برگردیم به بحث آموزش موسیقی… از کانونِ موسیقیِ رودکی بگویید.
بنده در سالِ ۱۳۶۹ کانونِ موسیقیِ رودکی، تقاطع خیابانِ ولیعصر، می رفتم. حقیقتا کلاس هایِ موسیقی بسیار اَندک بود. در کلِ تهران کلاس هایِ موسیقی مجموعا ده تا هم نمیشد.
آشنایی با شما با آقای مجید کیانی، در این دوره، اتفاق افتاد؟
خیر، بنده مجید کیانی را در ۱۳۶۵، کشف کردم.
بنابراین، قبل از سالِ ۶۹ است.
بله کاملا درست میفرمایید؛ قبل از این سال است؛ بنده، بسیار به موسیقیِ کلاسیک و باروک علاقه زیادی داشتم و رویاهای زیادی در این زمینه برای خودم در سر میپروراندم که برای تحقق آن، کمترین زمینه و امکاناتی فراهم نبود.
در آن زمان، به موسیقیِ ایرانی، علاقه داشتید؟
خیلی محدود بود، زیاد وقت برای آن نمیگذاشتم اکثراً باروک و کلاسیک گوش میکردم و بسیار جالب بود که هنوز وارد دوره رمانتیک هم نشده بودم.
هنوز داخل خانه بودین و خانه را ترک نکرده بودین؟
حقیقتا، من مدام از خانه خارج می شدم؛ زیرا به نظرم خانه جایی برای این حرفا نبود. خانواده بنده، نه تحمل کتاب خواندنم را داشتند و نه تحمل یواشکی موسیقی گوش دادنم را. حقیقتاً در آن دوره، نه تنها خانواده من، بلکه اَکثر خانواده ها به این صورت بودند. مگر اینکه، خانوادههایی که دارای فرهنگِ خاصی، بودند و دوست داشتند، بچه هایشان یک سازی را بنوازند.
پدر و عمویتان که هر دو ساز می زدند؟
مانع من شدند زیرا متوجه شدند، من در عالمِ آنها نیستم، زیرا آنها موسیقی بَزمی میزدند، عاشق موسیقی بَزمی بودند و دوستشان آقای جمالِ وفایی بود؛ من عاشق سبکی از موسیقی بودم که از نظر آنها، این سبک خیلی عبوس و بداخلاق و جدی و سنگین بود.
آقای وفایی را از بچگی می دیدید؟
بله به شدت، در واقع یک بخشی از بچگیِ من، بهویژه تابستان ها و تعطیلات تابستانه با اینها میگذشت.
با هر دو برادر؟
خیر، با هر سه برادر! جمال از همه معروفتر بود و یک تیپِ شاد و شوخ و شَنگ داشت و بسیار رسانهای بودند. ایشان پاپیولر محض بود؛ جمالِ وفایی در حد آغاسی و سوسن معروف بود؛ در حالی که آواز را حسابی میخواند ولی آنچنان ردیف بلد نبود. از هر دستگاه چندتا گوشه شاخص بلد بود ولی آواز خوان بود. صدا داشت، تحریر داشت، جملههای خوب داشت، خیلی خوب بود یعنی حتی می گفتند که مرحوم مهرتاش تو را خیلی بیشتر از شاگرد های دیگر، حساب می کند.
یک برادر دیگر داشتند که در آن زمان ستاره تینیجرهای آن موقع بود. منظورم سالهای ۱۳۵۲ تا ۱۳۵۶ است. به او وفا میگفتند؛ یعنی در واقع، نامش عباسِ وفایی بود. خیلی جوانِ خوش چهره و خوشتیپ و خوشگلی هم بود و حتی در جامعه تینیجر آن روزها که الان ۷۰ سال دارند شایعه شده بود که لیلا فروهر عاشق اوست و میگفتند: این دوتا، زوج می شوند! همچنین یک الی دو تا فیلم، با هم بازی کردند ولی این حرفها در واقع شایعه بوده است زیرا دنیایِ خانوم فروهر یک جا بود و دنیای عباسِ وفا جای دیگر بود و در صحنه فیلم فقط باهم بودند.
هر دوی آنها کم سن و سال بودند. عباسِ وفایی، فکر می کنم متولد سال ۳۱ یا ۳۲ و خانوم لیلا فروهر برحسب این تاریخ هایی که الان می گویند که همه آنها جعلی است متولد سال ۳۵ یا حداکثر ۳۷ است. در واقع در آن زمان، هر دو سنّ کمی داشتهاند. برادر سوّم ناماش کمال بود که از لحاظ صدا دست کمی از دو برادر دیگر نداشت اما از لحاظ معلومات شاید بهتر بود. عموی بنده، با ایشان همکاری میکردند.
۱ نظر