بروز می کنه نوعی رفتار حاکی از توسعه یافتگی فرهنگیه.

  • همه تعریف کردند ولی نباید از یاد برد که اگر از نوع ساختاری نوشته های ایشون رو بررسی کنیم نوشته های ایشان برای دوره خودش ارزش داشت ولی امروز دیگه زمان پژوهش های جدی و علمی است نه خاطره گویی و تحلیل های شخصی و حرف ها و حرافی های اساتید موسیقی که چه بسا بسیاری از بزرگان موسیقی نیز که تا لب به سخن باز می کنند فقط و فقط حرافی های غیر علمی و خاله زنکی می کنند که میرعلی نقی با نگاهی عامیانه علاقه خاصی به این حرافی ها دارد… البته این را بگویم که امروز خود میرعلی نقی هم خود را شکست خورده می بیند و امید که همیشه راه های ماندگار را در پیش بگیریم

  • دوست عزیزی که با نام «م.س» نظرتان را ثبت کردید
    من در نوشته های آقای میرعلینقی هیچ وقت نقل گفته های خاله زنکی ندیدم! مگر اینکه قرار بوده باشد که به روحیه خاصی از هنرمندی اشاره کرده باشد که در این صورت هم کاملا این عمل بجاست!
    خیلی وقتها لازم است که واقعیت هایی به نسل بعد منتقل شود تا تصویر واقعی تری از اتفاقات تاریخی به نسلی دیگر منتقل شود.
    خاطره گویی استادان غیر از اینکه بی ارزش نیست، بسیار هم مفید و در کار هنری موثر است.
    برای یک دانشجوی آهنگسازی بسیار جالب خواهد بود که بداند، مثلا اولین بار که فلان رهبر پرستش بهار را اجرا کرده با چه عکس العملی مواجه شده و حتی وقتی آقای ایکس به جای ساز خوش صدای جدید ساخت خود یک ساز آماتی به دست گرفته، روزهای اول چه تغییری حس می کرده…
    چقدر خوب بود امروز ما مقدار زیادی مصاحبه و خاطره نویسی از گریگ، گلزانوف، هندل و … داشتیم!
    موزیسین با شناخت کامل از اتمسفر هنری یک دوره به آن دوره، تسلط پیدا می کند. خاطره نویسی یک بخش مهم در این زمینه است. فردا یک مطلب روی سایت میرود که در مورد یادگیری موسیقی از طریق موسیقی است و این نکته مهم را گوشزد میکند که تسخیر تکنیک نشویم و راه اصلی را گم نکنیم.
    این حجم زیاد موسیقی ای که امروز تولید می شود و به قول معروف فقط روی کاغذ صدا میدهد، به خاطر دوری از استمسفر هنر است.

  • میخواستم از آقای میرعلینقی برای همه عشق وعلاقه وکارهایی که برای موسیقی این کشور انجام داده اند تشکر وقدردانی کنم.

بیشتر بحث شده است