استاد چکناوریان در چنان سطح رفیعی از تسلط فنی هنری است که ایراد گرفتن از کار او م یتوان گفت ناممکن است. هرچند هرکسی که حیات اجتماعیِ فعالی داشته باشد از نیش و نوش در امان نمی ماند. تنوع رپرتوار او را ب هنظر نمی رسد هیچ موسیقیدان ایرانی داشته باشد. نه به پوپولیسم منحط برخی از آهنگسازان روی خوش نشان داده و نه به دامن آوانگاردیسم غیرقابل فهم برج عاج نشین ها افتاده است. به قول قدما: موسیقیدانی است شش دانگ و کامل العیار.
همچنین اولین موسیقیدان (آهنگساز و رهبر ارکستر) ایرانی بوده که در خارج از کشور با بهترین کمپانی ها و در تیراژ بالا، صفحه گرام و سی.دی. لیزری پر کرده است.
موسیقیدانان بزرگ در جهان، دارای رتبه های والا، تسلط و ذوق او را ستوده اند. گذشته از آثار موسیقی، چندین سال نقاشی کرده و چند جلد کتاب نیز نوشته است. برخی از آن ها «داستانک» هایی هستند که روحیه شو خطبع و نکت هبین او را نشان می دهند.
لوریس چکناوریان از پیچیدگی به سادگی و از اوج فتوحات و افتخارات به ساحتی از درو نبینی رسیده است که با خود نیز علناً شوخی می کند. نادر همردان بزرگی بوده اند که به این مرحله رسیده اند؛ و از آن افراد م یتوان حسن کسایی و جلیل شهناز و ناصر فرهنگ فر را به یاد آورد. استعداد نقش آفرینی و بازسازی استاد چکناوریان نیز عامل یاری رسانند های بر این بُعد از شخصیت او بوده و اهل موسیقی خاطرات دلپذیری از جلوه های شیرین و به یادماندنی روحیه شوخ طبع او را در خاطر دارند.
مایسترو لوریس چکناوریان هویت غنی و قدیمی ارمنی را، به موازات هویت اصیل موسیقی (دستگاهی تا نواحی) ایرانی دریافت، و ساختِ همیشه استادانه و کلاسیک خود را حفظ کرده است. اما موسیقی او، بیش از هر چیزی، «انسانی» است و اگر ابعادی جهانی پیدا کرده از این وجه است. او را از موسیقیدانان نادری می توان دانست که ریشه های بسیار ژرف و کهن شرقی را با تمام ناخودآگاه خود حس کرده، و با تسلط بی حدی که در خودآگاهش به هنر موسیقی دارد ، آن را در قالبی ماندگار روایت می کند. هم عصر بودن با او،
و هم سخن شدن با او، تنها اسباب افتخار نیست، بلکه مایه تسکین و تجدید قوای روحی هم هست. لوریس چکناوریان در هر سن و در هر جامعه ای «خود زندگی» است، و هم نفسی با هرچه که جانمایه حیات و هستی را م یسازد.
نگاه نو
سوال این است : آیا نگارنده این سطور مشعشع و آگراندیسمانی خود تا چه حد با علم و هنر موسیقی آشنایی دارد و تا چه حد بصورت علمی موسیقی شرق و غرب را می شناسد ؟ ارامنه و مسیحیان ایران به لحاظ ژنی مایه موسیقی غربی دارند و چندان با موسیقی سنتی فارسی( نه ایرانی که غلط مصطلحیست) آشنایی ندارند و موسیقی محلیشان هم متاثر از موسیقی فولکلوریک تورکی آذربایجانیست.
نخیر دوست گرامی سوال اینجاست که کسی که معلوم نیست چرا هنوز نمیداند که «ژن موسیقی غربی» یک تصور شبه علمی و مهمل است و نیز نمیداند بسیاری از هنرمندان و سازسازان موسیقی دستگاهی ایرانی از جامعه ارامنه بوده آمد و همچنین نمیداند از نظر موسیقی شناسی، موسیقی آذربایجان تفاوت بنیادین با موسیقی ترکی عثمانی دارد و البته هنوز رسم الخط فارسی را بلد نیست و گمان میکند چون در یک لهجه خاص واژه ای به صورتی غیر از لهجه معیار فارسی گفته میشود باید به همان لهجه هم نوشته شود، به خود جرات میدهد که با کمال اعتماد به نفس به نویسنده ای که مقاله هایش در معتبرترین مجلات موسیقی منتشر شده زبان درازی کند!؟