در قرن ششم فیلسوفی بنام Cassiodorus برای اولین بار نظریه ای را در موسیقی مطرح و ثبت کرد که در نوع خودش بی نظیر بود. او گفت که امکان این وجود دارد که شما بطور
همزمان صداهای متفاوتی را بشنوید و از نتیجه آن راضی باشید.
ویر برای این نوع از موسیقی نامی را نیز اختیار کرد، که چیزی نبود جز Symphonia؛ این لغت در آن زمان به معنی ترکیب نت های بالا و پایین بود.
در ابتدای طرح این نظریه مردان و پسرها (که نقش خواندن نت های زیر را بعهده داشتند) نت هایی را در فاصله اکتاو با یکدیگر میخواندند. به این ترتیب اولین فاصله ای که برای گوش
خوشایند بود عملا” مورد استفاده قرار گرفت. جالب اینجاست که بدانید تقریبا” تا قرن نهم موسیقی از استفاده فاصله های چهارم و پنجم محروم بود و حداکثر پیشرفتی که داشت خواندن در
فاصله دو اکتاو بود .
در قرن نهم روش جدیدی در خواندن موسیقی ابداع شد که به Organum معروف بود.
در این روش ملودی در فاصله های چهارم یا پنجم یا هر دو باهم تکرار میشد. جمله به جمله، نت به نت. در ابتدای کار ارگانم جهشی بزرگ در موسیقی بحساب می آمد اما بتدریج گوش
شنونده ها به یکنواختی این روش عادت کرد و توانایی آنرا پیدا کرد که بتواند در ان واحد حرکتهای غیرموازی با فاصله هایی بجز پنجم و چهارم را نیز بشنود.
تا اینکه در قرن سیزدهم عملا” قواعد محکمی برای نوشتن موسیقی در دو بخش که بطور مستقل حرکت میکنند بوجود آمد. خیلی زود این قوانین برای سه و چهار بخش هم تدوین شد و به
این ترتیب پایه و اساس علم کنترپوان امروزی بنا نهاده شد.
کنترپوان از ریشه Punctus Contra Punctus گرفته شد که به معنای نت در مقابل نت است. در ابتدای کار تنها فقط با خواند نت در مقابل نت استفاده میشد اما دیگر موسیقی در
شرف تبدیل شدن به علم بود و نیاز به الفبایی داشت که قوانین کنترپوان را بتوان با آن بیان کرد.
۱ نظر