بدنبال تهیه مطلب” علی رهبری و موسیقی صلح ” با علی رهبری، رهبر و آهنگساز صاحب نام ایرانی مصاحبه ای انجام دادیم که در این مطلب قسمت دوم آنرا میخوانید. لازم به ذکر است که این گفتگو قبل از انتصاب ایشان به رهبری دائم ارکستر سمفونیک تهران و پس از کنسرت قبلی ایشان یعنی زمانی که به دعوت مرحوم فریدون ناصری و به عنوان رهبر میهمان رهبری در تهران حضور داشتند انجام شده است.
شما دو CD منتشر کردید، که یک ارکستری بود از نوازندگان خوب ایرانی (که در خارج از ایران زندگی می کنند) ولی ادامه پیدا نکرد. همه انتظار داشتند که CDهای بعدیش هم دربیاد ولی بعد از این دوCDمتوقف شد.
خوب این مشکل بزرگش این بود که من به خرج خودم این کار را کردم؛ البته بچه ها خرج مسافرتشون را خودشون دادن ولی خوابگاه و غذای ۷۵ نفر حدود ۱۰ روز حدود ۵۰۰۰۰دلار شد که من از پول خودم دادم، با جون و دل البته!… اول که گفتیم به فکر ایران نبودم، این شکل هم بود؛ ولی دو اتفاق خیلی مهم افتاد که یکیش این بود که این افراد خیلی هاشون به اون شکل حرفه ای نبودند؛ منظور این هست که به اون شکل کار نمی کنند به عنوان یک حرفه ای که عادت داشته باشند خیلی سخت کار کنند، بعد هم این کار مشکل بود ادامه دادنش از لحاظ بودجه. ولی اصل کار دور هم جمع کردن کسانی که فقط بخوان دو هفته در سال بیان،
با این دیسیپلینی که من داشتم و دارم براشون خیلی سخت بود. البته ما در عرض یک هفته دوتا صفحه ضبط کردیم که این خودش یک رکورد هست! خیلی هم خوب زدن و خوب هم ضبط شد،
ولی با وجود این ادامه دادنش خیلی کار سختی بود، بخاطر اینکه از جاهای مختلفی میامدن و مشکل بود برای دیسیپلین داشتن، اگر بخوای دیسیپلین داشته باشی باید هرروز کار کنی و اینها عادت ندارن، اینجوری می شه مثل سربازخونه …
شما زمانی به عنوان نوازنده ویلن کنسرتهایی می دادید، می خواستم بپرسم چه کنسرتو ویلن هایی را
اجرا کردید؟
اون موقع بچه که بودیم بروخ زیاد می زدیم و بعدا” مندلسون و…
بروخ یک یا دو؟
سل مینور… شماره یکش باید باشه! (همانطور که گفتم) من موقعی که ویلن ایرانی و در کنارش غربی می زدم، خیلی ها مخالف بودن باهاش اون زمان! و باز تکرار می کنم که من فکر می کردم این قضیه کاملا” از بین رفته.
چند وقت پیش از یک نوازنده کلارینت شنیدم که می گفت چقدر خوب می شد که دوباره جداش کنن! چون وقتی یکی داره هورن می زنه اون بغل یکی داره تار می زنه! گفتم این مسخرس برای یک ایرانی…! حالا خوبه اونور یکی توبا بزنه مثلا”؟! اکثر کنسرتو
های معروف مثل مندلسون، موزارت را شروع کردم به کار کردن و می زدم با علاقه… همه چیزهایی که در رپرتوار معمول ویلن بود ما یاد می گرفتیم و جدی بود، خیلی جدی بود و (چون ایرانی هم میزدیم) کار ما دوبرابر بود.
آقای رحمت ا… بدیعی هم همینطور بودند دیگه!
فایل های صوتی از مصاحبه :
(بله)، آقای بدیعی خیلی خوب می زدند. چیزهای غربی و … آقای بدیعی بهترین نشان هست! بعد از انقلاب هم که رفتن خارج فوری کار پیدا کردن. بخاطر اینکه هردوش را زده بودند. به کل اشتباس اینور و اونور کردن فقط سیاه و سفید هست؛
یعنی فرق طبقاتی که سابق خیلی زیاد بود، پائین شهر و بالای شهر … و اونوقت موسیقی ایرانی را پائین شهر حساب می کردن، نه{که} فکر کنید عکسش بوده! یعنی ما سعی کردیم که به چهره ایرانیها اضافه بشه، نه عکسش! اگر الان تار می زنیم میگیم ترومبونیه بو میده! اون زمان عکسش بود… یعنی ما باید زور می زدیم ترومبونیه یا کلارینت یا موسیقی غربیه ایرانیه را قبول داشته باشه نه عکسش.
در اغلب مصاحبه هایی که داشتم چه بعد از برلین بوده در سن ۳۰ سالگی چه در بروکسل بوده ۱۰ سال بعدش، چه در مادرید و … از من وقتی پرسیدن شما چطوریه که به عنوان یک ایرانی اینقدر بتهون، مالر، بروکنر، پوچینی و … را اینقدر خوب می فهمی و حس می کنی؟ گفتم به این خاطر که ما بچگیمون موسیقی ایرانی زدیم.
همانطور که بچه باید از مادرش عشق و دوست داشتن را یاد بگیره، موزیسین هم احساس را با یک موسیقی {باید} یاد بگیره که بهترینش برای ما موسیقی ایرانی بوده. اگر شما بخواهید موسیقی را حس بکنید باید موسیقی ایرانی را حس بکنید؛ تمام کسانی که موسیقی غربی زدن در ایران و موسیقی ایرانی را حس نمی کنند، مشکل دارن، به جای بالا نرسیدند، یعنی از حدی به بالا نرفتند.
در مورد استادتون آقای رحمت الله بدیعی صحبت کنید که مثل شما یک اسطوره بودند، هم در موسیقی کلاسیک و هم در ایرانی سرآمد بودند.
همانقدر که آقای دهلوی، آقای پورتراب، آقای فخرالدینی به گردن من حق داشتند و من را تشویق می کردند به نوشتن و اینکه به چیزهای جهانی فکر کنم، آقای رحمت اله بدیعی خیلی خیلی بر گردن من حق دارن در ویلن، بخصوص موسیقی ایرانی. ممکن است که من الان در ۴۸ ساعت یک پاتیتور ۲۰۰ صفحه ای را حفظ کنم! حتی خیلی بیشتر از ۳۰ سال پیش {هم می توانستم}!
به عقیده من یکمقدار بسیار زیادیش برای خاطر آقای بدیعی هست که یک صفحه را می آورد بدون میزان (بصورت) آواز،
می گفت تا جلسه بعد باید این را حفظ کنی! این به مراتب سخت تره از (خواندن) پارتیتور مثلا ” پتروشکا ” مال استراوینسکی. خوب من باید خیلی ممنون باشم؛ بعد هم از لحاظ موسیقی ایرانی تمام ردیفها و قطعاتی که زدم، خیلی استفاده کردم. الان هم
اگر قرار باشه قطعه ای بنویسم برای ایران که ممکن هست به زودی بنویسم، الان هم خیلی سرذوقشم، حتما” می نویسم برای دوتا تار، دو تا سنتور، دو تا آواز (خواننده) و ارکستر سمفونیک.
۱ نظر