چهارشنبه ۱۶ اسفندماه ۱۳۹۱ هشتمین جلسه از کارگاه آشنایی با نقد موسیقی و آخرین جلسه از دور نخست با تمرکز بر موضوع «نقد موسیقی در ایران» در خانهی موسیقی برگزار شد.
مدرس ابتدا به تمرین جلسهی چهارم -که تحویل و بررسی آن به طول انجامید- اشاره کرد که هر تمرین تحویل شده پرسش اصلی تمرینها را نادیده گرفته و به راهی رفتهاند که خود خواسته بودند. در یکی از تمرینها خواسته شده بود دربارهی «چهارنوازی مضرابی» با کمک تجزیه و تحلیل موسیقی نوشته شود و در دیگری دربارهی «برداشتی از در قفس» با کمک نظریهی موسیقی، اما در هر دو مورد گروهها به مسایل دیگری پرداخته بودند که مورد پرسش تمرین نبود.
درس اصلی با فرازی از کتاب «موسیقی کبیر»، نوشتهی «ابونصر فارابی»، ترجمهی «آذرتاش آذرنوش» شروع شد:
«اگر انسان بخواهد در صناعتی نظری کمال یابد باید سه شرط در او گرد آید: اول آن که اصول آن را نیک بشناسد. دوم این که بتواند از این اصول نتایج لازم را در مورد موجودِ متعلق به این صناعت استنباط کند. سوم این که بتواند مغالطههایی که در آن علم راه یافته را پاسخ گوید و آراء دیگران را بسنجد و سخنان صواب را از ناصواب بازشناسد و خطاهای کسانی که رای نادرست داشتهاند را اصلاح کند.» (ص ۲)
مدرس گفت این چند جمله را که بسیار به آن علاقهمندم برای این آوردم که بدانیم در هزارتوی تاریخ ما هم قلههایی از تفکر انتقادی وجود داشته است. البته بیآنکه بخواهم در نسبت دادن فارابی به ملیت امروزی ایرانی گزافه گفته و راه ملیگرایی افراطی بپیمایم یا نتایج این اندیشه را فراتر از حد ارزیابی کنم. هر چند که او این نوشتار را دربارهی اندیشهی نظری بهطور کلی و در ابتدای یک اثر- با مفهوم امروزی- علمی و تحقیقاتی آورده است، اما به اعتبار چند نقدوارهای که در انتهای کتاب «احصاء الایقاعات» از او (در نقد نظریات دیگر اندیشمندان دربارهی ایقاع) آمده است (ترجمهی این نوشتار کوتاه در فصلنامهی ماهور شماره ۵۱ و ۵۲ منتشر شده است)، میتوان گفت که نقدگری موسیقی به مفهومی نزدیک به آنچه در کارگاه مطرح شد نیز در کارهای او دیده میشود. و این یعنی این که هزارتوی تاریخ ما خالی از این نوع اندیشیدن نبوده هر چند نمونههایش نادر باشند.
نخستین پرسشی که در مورد نقد موسیقی در ایران مطرح شده- و سالهاست که پرسیده میشود- این است که آیا ما نقد موسیقی داریم یا نداریم؟ این پرسش را به این ترتیب میتوان مطرح کرد: «نقدما؛ موجود یا ناموجود؟». گزیدههای زیر به خوبی نمایش میدهند که پاسخ به این پرسش از نظر کسان زیادی منفی بوده است:
«در زمینه موسیقی ما ناقد نداریم واغلب افرادی که در این عرصه نقد می کنند از تحصیلات عالی برخوردار نیستند چرا که نقد کار هر فردی نیست به طور مثال یک نوازنده تار نمیتواند در خصوص موسیقی نقدی ارائه دهد چون نقد موسیقی احتیاج به متخصص دارد که تحصیلات این رشته را گذرانده باشد. در اروپا اگر کسی بخواهد نقد کند باید دکترای تاریخ و هنر را گذرانده باشد اما متاسفانه ما در ایران به خصوص در حوزه موسیقی متخصص نداریم.» (امیراشرف آریانپور، سخنرانی در سلسله نشستهای هنر و رسانه)
نکتهی جالب در مورد این سخن آن است که گوینده خود در برههای از تاریخ موسیقی ایران نقد نوشته و بهعنوان نقدگر موسیقی نیز شناخته میشده است. به علاوه حاوی یک حکم کلی در مورد وضعیت نقد در اروپاست که با آنچه از تاریخ نقد موسیقی اروپا و آمریکای شمالی در دست داریم، سازگار نیست. به بیان دقیقتر، در اروپا بسیار منتقدانی بودهاند (و هستند) که «دکترای تاریخ و هنر» ندارند و همچنین بسیارانی که این نوع مدارک را دارند. از میان هر دو دسته هم منتقدانی برجسته و با نفوذ دیده شدهاند و هیچ نشانهای نیست که اثبات کند در زمینهی نقد موسیقی دستهی دوم موفقتر از اولیها بودهاند.
۱ نظر