آخرین نوشته استاد ابوالحسن خان صبا پیش روی شماست به تاریخ ۲۲ آذر ۱۳۳۶ – یعنی یک هفته قبل از درگذشت استاد ابوالحسن صبا در مجله اطلاعات هفتگی، منتشر شده است. در این نوشته صبا به ارائه بیپرده و صریح نظرات شخصی خود درباره هنر و زندگی میپردازد.
هنر یا زندگی؟
به نظر من هنرمند واقعی نمیتواند از آشفتگی دور بماند. در حقیقت روح بلند پرواز او طالب آزادی و «آشفتگی» است. و متأسفانه زندگی آشفتگی را دوست ندارد. زندگی میخواهد همه چیز نظم و ترتیب داشته باشد و روی هر کاری از چند جهت حساب شود در حالی که هنر از این حسابها سرش نمیشود.
این که گفتم هنرمند واقعی برای آن است که عقیده دارم؛ هنرمندی که بدون تظاهر تمام وجودش برای هنر کار کند دلش برای هنر بطپد و همه فکرش متوجه هنرش باشد. هنرمند واقعی است. روی هنر حساب کردن، استفاده کردن، انتظار تشویق و تقدیر داشتن و همه اینها خصایص کسانی است که به هنرمندی تظاهر میکنند و هنرمند واقعی نیستند.
و اما هنرمند واقعی هرگز نمیتواند اهل حساب و کتاب و نظم و ترتیب و سایر امور مربوط به زندگی باشد زیرا این کارها وقت او را تلف میکند، آن هم وقت گرانبهایی که باید در راه هنر صرف شود.
مثلاً؛ من هرگز دفتری تهیه نکردهام که آهنگهایی را که میسازم به ترتیب در آن بنویسم، چه بسا که نیمه شب از خواب برخاسته ام و روی یک تکه کاغذ، موضوع یا آهنگی را یادداشت کردهام و همین یادداشتهای پراکنده و الهامات گاه به گاه اساس کار مرا تشکیل داده است. امان از روزی که به خانه بروم و ببینم که (مثلاً برای کرسی گذاشتن) کاغذهای مرا منظم (!) کرده باشند.
ساعتها باید وقت صرف کنم و درمیان آن توده کاغذهای منظم (!) یادداشتهای خودم را پیدا کنم.
اینها به کنار مسئله اساسی؛ مسئله نان است. زندگی شوخیبردار نیست برای زنده بودن باید نان خورد و برای نان درآوردن باید تلاش کرد و این وقت عزیز و پرارزشی که باید صرف هنر شود صرف زندگی میشود.
اغلب شاگردانم به من میگویند: «آقا، اگر فلان ردیف را شما ننویسید یا نت فلان آهنگ را تنظیم نکنید دیگر بعد از شما کسی نیست که این کارها را بکند.»
من هم خودم خیلی میل دارم و آرزو دارم تا آنجا که میسر است و تا آنجا که نیرو و خاطره ام یاری میکند آنچه را که میدانم بنویسم نگذارم آثار بسیار ارزنده و گرانبهایی که باید برای ما بماند از بین برود ولی… مگر زندگی میگذارد؟ مگر زندگی امان میدهد؟
کار هنری – مخصوصاً در ایران – خیلی ناکامی دارد خیلی زجر دارد.
اما ناگفته نگذارم که این ناکامی و زجر چون برای هنر و در راه آن است، بسیار بسیار لذت بخش است، لذتی که هیچ زبانی قادر به توصیف آن نیست. ولی اگر بخواهیم روزی هنر را به خاطر این ناکامیها کنار بگذاریم آن وقت تنها چهرهای مخوف از زندگی روبروی ماست.
زندگی بدون هنر!
زندگی بدون هنر – که من هرگز تصور آن را هم نمیتوانم بکنم – شاید شبیه یک جور زندان سپاهی باشد که در آن حتی همه گونه حقی را از انسان سلب کنند و تنها شام و نهاری جلویش بگذارند تا به تدریج نمیرد.
من بسیاری از هنرمندان بزرگ و واقعی را در همین ایران خودمان و در همین رشته موسیقی سراغ دارم که وقتی به زندگی پیوستند نور هنر در وجودشان رو به خاموشی گذاشت و آن آتش سوزان به سردی گرایید.
زن و زندگی با هم پیوند ابدی دارند. همان طور که زن میل دارد شوهر هنرمند را به سوی زندگی بکشد، هنر هم با همان شدت یا بیشتر هنرمند را به سوی خود می کشد. در این کشمکش روح هنرمند در هم خرد میشود و هنر از بین میرود.
در راه هنر و اعتلای همه چیز باید وقف شود.
ابوالحسن صبا
اطلاعات هفتگی (آذر ۱۳۳۶)
۱ نظر