موسیقی شما قاطع و بدون شک و پشیمانی است اما شما از tone row استفاده می کنید!
امشب به کنسرت میلتون بابیت (Milton Babbitt) می روم. او ۹۰ ساله است و امروز تولد اوست. الیوت کارتر (Elliott Carter) این روزها اجراهای بیشماری دارد. او خداست، نه برای من اما برای بسیاری از مردم اینچنین است. برای کسانی که tone row می نویسند که تونال ننویسند. بنابراین هر شنونده ای در هر سنی حتی اگر هیچ آشنایی با موسیقی نداشته باشد نقطه اوجی را در یک اثر می شنود.
پس امشب نقطه اوج را در موسیقی بابیت خواهید شنید؟
امیدوارم…
انتخاب tone row (موسیقی ای با ۱۲ نت کروماتیک غیر تکرار شونده) در ساخت موسیقی شما برای من جالب است. چرا بدین روش آهنگسازی می کنید؟
من در سن بیست سالگی با لو هریسون (Lou Harrison) آشنا شدم، او ۲۸ ساله بود و خیلی چیزها را می دانست. من هیچ نمیدانستم و این تفاوت بزرگ ما بود! او بود که در عرض یک ساعت به من آموخت چطور در ۱۲ گام آهنگ بسازم و در عرض یک هفته آن را در غالب قطعه ای در آورم اما برایم آنچنان خوشایند نبود، با آنکه بسیاری از دوستانم آهنگسازان ۱۲ گامی بودند.
من اینجا نیستم تا درباره موسیقی خود توضیح دهم و آن را توجیه کنم، موسیقی چیزی نیست که آهنگساز از آن می خواهد، موسیقی خودش وجود دارد. من درباره آثار دیگر آهنگسازان زیاد صحبت می کنم حتی در آن باره کتاب نوشتم ام، اهمیتی نمی دهم خود آنها درباره موسیقیشان چه می گویند، چرا که خود موسیقی به تنهایی سخن می گوید. اما به طور کل با سازهای کوبه ای و ضربی موافق نیستم.
به استثنای کنسرتوی فوق العاده ای که برای ساز کوبه ای مالت (mallet) ساخته اید.
من آنرا برای اولین گلنی (Evelyn Glennie) ساختم به این شرط که هیچ ساز کوبه ای در آن نباشد! این قطعه ماه گذشته توسط فیلارمونیک اجرا شد و در آن از ساز سنج بسیار استفاده شده بود. به اولین گفتم “آنرا به نوعی حساب شده از سازهای مالت اجرا کرده ای.”
به نظر می رسد در این کنسرتو همانند بسیاری دیگر از آثار شما، فرمی جدید را خلق کرده اید.
گمان می کنم کنسرتوهای فراوانی را ساخته ام در فقدان فرمهای مناسب دیگر. برای کنسرتو معانی متفاوتی متدابر می شود، باخ برای یک ساز کنسرتویی نوشته است بدون همراهی هیچ گونه ساز دیگر یا خواننده ای. اولین کنسرتویی که نوشتم برای هارپسیکورد (harpsichord) ساز مربوط به عصر رنسانس، بود. این اثر احتمال دارد در کتابخانه مجلس آمریکا (Congress) باشد من تمامی آثارم را به آنجا واگزار کرده ام.
بعضی از آثار شما هستند که آنها را کنار گذاشته اید مانند اولین کوارتت زهی شما.
من آن را کنار نگذاشته ام، اگر کسی بخواهد آن را بخواند و اجرا کند، خواهم گفت: “حتما! چرا که نه؟” اما چرا اثر دیگری را اجرا نکنند؟ یک آهنگ به خصوص یک ترانه نیاز دارد عمر خاص خود را داشته باشد خواه کوتاه، خواه طولانی. به یاد می آورم درباره آثار فراموش شده، ویرجلی تامسن گفته است: “از کنار گذاشته شدن آثارم نمی هراسم، آنان خود تاریخی دارند.”
می دانم که خانم جولی چندین اپرا خوانده است و این هنرمند کنار گذاشته شده است زیرا خود قطعه با آنچه قرنها بعد اجرا شده بود بسیار متفاوت است.
به طور کل من به بازنویسی و تغییر دادن یک اثر بعد از مدت زمانی اعتقاد ندارم، اگرچه اپرا داستانی متفاوت دارد. اما تغییر در شعر به نوعی نابجا است برای مثال شما آهنگ “بزرگ منشی هوتسون” (The Lordly Hudson) من را می شناسید؟ بیشترین آهنگی از من که خوانده شده.
حال پائول گودمن آنرا باز نویسی نموده، این ترانه جدید پر از اشکال است اما برای آنکه گودمن شاعری بسیار خردمند است، همچنان اثری قابل اجرا مانده، اما او به جای مثلا “ساکت باش، قلب من” نوشته “ساکت باش، پائول”.
می توانید تصور کنید چقدر افتضاح خواهد بود و علاوه بر آن بر سر شعر من چه خواهد آمد؟ اما درباره اپرا به دلیل ویژگی تئاتر گونه و نمایشی آن به تغییر نیاز دارد. شخص من تنها یک اجرا از یک اپرا، را می توان ببینم.
۱ نظر