گفتگوی هارمونیک | Harmony Talk

نگاهی به نقش ارکستر سمفونیک تهران در جشنواره بیست و دوم فجر (۱)

بیست و دومین جشنواره موسیقی فجر هم به پایان رسید و با اتمام این جشنواره اهالی و علاقمندان موسیقی مطمئن شدند که برگزار کنندگان این جشنواره ها کوچکترین درسی از ۲۲ سال برگزاری این

مراسم نگرفته اند.

هنوز در بهترین سالن موسیقی کشور (تالار وحدت) مشکل صدا برداری وجود دارد ( تا جایی که در کنسرت هنرمند نام آور بین المللی عالیم قاسیم اف بارها و بارها شاهد اعتراض این خواننده روی سن به

صدابرداران بودیم همچنین در شب اختتامیه به شدت صدا ها غیر بالانس و در جاهایی بلند و آزار دهنده بود)، نا هماهنگی ها در بالا و پایین کشیدن پرده، مسائلی که در تئاتر شهر روی داد و … اشکلاتی نیست که

حل آن در این ۲۲ سال غیر ممکن باشد ولی کو پیگیری و دلسوزی!

در جشنواره امسال به جای چاپ بروشور برای هر برنامه چند کتابچه کوچک برای قسمت های مختلف جشنواره چاپ شده بود، مثلا گروه های موسیقی کلاسیک یک بروشور، گروه های موسیقی نواحی یک بروشور

و… ولی مشکل اینجا بود که اولا اطلاعات این بروشورها بسیار ناقص بود و گاهی بی دقت نوشته شده بود، مثلا در برنامه ارکستر سمفونیک تهران در بروشور نام چندین قطعه و آهنگسازشان نوشته شده بود ولی به

ترتیبی که در بروشور نام قطعات نوشته شده بود، برنامه اجرا نشد و در طول اثر مردم نمی دانستند کدام قطعه در حال اجراست! غیر از این، برنامه در این دو شب متفاوت بود و در بروشور بدون قید این موضوع و

بدون ترتیب خاصی نام قطعات نوشته شده بود!

نکته مشکلزای دیگر نبود همان بروشور ناقص در بعضی از برنامه ها بود! مثلا در برنامه دکتر فرید عمران، کتابچه موسیقی بین الملل و نواحی وجود داشت و از کتابچه ارکسترها خبری نبود، به همین خاطر آقای

عمران که خود رهبری ارکستر را نیز در دست داشت مجبور بود قبل از اجرای هر قطعه، مشخصات قطعه را معرفی کند که این کاملا مغایر با اصول یک برنامه حرفه ای است.

در این دوره ، بولتن جشنواره-“آهنگ”- که هر ساله در روزهای مختلف جشنواره به چاپ میرسد تغییراتی در طرح و نوشتار کرده بود که نسبت به سالهای گذشته با کیفیت تر شده بود، مخصوصا کم تعارف شدن

نویسندگان این مجموعه و رک گویی های بعضی از نویسندگان این مجموعه “آهنگ” باعث خواندنی تر شدن این نوشتار شده بود.

برای گویا تر شدن این گفته اینجا به قسمتهایی از نوشته های آخرین شماره این مجموعه “آهنگ” اشاره میکنم:

در مطلبی با عنوان “در آرزوی استاندارد” که در مورد کنسرت گروه تنبور شمس همراه با ارکستر زهی اکراینی نوشته شده، نویسنده که بدون امضا نوشته خود را به تحریر درآورده، می نویسد:”… و

صدای مدیر عامل خانه موسیقی اصلا صدایی نبود که در کنسرت استاد پایور و نوار آن شنیده بودیم. صدای آقای نوربخش، مناسب آوازی است جمع و جور و به اصطلاح مجلسی و همراه تکنواز یا گروه کوچک

سازهای ایرانی و وقتی در اکتاو بالا می خواند، حجم صدا کم میشود و گاه کلمات را نامفهوم بیان میکند. به ما گفته اند که بولتن جشنواره جای نقد نیست و جای گزارش نویسی و اطلاع رسانی است. ما هم تا جایی

که میشد، دلایل را اقامه کردیم و از نقد و انتقاد- تا جایی که میشد- فاصله گرفتیم، تنها موضوعی که نمیتوان از آن بی انتقاد گذشت، تاثیر سوء این کنسرت های پرخرج و بی حاصل در آسیب به شانیت جشنواره

است که نباید چشم پوشی شود.”

در مطلب دیگر که در همان شماره با عنوان “بگذارید سنت نفس بکشد” نویسنده-بدون امضا- نوشته است: “آدم هایی با لباس های محلی، سازبومی و ظاهری غیر شهری که خوراک بحث های شبانه

روشنفکران و شبه موسیقی دانان شهری را فراهم میکردند. به یکباره غلام مار گیری در مقام جذاب ترین انسان کره خاکی کشف شد! در این گیرو دار، آدم هایی که در پی یافتن شغل مناسب با ظاهری متشخص

بودند، تحت عنوان پژوهشگر موسیقی – بدون هیچ سابقه فعالیت موسیقایی- موسیقی نواحی را مناسب ترین بخش برای درآمدزایی و عرض اندام یافتند. اکنون که چهار دهه از شیفتگی شبه سنتی در موسیقی

نواحی میگذرد، گاه مجبور میشویم فریاد کنیم، سنت مداری بس است، توجه بیش از اندازه به سنت ها بس است، موسیقی نواحی بس است و واقعا هر چیز سنتی بس است. سنت ها را رها کنید، موسیقی نواحی، موسیقی

سنتی یا هر موسیقی دیگری را فراموش کنید، بگذارید جوهره ناب موسیقی در تداوم خود نفس بکشد. سنت ها همواره در حال گذر و گذارند. در دنیای امروز سنت ها به مثاله هر عنصر دیگر همواره در حال پذیرش

عناصر غیر سنتی است. بیایید قدری به خود موسیقی بیاندیشیم.”

نوشته شدن این گفتار جسورانه آن هم در بولتن جشنواره موسیقی فجر که یک ارگان دولتی است و همانطور که در همین نوشته (بگذارید سنت نفس بکشد) گفته شده بود که پس از انقلاب طیف کاملا سنتی در مراکز

قدرت و تصمیم گیری جایی دارند؛ نوشتن این مقاله را میتوان اقدامی بسیار شجاعانه قلمداد کرد.

در شماره پایانی “آهنگ” در نوشته ای که باز بدون امضا به نگارش درآمده، مطلبی با عنوان “تمرینهای صحنه” به چاپ رسیده که نویسنده بی هیچ رودربایستی اجرای ضعیف ارکستر سمفونیک تهران را زیر

سئوال میبرد، او در قسمتی از مقاله نوشته است: “خطاست که با چنین نظام آموزش موسیقی و چنین بنیه مالی و نظام اداری، توقع رهبر جامع الشرایط و ارکستر بی عیب را داشته باشیم. از طرفی خطایی بزرگتر

این است که وانمود کنیم وضع موجود بهترین گزینه ها را در نیافته یا نخواسته ایم که داشته باشیم. بدون قصد جسارت باید بگوییم که مناسبترین گزینه برای رهبری ارکستر سمفونیک تهران انتخاب نشده و اجرای ۱۸

دی گواه آن بود”

در قسمتی دیگر از این مقاله می خوانیم” درباره رپرتوار باید از نوع دیگر حرف زد. توجه به آثار آهنگسازان ایرانی حرکتی مثبت است اما اگر با کیفیت و عرضه خوبی نباشد چه نتیجه ای دارد؟ اما آیا نام و نام

خانوادگی ایرانی یعنی اینکه اثری ایرانی میشنویم؟ تم ها و هارمونی (یعنی همام تمرین-هارمونی) های سمفونی پیامبر اعظم (ص) چه ارتباطی به روحیه موسیقی ایرانی و چه ارتباطی به فرهنگ اسلامی و

موضوع مقدس آن دارد؟ و اصلا چرا سمفونی؟ آیا سایر فرمها غیر موجه هستند و فقط سمفونی موجه است؟! این فضای اروپایی و بی رمق در اثر آقای فرهت چه اشتراکی با فرهنگ والای اسلامی و رسالت حضرت

محمد (ص) داشت؟ آیا یک سمفونی برای فهماندن مطلبش نیاز به شعر و کلام دارد؟”

اگر سالهای پیش هم خواننده بولتن جشنواره بوده باشید، حتما این لحن نگارش در این نشریه برایتان عجیب خواهد بود؛ انتقادات صریح به ارکستر سمفونیک تهران که شاید همیشه دولتی ترین و مهمترین برنامه جشنواره یا

به قولی آبروی جشنواره است، نکته ای قابل توجه برای علاقمندان موسیقی است و روزنه امیدیست که بالاخره در ارگان های دولتی هم مجالی برای زیر سئوال بردن بعضی از اقدامات دولتیان فراهم است.

سجاد پورقناد

سجاد پورقناد

سجاد پورقناد متولد ۱۳۶۰ تهران
نوازنده تار و سه تار، خواننده آواز اپراتیک و سردبیر مجله گفتگوی هارمونیک
لیسانس تار از کنسرواتوار تهران و فوق لیسانس اتنوموزیکولوژی از دانشکده فارابی دانشگاه هنر تهران

دیدگاه ها ۱۰

  • امیدوارم تعداد این جشوارها بیشتر بشود(در سبکها ومکتبهای مختلف)واین فرهنگ موسیقیایی کیم کیم رشد کند (نه در بهران یلکه در تممام ایران)
    ممنون از مطالب مفیدتون…

  • عالی بود! عالی …
    خوشحالم که آقایون موسیقی محلی-بیسوادی دوست بالاخره دوزاریشون افتاد و پی به اشتباه احمقانه شون بردن!

  • خیلی جالب شده در سال هیچ صحبتی از موسیقی نمیشه یکدفه یکشب صحبت از دکتر فرهت و سمفونی ….میشه.
    این جشواره هم وقتی برگزار میشه که با برگزار نشدنش هیچ فرقی نمیکنه.
    ولی دیگه چاره ای نست. سالی یک بار ارکستر سمفونی تهران و تو تلویزیون دیدن اونم در حد اخبار نقد کردن هم داره.
    ولی بالاخره این ایران هم سرش به سنگ میخوره…

  • جناب پور قناد.مهمترین مشکل بولتن امثال همان بی امضا بودن مطالب بود. درعرف و علم روزنامه نگاری اگر نوشته ای امضاء نداشته باشد و رسانه متعلق به ارگانی باشد آن حرف و نوشته یعنی موضع گیری ارگان یاد شده و این البته نوع تناقض نما یا پارادوکس است که ارگانی هم کاری را انجام دهد و هم از این کار انتقاد کند. به گمان من سر و صدای نوشته های این بولتن و نیز میزان تحمل دوستان را باید بعد از جشنواره ارزیابی کرد. ضمن آنکه کسی که امضاء پای کار نمی گذارد ، حتی از نوع مستعارش . در واقع نوعی هراس از انتقاد دارد و این در کار روزنامه نگاری امری نکوهش شده است. آدمی یا سخنی که می گوید را باوردارد و پایش می ایستد و البته هزینه هایش را هم پرداخت می کند و یا این که به آن سخن باور ندارد و سعی دارد با نهان روشی و امضاء ننهادن پای کارها هم از توبره بخورد وهم از آخور.
    این بی امضایی البته عیب دیگری هم دارد و آن این که خواننده را گمراه می کند که این نوشته را چه کسی نوشته است.

  • جناب مختاباد با احترام
    بنده با نظر حضرت عالی در مورد اینکه نوشتن نام نویسنده و ننوشتن ان باعث میشود انسان تکلیفش را با نویسنده نداند و نفهمد از عوامل بولتن هست یا نیست ، موافقم.
    اما به نظر من همین منعکس شدن این موارد آنهم در جو امروزی بسیار مفید و پسندیده است.و اگر ما اینراقبول داریم خودش خوب و راه گشاست.کمااینکه بنده فرقی بین نام مستعار مثلا ا.نجوا و نامی که نوشته نشده نمی بینم.بنده خودم تا مدتها نمی داستم ا.نجوا نام شماست!

  • دوست گرامی که اینجاهم نام واقعی خود را ننوشته اید.الف نجوا نام مستعار شناسنامه دار بود . به این معنا که اگر کسی می خواست بداند الف نجوا کیست ، شماره تلفن پشت روزنامه بود و می توانست تماسی بگیرد و دریابد که نویسنده چه کسی است .ضمن آنکه بنده غیر از این نام مستعارو سام پورمهدی( سید ابوالحسن مختاباد پسر مهدی)آن هم برای چند بار که در یک شماره چند مطلب می نوشتم از نام دیگری برای مطالب موسیقی استفاده نکرده ام.
    این سخن شما راهم می پذیرم که چاپ شدن این نقد ها بدون اسم بسیار مفیدتر از منتشر نشدنشان است. اما جماعت نویسندگان ما باید به سمتی بروند که شفاف و بی پرده و هراس بنویسند.روزنامه نگاری دولا دولا نمی شود . در این راه قدم گذاشتیم باید تبعات آن را هم بپذیریم

  • جناب مختاباد باسلام و احترام
    متشکر از توضیح شما …مقصود من کلا این است که حالا که چنین حرکتهایی هرچند محافظه کارانه رخ می دهد نباید آنقدر به چند و چون ان ایراد بگیریم که این حرکتها از ریشه خشکانده شوند.
    سردبیر این بولتن آقای شهنازدار فرصتی را دادند و حرفهایی زده شد که پیش از این مجال گفتنش فراهم نشده بود و من از ایشان متشکرم و فکر می کنم همین برای جو کنونی کافیست.بالاخره هر کسی مسولیت این سخنان را برعهده نمیگیرد…خیلی ها اینکار را نمی کنند.
    با سپاس مجدد

بیشتر بحث شده است