گفتگوی هارمونیک | Harmony Talk


استفاده ی نغمات بومی در تعزیه:

این که چگونه و از چه راهی مجریان تعزیه در شهر و یا روستای خود توانسته اند، الحان دیگر نواحی را به حافظه ی خود بسپارند، دلایل و زمینه های مختلف را به همراه دارد. بی تردید نقش تعزیه خوانان دوره گرد و همچنین گروه های تعزیه ای که از یک منطقه به منطقه ی دیگر دعوت می شده اند، عامل نعیین کننده ای در این جابجایی بوده است.

تعزیه خوانان با دخالت دادن نغمات بومی در اجراهای خود ان را به عنوان نشانه ای از هوشمندی، استادی و نوآوری خود قلمداد نموده و به این کار مباهات می ورزیدند. در واقع این گروه آوازه خوانان بدعت مذکور را به عنوان سبک و مهر و نشان مخصوص خود می دانستند. به ویژه این که این هنر تازه شکل یافته، از هز جهت آماده ی پذیرش نوگرایی و تغییر بود.

به غیر از این بیشتر تعزیه گردان ها و تعزیه خوان های سال خورده ی نواحی از اجراهای متعدد خود در دیگر استان ها و نواحی کشور سخن میگویند و مردم مختلف شهری و روستایی کشور نیز دیدن مجالس مختلف تعزیه از هنرمندان دیگر نواحی کشور را یادآور می شوند.

استفاده از نغمات و الحان بومی و محلی در تعزیه، علامندان رفته رفته به سبک های ویژه ای مانوس شدند. چنان که در مناطق کرمان،یزد،فاری و اصفحان تعزیه هایی مورد توجه مردم قرار میگیرد که علاوه بر استفاده از موسیقی ردیفی به میدان گسترده ای از الحان بختیاری، بیدگانی، سرکوهی، غربتی، دشتستانی و فائز خوانی و مجموعه ای از تصانیف و ترانه ها با مایگی شوشتری در آنها استفاده شود.

آن چنان که مردم بوشهر و هرمزگان آن دسته از مجالسی را بیشتر پذیرایند که انواع شروه ها (شروندها)، بیت ؛ نوحه های بومی و نغمات مولودی بخشی از موسیقی آن ها را تشکیل داده باشد. در شمال کشور جا به جا می توان نغمه های بومی همچون گیلکی، امیری، دیلمانی و حقانی را در مجالس تعزیه ملاحظه کرد. آن چنان که در استان سمنان نیز دو آواز بومی این منطقه یعنی حقانی و سرکویری در بخری مجالس تعزیه مورد استفاده قرار می گیرند.

سازهای مورد استفاده در تعزیه:

منابع تاریخی مربوط به قاجاریه بر استفاده برخی سازهای بادی بومی و ملی همچون کرنا و سرنا در تعزیه حکایت دارند. ضمن این که شیپور نیز رفته رفته نقش شاخصی در تعزیه می یافت. سازهای کوبه ای متداول نیز عموما دهل و طبل بوده اند.

در عین حال نقاره های دو کاسه نیز در تعزیه ی برخی کشورها مورد استفاده قرار می گرفت. باید توجه نمود که این گروه از سازها نه جهت آواز در تعزیه بلکه بیشتر جهت فضاسازی کاربرد داشته اند. باید افزود که در برخی نقاط کشور نی چوپانی یا نی هفت بند نیز از سوی برخی تعزیه خوان ها مورد استفاده قرار می گرفت.

استفاده از نی تنها در برخی مجالس تعزیه و به طور نمونه مجلس دوطفلان مسلم و به هنکام چوپانی خوانی ها کاربرد داشته است. البته برخی شواهد حاکی از استفاده سنج نیز بوده است که این آلت کوبه ای نیز مانند طبل و دهل و نقاره صرفا فضاسازی مورد استفاده قرار می گرفته است.
در چند دهه ی اخیر استفاده از برخی سازهای موسیقی کلاسیک مانند فلوت کلیددار، قره نی ( کلارینت) و ساکسیفون نیز در شهرهای بزرگ به ویژه پایتخت معمول گردیده است. می خواندند و سنج و طبل آنها را همراهی میکرد.

در مرحله بعدی چندین شبیه (بازیگر) شهدای کربلا را می ساختند و در عماره هایی حمل می کردند. بعدها این شبیه ها به رد و بدل کردن دیالوگ پرداختند. تعزیه در دوره صفویه که دوره تثبیت شیعه در ایران است آخرین تحولات خود را سپری می کند.

در این دوره در بیشتر نقاط ایران تعزیه اجرا می شده است. در قرن دوازدهم نگارش تعزیه نامه باب می شود و این بار تا قرن سیزدهم و غربی شدن زندگی و ادبیات ادامه پیدا میکند.

حمیدرضا آفریده

حمیدرضا آفریده

۱ نظر

  • اشعاری که سلیم موذن زاده:
    زینب آمد بر سینه و بر سر زنان
    رفت تا گیرد بـرادر را عنان
    سیل اشکش بست بر شه راه را
    دود آهش کرد حیران شاه را
    در قفای شاه رفتی هر زمان
    بانگ مهلاً مهلاًش بر آسمان
    ای سوار سرگران کم کن شتاب
    جان من لَختی سبکتر زن رکاب
    شه سراپا گرمِ شوق و مست ناز
    گوشه ی چشمی بدان سو کرد باز
    دید مِشکین مویی از جنس زنان
    بر فلک دستی و دستی بر عنان
    باز دل بر عقل می گیرد عنان
    اهل دل را آتش اندر جان زنان
    هر زمان هنگامه یی سر می کند
    گر کنم منعش فزونتر می کند
    پس ز جان بر خواهر استقبال کرد
    تا رخش بوسد الف را دال کرد
    همچو جان خود در آغوشش کشید
    این سخن آهسته بر گوشش کشید
    کای عنان گیر من آیا زینبی
    یا که آه دردمندان در شبی
    پیش پای شوق زنجیری مکن
    راه عشق است این عنان گیری مکن
    با توهستم جان خواهر همسفر
    تو بپا این راه کوبی من به سر
    خانه سوزان را توصاحبخانه باش
    با زنان در همرهی مردانه باش
    با زبان زینبی شاه آنچه گفت
    با حسینی گوش زینب می شنفت
    با حسینی لب هرآنچ او گفت راز
    شه به گوش زینبی بشنید باز
    گوش عشق آری زبان خواهد ز عشق
    فهم عـشق آری بیان خواهد ز عشق
    با زبـان دیـگر این آواز نیست
    گوش دیگر مَحرم این راز نیست
    ای سخن گو لحظه ای خاموش باش
    ای زبان از پای تا سر گوش باش
    تا ببینم از سـر صـدق و صواب
    شاه را زینب چه می گوید جواب
    گفت زینب در جواب آن شاه را
    کای فروزان کرده مِهر و ماه را
    تربیت بوده است بر یک دوشمان
    پرورش در جیب یک آغوشمان
    هر دو در انجام طاعت کاملیم
    هر یکی امر دگر را حـا ملیم
    تو شهادت جستی ای سبط رسول
    من اسیری را به جان کردم قبول
    خودنمایی کن که طاقت طاق شد
    جان، تجلّی تو را مشتاق شد
    التی زین به، برای سیر نیست
    خودنمایی کن در اینجا غیر نیست
    شرحی ای صدر جهان این سینه را
    عکسی ای دارای حسن آیینه را
    از رکـاب ای شهـسوار حـق پرست
    پای خالی کن که زیـنب رفـت ز دست
    شد پیاده بر زمین زانو نهاد
    بر سر زانو سر بانو نهاد
    پس در آغوشش نشانید و نشست
    دست بر دل زد دل آوردش به دست
    گفتگو کردند با هم متصل
    این به آن و آن به این از راه دل
    دیگر اینجا گفتگو را راه نیست
    پرده افکندن دو کس آگاه نیست
    گرم شد بازار عشق ذوالفنون
    بوالعجب عشقی جنون اندر جنون

    نیست صاحب همتی در نشأتین
    هم قدم عباس را بعد از حسین
    آن قوی، پشت خدا‌بینان از او
    وآن مشوّش، حال بی‌دینان از او
    می‌گرفتی از شط توحید، آب
    تشنگان را می‌رساندی با شتاب
    عاشقان را بود آبِ کار از او
    ره‌روان را رونق بازار از او
    روز عاشورا به چشم پُر ز خون
    مشک بر دوش آمد از شط چون برون
    شد به سوی تشنه‌کامان، ره‌سپر
    تیرباران بلا را شد سپر
    بس فروبارید بر وی تیرِ تیز
    مشک شد بر حالت او، اشک‌ریز
    اشک، چندان ریخت بر وی چشم مشک
    تا که چشم مشک، خالی شد ز اشک
    هستی‌اش را دست از مستی فشانْد
    جز حسین اندر میان، چیزی نمانْد

    ای شمع من بسوز که پروانه میرود
    زین آستان صاحب این خانه میرود
    ماه محرم آمد دلها پر از غم آمد
    در مقتل شهادت سلطان عالم آمد
    حسین جانم حسین جان
    ای شهر جدو امجدو والا تبار من
    بنگر حسین چگونه از این خانه میرود
    حسین عزیز زهرا
    زد خیمه در کربلا
    شد کربلا گل باران
    از اهل بیت طاها
    ای آستان مادر دلسوز من بسوز
    این آشنا ببین که چه بیگانه می رود
    عباس امیر لشگر
    دستش فتد ز پیکر
    پشت حسین شود خم
    از ماتم برادر
    حسین جانم
    حسین جان
    ادنای شام اراذل کوفی نوشته اند
    آل علی چرا ره ما را نمیرود؟
    از ما حسین چه دیده که فرمان نمی برد
    بیعت نمیکند ره خصمانه می رود
    اینجا علی اکبر در خون شود شناور
    صحرا شود گلستان، از لاله های احمد
    حسین جانم
    حسین جان

    بخواب ای غنچه ‏ی پرپر، بخواب ای کودک مادر
    علی اصغرم لالای، لایی مادرم لالای‏
    دوست دارم تشنه باشم شیر مادر را ننوشم
    تا که جام از دست شاه جنت المأوا بگیرم
    دوست دارم قبر من اغوش ثار الله باشد
    راه معراج فسبحان الذی اسرا بگیرم
    عزیزم از چه بی‏تابی چرا مادر نمی‏خوابی؟
    گمانم تشنه آبی، علی اصغرم لالای‏
    مزن آتش به جان من، مبر تاب و توان من
    ببین اشک روان من،علی اصغرم لالای
    بخواب ای غنچه ‏ی پرپر، بخواب ای شیرخوار اصغر

    سر دور از وطن منزل مبارک
    عزیز بی کفن منزل مبارک
    ز هجرت سینه زن منزل مبارک
    شد این سر پاره تن منزل مبارک
    دل واله نهضت حسین است
    جان محو حقیقت حسین است
    دل های همه خدا پرستان
    کانون محبت حسین است
    فتحِ هدف از شکست خود یافت
    این اصل سیاست حسین است
    حسین جانم حسین جانم حسین جان
    به پیمان تو قربانم حسین جان
    شهید سر جدا منزل مبارک
    غریب کربلا منزل مبارک
    قتیل اشقیا منزل مبارک
    گرفتار مبلا منزل مبارک
    اول ز جوان خود گذشتن
    مصداق عدالت حسین است
    پاشید به چرخ خون اصغر
    این رمز شفاعت حسین است
    بوسید غلام خود چو فرزند
    این حد مروت حسین است
    عجب مهمان نوازی کرده خولی
    تنورت داده جا منزل مبارک

    سقای تشنه کامان
    در وقت دادن جان
    گفتا به ناله و آه
    مولی ابا عبد الله
    لبیک یا ثارالله
    مولی ابا عبدالله
    دوست دارم داد دل از چرخ بازیگر بگیرم
    گر در این عالم نشد در عالم دیگر بگیرم
    دوست دارم نام من باب الحوائج باشد اما
    پنجۀ مشکل گشا آنگه من از داور بگیرم
    دوست دارم بشنوم صوت خوش ام البنین را بوسه ای یک بار دیگر از صورت مادر بگیرم
    منم حسین جگر سوخته برادر تو
    فتاده ام من اینگونه در برابر تو
    عباس من برادر رشید من
    نه دست در بدن و نی به تن رمق داری
    بخواب جان برادر بخواب حق داری
    دستم ز تن جدا شو
    در راه دین فدا شو
    از کوفیان گم راه
    مولا اباعبدالله
    آمد به دیده ام پیر
    پر خون تنم ز شمشیر
    ای رهبر نکو جان
    مولا اباعبدالله
    دوست دارم تا قیامت از رقیه رخ بپوشم
    دوست دارم در بغل قنداقه اصغر بگیرم

    محمد جواد غفورزاده

بیشتر بحث شده است