کتاب و ده قطعهای که در آن تجزیه و تحلیل شده، فارغ از ارزشی که هر گونه فعالیت تجزیه و تحلیلی دربارهی آثار آهنگسازان ایرانی میتواند داشته باشد و جدای از درستی یک تجزیه و تحلیل -که همیشه ممکن است به نحوی موثر به چالش کشیده شود- پیش از هر چیز دشواریهای بهکارگیری روشهای تجزیه و تحلیل در گونههای مختلف موسیقی ایرانی (۴)، شکستگیها و پراکندگیها در بهرهگیری از مفاهیم تئوریک و مانند آن را آشکار میکند. در حقیقت این کتاب با یک کنش مثبت، گسلهای شناختی ما را در این حوزه به وضوح به نمایش میگذارد. پرسشهایی چون؛ چگونه باید با چنین آثاری رویارو شد؟ کدام مولفههایشان بیش از بقیه واجد اهمیت است؟
چگونه و با چه الگویی باید آن مولفهها را تحلیل کرد؟ با این که در کتاب به شکل مستقل و گسترده (جز اندکی در مقدمه) مورد بحث قرار نمیگیرند اما در جایجای کتاب خود را به شکل سلبی ابراز میکنند و یادآور میشوند که از طریق کار موردی و همزمان نظریهپردازی عمومی، باید به حل آنها دست زد. پاسخ بسیاری از سوالات مطرح شده در این راه تا اندازهای در خود کار تجزیه و تحلیل نهفته است، و اگر بهقدر کافی انجامش دهیم، از مشترکات کارهای انجام شده، پیدا خواهد شد. این یک بده بستان دو طرفه است یعنی آنالیز، زیرساختها را فراهم میآورد و زیرساختها برآنالیز اثر میگذارند و برعکس.
در تجزیه و تحلیلهای کتاب، در یک بخش، کار راحتتر و نظاممندتر پیش میرود و آن چندصدایی (به خصوص هارمونی) است. علت این است که در مفاهیم پایهای آنچه مورد تحلیل قرار میگیرد کمتر مناقشهای هست. تنها کافی است تحلیلگر به دنبال مصداقهای متفاوت آنها بگردد و کارکردهای ایرانیشان را بنگرد. این کاری است که به دلیل امکانپذیری و فراهم بودن بستر نظری قبلا هم به شکل پراکنده صورت گرفته بود (۵). اما به مجرد آن که از این حوزه خارج شویم فضا تاریکتر و مبهمتر میشود؛ دربارهی نظام فواصل، فرم، ریتم، جملهپردازی و نسبت همهی اینها با کلیت اثر و مفهوم کلیتری مثل موسیقی ایرانی -که در متن با عنوان «زیباشناسی ایرانی» از آن یاد شده بیآنکه از حد همان اشارهی سربسته فراتر رود- پیچیدگیها اندک اندک خود را نمایان میکنند.
زیباشناسی، چنان که مختصر در مقدمه توضیح داده شده؛ یعنی مسایلی مانند هویت ایرانی، برخورد با سازهای ایرانی، چگونگی فرآیند چندصدایی فواصل خاص ایرانی، ریتم سیال آن و … (ص ۸)، مهمترین نقش را در یافتن لایههای زیرساختی آثار مورد بررسی پیدا کرده است. ذهنیت نهفتهی موجود در این مولفههای زیباشناختی، مسالهی دوگانهی عینیت ذهنیت را که به طور معمول در هر آنالیزی وجود دارد به شدت تقویت میکند؛ این که تحلیلگر چه مجموعهای از عوامل را مد نظر داشته باشد (همان زیباشناسی یاد شده)، یعنی چگونگی ذهنیتش، بر آن ویژگیهای عینیای که در اثر موسیقی مورد توجه بیشتر قرار داده و در نهایت «خواهد یافت»، قویا اثر میگذارد. و اینجا وضعیت حادتر میشود چون بخش بزرگی از آنچه قرار است آن تاثیر قوی را بر عینیت بگذارد، یک مجموعهی ناخودآگاه درونیشده از طریق کنش موسیقایی از معیارها و ضوابط است که به بیان درنیامده و مستدل نشده است.
پی نوشت
۵- برای مثال تحلیل «در بزرگداشت حنانه» به دست کامبیز روشنروان در «یادنامهی مرتضی حنانه»، تهران: نشر قطره، و تجزیه و تحلیلهای فرهاد فخرالدینی از قطعات خودش در کتاب «هارمونی موسیقی ایران»، تهران: انتشارات معین.
۱ نظر