منتقد در ادامه می نویسد: «در گفتار دهم کتاب شاهد بخشنویسی آواز در چهار بخش سوپرانو، آلتو تنور و باس هستیم که این فرم هیچگونه قرابت و نسبتی با شعر و موسیقی ایرانی و نحوهی پیوند پیچیدهی این دو با هم ندارد و تقلید صرف از آواز کلاسیک غربی است.» در این بخش از نوشته نیز کاملا تاثیرات گفتمان غرب ستیزانه مرکز حفظ و اشاعه موسیقی را مشاهده می کنیم؛ در این گفتمان به صورت بسیار سطحی و عوامانه، تمام نمودهای ظاهری فرهنگ غرب رد می شود؛ در اینجا چندان مهم نیست که این موسیقیِ آوازیِ چند صدایی شده، چه خصوصیات از نظر محتوا دارد و فقط همین که به گروه های سوپرانو، آلتو، تنور و باس دسته بندی شده حتما غربی است!
منتقد می نویسد: «اصولا آقای دهلوی در این کتاب، موسیقی آوازی را فقط در قالب تصنیف و اثر ضربی دیدهاند و از آواز غافل شدهاند در صورتی که رکن اساسی موسیقی ایران آواز است». کتاب «پیوند شعر و موسیقی آوازی» هدف اش توصیه به آهنگسازان برای ساخت موسیقی روی کلام فارسی است، این موسیقی می تواند برای گروه کر یا خواننده تک خوان باشد؛ اگر موسیقی متریک باشد، آهنگساز با روش های گفته شده در کتاب می تواند موسیقی متریک روی کلام بسازد و در صورتی که موسیقی متریک نباشد، بر اساس نظام تقطیع شعر می توان با همان روش عنوان شده در کتاب «پیوند شعر و موسیقی آوازی»، موسیقی سازگار با شعر را تولید کرد، پس در واقع کتاب «پیوند شعر و موسیقی آوازی» نه تنها موسیقی آوازی را برای ساختار غیر متریک توضیح داده است، بلکه به ساختار پیچیده تر موسیقی متریک نیز وارد شده است.
در ادامه نویسنده با عنوان کردن یک جمله، نقد عجیبی به کتاب دهلوی وارد می کند: «در تلفیق شعر و موسیقی معمولا روی یکسری از هجاها تحریریههایی زده میشود که استاد دهلوی در کتاب خود فقط نمونههایی از تحریرهای مختص به خود را که در آثار خویش به کار بردهاند دارای ارزشهای زیباییشناسی و علمی! میدانند». اینکه نویسنده کتاب نمونه ها را از قطعات خود آورده است آیا می تواند نشاندهنده بی ارزش دانستن آثار دیگران باشد!؟ برای شخصیتی مانند دهلوی چنین نقدی بسیار مغرضانه و ناجوانمردانه است.
منتقد می نویسد: «اگر بخواهیم با معیارهای زیباییشناسی دهلوی به مکاتب آوازی موسیقی ایران (مکتب تبریز، مکتب قزوین، مکتب اصفهانی و مکتب تهران) که نتیجهی صدها سال همزیستی شعر و موسیقی اقوام مختلف ایران هستند توجه و تمرکز نماییم، میباید تمام این مکاتب؛ مخصوصا مکتب تبریز (قزوین) را پر از اشتباهات و سهلانگاریها در تلفیق شعر و موسیقی بدانیم که با توجه به آنچه از این مکتب و نمونههای آن سراغ داریم این امر بعید به نظر میرسد!». اصلا بعید نیست که آثار هنرمندان قدیم موسیقی ایرانی دارای اشکالات زیاد در تلفیق شعر و موسیقی باشد، همانطور که مشکلات زیادی در ادای کلمات، کوک و… در آثار قدما بسیار دیده می شود.
حسن یوسف زمانی نیز در شماره های ۵۰ و ۵۱ مجله هنر موسیقی، به نقد آثار گذشته خود در زمینه «تلفیق شعر و موسیقی» پرداخته است.
آخرین بخش از نقد این نویسنده با این جملات تمام می شود: «به هر روی این طرز فکری است که امروز میرود تا بر موسیقی ایران حاکم گردد و ارزشهای هنری و ظرایف آواز را برای همیشه قربانی تجمل خیرهکنندهی ظاهری موسیقی غرب ارکستر و دیگر جاذبههای آن نماید و اگر غفلت شود همانا سرنوشتی که برای موسیقیسازی ایران در حال رقم خوردن است، برای موسیقی آوازی هم پیش خواهد آمد که این بار به دلیل غیرانتزاعی بودن و پیوند شعر و موسیقی ابعاد این پیامد به مراتب گستردهتر و تاسفبارتر خواهد بود.». موجب شگفتی است که بعد از حداقل ۹۰ سال از حضور موسیقی ایرانی (۷) به صورت آکادمیک در ایران، هنوز توهم غرب زدگی اینقدر پرقدرت است که شاهد خواندن چنین نقدهایی از نویسندگان هم میهن هستیم. در واقع غفلت از مفهوم «موسیقی کلاسیک» (۸) و «هنر سازه» (Artistic Device) در این نود سال باعث تولید و ترویج این گفتان، نه تنها در زمینه موسیقی، بلکه در تمام هنرها شده است.
پی نوشت
۷- باید توجه داشته باشیم استفاده از عنوان «موسیقی ایرانی» به این معنی نیست که این موسیقی «کاملا» ایرانی است چراکه در واقع هیچ موسیقی کاملا ایرانی (همچنین ترکی، هندی، فرانسوی، آلمانی و…) وجود ندارد؛ تمام موسیقی های پیچیده و پیشرفته در دنیا تحت تاثیر موسیقی ممالک دیگر بوده اند و این تصور که یک موسیقی پیچیده مانند موسیقی ایرانی یا عربی می تواند کاملا مربوط به یک مرز و بوم باشد، بدون تاثیر پذیری از فرهنگ های دیگر با توجه به مستندات تاریخی و علمی، توهمی بیش نیست.
۸- برای مطالعه بیشتر در این زمینه نگاه کنید به مقاله «اندر تعریف موسیقی کلاسیک» نوشته محسن قانع بصیری و «بد فهمی از گفتار وزیری» نوشته نگارنده.
۱ نظر