«واکاوی»؛ از معنا در گویش محاوره گنابادی تا ورود به عناوین مقالات علمی
صداقتکیش در ادامه با اشاره به عنوان نشست «جایگاه واکاوی در نقد موسیقی در ایران»، گفت: برخلاف همیشه میخواهم اندکی در مورد خود لغت «واکاوی» صحبت کنم. «واکاوی» را در زبان فارسی اخیرا بیشتر استفاده و دو دسته از معانی را به آن نسبت میدهند؛ اولا این کلمه در گویش گنابادی کاربرد محاوره دارد و به معنی کندن جایی است، مانند دوباره کندن یک قبر یا زمین و دوما کاربرد امروزی و مدرن آن به معنی تحلیل و بررسی است و به خصوص در عناوین مقالات علمی در ۱۰، ۱۵ سال اخیر فوقالعاده مورد علاقه است و اگر شما نگاه کنید ببینید منظورشان چیست طیفی از مطالعه، بررسی، تفسیر، بررسی دوباره، آنالیز و… دستتان را خواهد گرفت. بنابراین ما با لغتی مواجهایم که فارسی سره است و در شمال شرق ایران سابقهای دارد و آن سابقه اتفاقا با مفهومی که امروز در موردش صحبت میکنیم ربطی مستقیم دارد.
او افزود: آن سابقه این است که شما چیزی را دوباره بِکَنید. معنی همان جاییاش «یادآوری» هم هست که بر آن نیز تاکید خواهم کرد. معنی امروزیاش تحلیل، بررسی، بررسی مجدد و از این قبیل است. اگر اینها را به عنوان معانی فعلی قابل درک در زبان امروزی از این واژه در ذهن داشته باشید میتوانیم به مرحله بعد برویم و ببنیم در نقد موسیقی اولا چگونه میآوریمش و از آن استفاده میکنیم و بر مبنایش چه کاری انجام میدهیم و ثانیا چرا فکر میکنیم که این مورد نیاز است یا مسئله امروز ماست.
حمیدرضا عاطفی در ادامه گفت: برسیم به مبحث «ناگزیری» که جناب آقای فیاض مدنظر داشتند.
ناگزیریم که به زندگی برگردیم
فیاض در ادامه گفت: «ناگزیری» به این معناست که ما نمیتوانیم در تجربه ناب موسیقایی بمانیم و باید به زندگی برگردیم، زندگیای که شالودهاش ارتباط اجتماعی است و در این ساحت موسیقی کارکردی بسیار بسیار ممتاز دارد چون به بیپایان مناسبات اجتماعی تعینبخشی میکند. تجربه فردی موسیقی چه به عنوان شنونده، چه به عنوان نوازنده و چه به عنوان سازنده یک موضوع است و زندگی اجتماعی موسیقی موضوعی کاملا متفاوت است و اتفاقا آن جایی که منتقد وارد بازی میشود لحظهای است که میخواهد از تجربه فردی به تجربه اجتماعی عبور کند و به عبارتی به کنشگری اجتماعی دست بزند، نه کنشگری فردی.
واژههایی که به مرور زمان، معنایشان متفاوت میشود
او افزود: نکتهای که به نظر من حائز اهمیت بسیار زیادی است برمیگردد به یک مبحث بنیادی زبانشناسی که واژهها و تعابیر معانی ثابت ندارند بلکه به مرور زمان کارکردهای متفاوتی برای آنها بارگذاری میشود و واجد معانی تازه میشوند. به عبارتی تلقیای که از نقد موسیقی در مثلا ۵۰ سال پیش وجود داشت، مساوی نیست با تلقیای که از نقد موسیقی در ۲۰ سال پیش وجود داشت و مساوی نیست با تلقیای که امروز از نقد موسیقی وجود دارد. این رویدادی است که اگرچه در زبان مشاهدهاش میکنید اما زیرساختش بر این مبناست که توسعهای در حال رخ دادن است. چرا شما به فرهنگ لغت هر زبانی که نگاه کنید در مقابل هر کلمه تنها یک معادل نمیبینید؟ برای این که میتواند طیفی از معانی را پوشش دهد.
۱ نظر