تلوزیون برای او رسانه طبیعی بود، نه فقط برای اجرا بلکه او با دوربین طوری حرف می زد که انگار با دوستش صحبت می کند. برای کنسرت بچه ها او بعضی وقت ها از آهنگ های بیتل ها استفاده می کرد به عنوان تصاویری که ایده های موسیقایی از جمله مد را نشان می دهند. برای بزرگسالان او در مورد موسیقی، زبان و سبک، با رسیتاتیف های فی البداهه به سبک موزار، وردی و واگنر سخنرانی می نمود!
بعد از آنکه در ۱۹۵۸ مسئولیت ارکستر فیلارمونیک نیویورک را برعهده گرفت، برنامه های تلوزیونیش را شامل درس های پایه ای موسیقی در فرم «کنسرت جوانان» گسترش داد، شکلی قدیمی که او احیایش کرد. لنی به خاطر معروفیتش به عنوان کارشناس برنامه های تلوزیونی، توانست مدیر هنری این کنسرت ها شود: چهار سال تمام زندگیش، در صبح های شنبه در کارنگی هال گذشت که از شبکه تلوزیونی پخش شد.
او به تعداد زیادی از مسائل پایه ای پرداخت؛ اولین برنامه هایش «موسیقی یعنی چه؟» نام داشت که در آنها فرم سونات، تونالیته، مدها و ارکستراسیون را بررسی کرد.
استعداد برنستین در به وجود آوردن زبان سرزنده و با هیجان، این حقیقت را نشان می داد که او خود صاحب فرزند است. جیمی در ۱۹۵۲ درست یک سال بعد از ازدواج او با فلیشیا مونتلگر و الکساندر، در ۱۹۵۵ به دنیا آمدند. نینا در ۱۹۶۲ متولد شد.
برنشتاین در ۵۰ سالگی از ارکستر فیلارمونیک بازنشسته شد و بیشتر به آهنگسازی پرداخت، اما تدریس هنوز در خونش بود. او هر سال به تنگلوود باز می گشت تا با آهنگسازان و رهبران ارکستر جوان کار کند. او با تلوزین آلمان قرارداد بست که تمام سمفونی های مالر را ضبط کند و هر برنامه شامل پشت صحنه از مطالعه و آنالیز اثر هم بود. بزرگترین فعالیت آموزشی او در سال ۱۹۷۳ اتفاق افتاد، زمانی که دانشگاه هاروارد از او دعوت کرد، سخنرانی های الیوت نورتن را برگزار کند که پیش از آن نوابغی چون استراوینسکی، هیندمیت، الیوت و اودن برپا نموده بودند.
او با الهام از کتاب نوام چامسکی «زبان و تفکر»، به موضوع اولین سخنرانی هایش در «کنسرت جوانان» پرداخت: موسیقی یعنی چه؟ شش سخنرانی او، نمایش پر زرق و برقی بود که در آن خود با یک پیانو روی صحنه می نواخت، می خواند و رهبری می کرد. او به دانشجویان (و بینندگان تلوزیون در سراسر جهان)، گفت: «تمام زندگیم صرف آن شد که مانند ایده چامسکی به دستور زبان جهان شمول ذاتی موسیقایی برسم.» او برگرفته از چارلز ایو، «معناشناسی موسیقایی» را «مساله ای لاینحل» نامید.
لنی تا آخرین لحظه زندگیش، بر بازنویسی ها اصرار داشت. بارها به او گفته بودم وسواس زیاد دارد، اما همیشه در نهایت «واژه مناسب» را پیدا می کرد. شاید گویاترین فیلم مستند از اواخر زندگی او مربوط به فستیوال موسیقی پاسیفیک، چند ماه پیش از مرگش، باشد. او به تماشاگران گفت: «من تصمیم گرفته ام بیشترین زمان و انرژی را که پروردگار برای تحصیل به من اعطا کرد، صرف تقسیم آن، تا جایی که می توانم، با جوانان کنم. او با صدای نحیف و لرزان از تحصیلات به عنوان را خود شناسی نام برد: «خود را بشناسید و مناسبترین شغل ممکن را انتخاب کنید.» این سنگ نوشت مناسبی برای یک معلم بزرگ است!
۱ نظر