دقیقا ۱۵ سال پیش بود که به مناسبت ۴۰ سالگی علیرضا میرعلی نقی، مقاله ای در سایت منتشر و نگاهی اجمالی به فعالیت ها و خدمات او به هنر موسیقی ایران کردم. پس از پانزده سال از این تاریخ ظاهرا میرعلی نقی ۵۵ ساله، آنطور که انتظار می رفت، فعالیت مهمی مخصوصا در حوزه نشر کتاب نداشته است؛ در آن زمان پیش بینی می شد، بعد از انتشار نتیجه پژوهشی که آن زمان در دست انتشار داشت یعنی جلد اول «کتابشناسی توصیفی موسیقی ایران»، به ترتیب دیگر شماره های این کتاب نیز منتشر شود؛ نه تنها این اتفاق روی نداد بلکه دیگر پژوهش های او که شامل تحقیقات گسترده و دسته اولی درباره هنرمندان موسیقی دستگاهی و کلاسیک بین المللی بود نیز به انتشار نرسید.
عجیب اینکه مهمترین دلیل عدم انتشار این آثار، اراده مولف آن یعنی علیرضا میرعلی نقی بوده است!
امروز به مناسبت تولد ۵۵ سالگی او در مورد این سالها با او به گفتگو نشسته ایم که بخش اول آن را می خوانید:
وقتی پانزده سال پیش در مورد چهل سالگی شما مقاله ای نوشتم گمان می کردم که در آینده ای نزدیک آثار بسیار زیادی از شما منتشر شود ولی این اتفاق نیفتاد، این کم کاری شما چه دلیلی داشت؟
اگر بخواهم در دو کلمه خلاصه کنم این بود: فشار از بیرون و فرسایش از درون. همان زمانی که شما به مناسبت چهلمین سالگرد تولد بنده شرمنده مقاله نوشتید، دقیقا همزمان بود با انتخاب سلحشورانه ملت ایران برای روی کار آوردن دکتر محمود احمدی نژاد که پیک عمر نسل بدبخت ما (یعنی جوانان دهه چهل) که غیر از آنهایی که شرایط و امکانات مالی مهاجرت را داشتند، باقی دهه چهلی ها واقعا آخرین فرصت های شکوفایی شان هم از بین رفت. بنده هم یکی از همان آنها بودم. به نوعی متقاعد شدم که انرژی ای که برایم مانده را باید صرف نگهداری از خودم بکنم و مسائلی که بیشتر از لحاظ درونی و شخصی من را احاطه کرده بود و راه گریزی هم نداشت.
من واقعا هیچوقت اصرار به انتشار به آثارم نداشته ام و بر خلاف بعضی از دوستان که ولع عجیبی به انتشار پرتعداد کارهایشان دارند و هر سال یکی دو یا بیشتر کتاب یا سی دی منتشر می کنند (و البته در بعضی موارد مورد تحسین من هم بوده اند)، بنده به شخصه، هیچ طلب و تمنایی برای این کار نداشتم، حتی در این سالهای اخیر طوری شد که انگار از چاپ نشدن آثارم بیشتر خوشحال می شدم تا چاپ شدن.
چرا؟
یک بخشی از آن شامل سرخوردگی روانی من بود از چیزی که به عنوان جامعه و مخاطبان اصلی مان می شناسیم، بویژه بعد از تحول مخربی که بعد از آمدن آقای محمد خاتمی بوجود آمد در رسانه ها و قرار بر انبوه پروری و نه نخبه سازی شد (که این را هم باید سر فرصت توضیح بدهم چون بسیار مهم است) و دوم جامعه آکادمیک ما؛ این جامعه ای که داشت شکل می گرفت معمولا فضای متفرعنی داشت که اساسا کسی را غیر از خودشان داخل آدم حساب نمی کردند و بویژه بعد از دولت اصلاحات، تمام امکانات تحقیقاتی و بودجه ها و رانت ها را بین خود و دانشجویان و مریدان و نوچه هایشان تقسیم می کردند و بخش دولتی هم فقط به خودی ها می پرداخت و کلا جایی برای آدم های مستقل و تک رویی مثل من نبود و هنوز هم نیست.
باز در آن زمان من هنوز در اجتماع بودم و کار می کردم و توقع داشتم به خاطر کارم به من توجه کنند نه به خاطر ارتباطی که نداشتم هیچوقت و امروز هم ندارم و البته توقعی هم ندارم.
مجموع تمام اینها و بخشی که شما می دانید، یعنی وسواس های کمال گرایانه خودم بود که اصلا دوست نداشتم کار عادی بیرون بدهم و دوست داشتم جان پای کار بگذارم و تمام توانم را برای بهتر شدن آن اثر به کار ببرم. در کل در فکر تولید انبوه نبودم. مجموعه این اتفاقات باعث شد که بعد از همان کتابشناسی موسیقی که ۱۴ سال پیش منتشر شده، هیچ کتابی منتشر نکنم؛ هرچند به خاطر لطفی که دوستان به من دارند و خودم را هم هیچوقت لایق این لطف ندانسته ام، در زمانی که امروز مولفان حاضرند خودشان هزینه چاپ کتاب خود را بدهند، ناشران به من پیشنهاد کار می دهند و من هم گذاشته ام زمانی این کارها را تحویل بدهم که به نظر خودم به کمال رسیده باشد.
شماره های دیگر کتابشناسی موسیقی آماده شده است؟
بله، خیلی چیزها آماده است! مجموع شرایطی باعث شد که خودم نخواهم از من چیزی منتشر شود. هم شرایط اجتماعی بود از موسیقیدانان گرفته تا مخاطبان و هم زندگی شخصی ام که عمده آن درگیری با ناراحتی های جسمانی و بدنی ام بود که شما به خوبی در جریان آن هستید.
۱ نظر