با این واژگان میرویم سراغ ویژگیها و ارکان یک موسیقی و وقتی مثلا من میگویم این جا یک پاساژ است، ایشان هم کمابیش همان معنایی را درک میکنند که من درک میکنم. شما هم که اهل موسیقی هستید باز کمابیش همان معنا را درک میکنید، مگر این که مربوط به نحله خاصی باشید که مثلا پاساژ را جور دیگری میفهمند. با فکر کردن به این چیزها و بررسی کردن آنها یک مقدار درباره موسیقی، درباره آن چیزی که میخواهیم بکاویمش، اطلاعات بیرون میآوریم. حال این اطلاعات هر طور که باشد پردازش بشود یا بدون پردازش در اختیار مخاطب قرار بگیرد، وقتی بیرونشان میآوریم و جلوی مردم میگذاریمشان، در حکم انگشت گرفتن است.
صداقتکیش تصریح کرد: بنابراین وقتی ما میخواهیم موسیقیای را بکاویم و چیزی را در آن نشان بدهیم یک راهمان تفسیر است و یک راهمان تحلیل. به این معنا من معتقدم آن اصطلاح «واکاوی» در گام اول معنای تفسیر، تاویل و تحلیل میدهد. حال در مراحل بعدی نشان می دهم که ما چرا به این نیازمندیم یا این چرا برایمان سودمند است، به خصوص در وضعیتی که داریم و چه اشارات و معانی دیگری در این واژه میشود پیدا کرد.
از بنویسِ هنرمند بودن و عاملی برای تبلیغ در مورد او تا رسیدن به نقش واکاو
فیاض با اشاره به سیری تاریخی در مورد نقش منتقد گفت: زمانی منتقد کسی بود که به ابزار ادبیات مسلط بود و ابزار ادبیات چیزی بود در محدوده آنچه در مدارس به ما یاد میدادند با عنوان انشانویسی یعنی پیدا کردن کلمات قشنگ و آن مجموعه از روایتها که مخاطب متن را به این سمت سوق دهد که تصویری عموما بسیار مثبت راجع به فلان شخصیت یا فلان اثر پیدا کند. شما یک نگاه گذرا داشته باشید به نقدهایی که حدود ۲۰، ۳۰ سال پیش بود، تلقی از نویسنده نقد عبارت بود از کسی که دست به قلم است و هنوز هم خیلیها تلقیشان از نقد این است که من هنرمندم! آن جا نشستهام و اثر تولید میکنم، تو هم بنویسِ منی و برای من بنویس! دو سال پیش این اتفاق برای من افتاد و کسی که اصلا ایران نبود، از من خواست راجع به موضوعی بنویسم و بعد گفت چرا به اندازه کافی راجع به این چیزهای خوبش صحبت نکردهای؟!
گفتم ببخشید چرا فکر میکنی که من باید آن چیزی را بنویسم که تو میخواهی؟! چون کانسپت ذهنی او این بود که ببین هنرمند تولید میکند و منتقد آن کسی است که به اندازه کافی پروپاگاند میکند و پل میزند و میگوید ای جامعه قدر هنرمندت را بدان! این یک تلقی از نقد است! اگر حداقل بخشی از ما، بنده، آقای صداقتکیش، آقای عاطفی وقت گذاشتهایم و این جا در مورد «واکاوی» حرف میزنیم یعنی پیشنهاد تازهای داریم و این پیشنهاد تا حدی اجرا شده است.
یعنی عبور از منتقد چه به عنوان کسی که انشانویس است و میخواهد کسی را به جایگاه بلندمرتبهتری برساند و چه احیانا کسی که میخواهد دیگری را تخریب کند و رسیدن به این نقطه که منتقد بگوید من کسی هستم که میخواهم واکاوی کنم. فکر میکنم آنچه آقای صداقتکیش در مورد واکاوی گفت، کاملا دقیق بود و ریشه فارسی قدیم ماجرا را هم روشن کرد و من دوست دارم به طور مشخص بگویم که واکاوی شامل چه حوزههایی میشود و کجاها منتقد به عنوان واکاو عمل میکند و این که در آینده توسعه هم پیدا خواهد کرد و تردید نداریم این توسعه را چنان که باشیم خواهیم دید و همینطور افقهای بازتر آن را.
او تصریح کرد: یعنی عبور از منتقد به عنوان خدمه هنرمند که وظیفهاش پرزنت کردن هنرمند به جامعه است یا بالعکس، به جایگاهی که هنرمند احتیاط میکند که آیا من مجازم خودم را در چنان نقطه مرجعیتی قرار بدهم که بگویم آلبوم فلان این گونه است و شما بپذیرید که این گونه است و سپس به جایی برسیم که زاویه دید طراحی کنیم و بگوییم این را هم ببینید، این را هم ببینید، این را در این متن ببینید، این را در این بستر ببینید، این را در این مناسبات ببینید.
۱ نظر