گفتگوی هارمونیک | Harmony Talk

پاسخ دوم به نقد حافظ ناظری و شهرام ناظری

حافظ ناظری

ماه ها از آخرین پاسخ آقای امین موسوی به جوابیه میگذرد و در این مدت اتفاقات مختلفی باعث شد، انتشار این مطلب به تاخیر بی افتد، از چیستی این اتفاقات اکثرا بی اطلاع نیستیم ولی قسمتی هم از این تاخیر به خاطر جمع آوری فایل های لازم برای این مطلب بود، نوشته های مطلب حاضر تقریبا یک هفته پس از جوابیه حاضر شده بود… امیدوارم این سؤال و جوابها بتواند نقشی هرچند کوچک در اعتلای فرهنگ موسیقی ایران زمین داشته باشد.

جناب آقای موسوی با اتهاماتی از همان جنسی که در مقاله پیش نوشته بودند شروع کردند، تعجب میکنم چرا دوستان، به محض اینکه نقدی بر یک هنرمندر دلخواهشان منتشر میشود، شروع به اتهام زنی برای پاک کردن صورت مسئله میکنند؟! آیا “تخریب” از طرف نگارنده صورت گرفته یا عکاس آن تصاویر کذایی یا شخص هنرمند محبوب؟! منظور از غرض ورزی چیست؟ آیا غیر از این است که بنده بر خلاف این دوستان که “دوستی خاله خرسه” را سرلوحه خود قرار داده اند و هر اثر قوی و ضعیفی که از طرف هنرمند مورد علاقه شان منتشر میشود، همچون آیاتی الهی روی چشم میگذارند و بری از خطا میدانند، با نوشتن همین
مطالب سعی کرده ام، نقصها را گوشزد کنم که بیش از این دچار انحراف نشوند؟!

در تمام جملات ابتدایی این نوشته مقدس گرایی موج می زند، مخصوصا” ایده ایشان در مورد تعاملات منتقد و هنرمند که در این جمله تمام حرف ایشان را میزند “…هنرمندان و منتقدان باید پیش ‌از ‌پیش در کنار هم باشند و دست‌به‌دست بدهند…” با گفته شدن این جمله، دیگر نیاز به توضیح بیشتری در مورد طرز فکر ایشان نمی بینم!

پس در اینجا هم بنده مجبورم بدون در نظر گرفتن اینگونه اعتقادات ایشان نویسنده عزیز (یا همان هوادار سینه چاک!) به پاسخ ادعا های گفته شده بپردازم.
در شماره ۱ ایشان گفته اند که “اصلا فرض بگیریم که پدر و فرزند دروغگو هستند، آیا درست است با مطرح کردن این موضوع بهانه به دست کیهانیان بدهیم؟” (نقل به مضمون)

اگر این مدارک فاقد ارزش است، چرا اصلا مطرح میشود؟! اگر به جهت دریافت مقام یا جایگاهی داشتن این مدارک بارها مطرح شده، پس بی ارزش که نیست، بسیار هم ارزشمند است و کار راه انداز! اگر واقعا مدرکی وجود نداشته باشد، هم کیهان و هم هر روزنامه راستی و چپی حق دارد آن را مطرح کند، هیچ اشکالی هم ندارد (در این قسمت یاد آن وزیر افتادم که اول با مدرکش خود را مطرح کرد، وقتی صحت مدرک زیر سؤال رفت، از طرف بالا دستی اش مدارک تحصیلی به درجه “کاغذ پاره” نزول کرد! نمیدانم این چه اخلاقی است که بعضی از افراد حاضرند به خاطر خدشه دار نشدن فرد مورد علاقه شان، تمام اعتبارات را بی اعتبار کنند، مثل همان قضیه فالش خواندن که از طرف بعضی از دوستان به عنوان “طبیعت” موسیقی ایرانی یاد شد!)

در ادامه همین شماره آقای موسوی به نداشتن “روح پژوهشگری” بنده اشاره کردند و فرموده اند که اگر روح مورد نظر را داشتم حتما متوجه میشدم که این صفحه مربوط به فارغ التحصیلان دانشگاه است! بعد هم به ترجمه دو کلمه “فارغ التحصیل” و “آهنگسازی” پرداخته اند تا مشخص شود که حتما ایشان “فوق لیسانس رهبری و آهنگسازی” دارند!

نمیدانم خود آقای موسوی دارای آن روح هستند یا نه، ولی بنده که روح پژوهش ندارم، قبل از اینکه ایشان لینک مورد نظر را بفرستند، اول عنوانی که جلوی نام ایشان نوشته شده بود را خواندم (EDPL ’05) و بعد با دانشگاه مورد نظر نامه نگاری کردم و … پس از این مراحل دست به قلم بردم و اولین مقاله را نوشتم! بنده هم اطلاعاتی دارم در مورد فعالیت ایشان ولی به احترام شخص ادعا کننده، بطور قطعی رای خود را اعلام نکردم که اگر احیانا” دفاعی از طرف ایشان وجود داشت، حقیقت به اطلاع عموم برسد و خدای ناکرده زحمات ایشان به اشتباه مورد انکار قرار نگیرد.

آقای موسوی بعد از وارد کردن این اتهامات سعی در انحراف سئوال اصلی بنده که “رشته مورد نظر و سطح تحصیلات” ایشان است عنوان کرده اند که من “دانشجو بودن ایشان را در این دانشگاه رد میکنم”! بعد هم با “مفتش” خواندن اینجانب، جلوه ای دیگر از فرهنگ غنی (!) منتقد کُشی و یار کِشی را به منصه ظهور میرسانند! باری…! عاقبت نقد کردن در این فضا چنین است!

در شماره ۲ ایشان به نقل قول نویسندگان و منتقدان غربی اشاره کرده اند که آقای شهرام ناظری را پاواروتی خوانده اند، اتفاقا Audio Fileیک فیلم جالب هم قبلا روی سایت گذاشته ام که بعد از اینکه آقای ناظری همراه با پسرشان، یک ساز و آواز (در حد صفر!) اجرا میکنند، خانمی می آید و همین ادعا را میکند، بد نیست یکبار دیگر به این فیلم نگاهی بی اندازید و متوجه شوید نقل قولهایتان از چه کسانی است و سطحشان کجاست!

در این فیلم متاسفانه یکی از بدترین اجراهای آقای شهرام ناظری را شاهد هستیم که صدای ایشان به شدت گرفته و غیر از کمبود نفس و مشکلات در اجرای تکنیکها، اصلا شعری که توسط ایشان خوانده میشود قابل تشخیص نیست ولی دقیقا بعد از این فیلم…!

در مورد ادعای آقای موسوی درباره قطعات و کیفیت بالای آنها، جدا از نظر منتقدانی که از آنها یاد کردیم باید این نکته را عرض کنم که در مقاله ای جداگانه به بررسی آثار ایشان خواهیم پرداخت و در این نوشته به صورت گذرا مجال این کار نیست، هرچند به راحتی سطح آثار نامبرده از طریق شنیدن قابل ارزیابی است.

در قسمت ۳ موضوع شهرت طلبی ایشان را مورد نفی قرار داده اند و اشاره کرده اند که اگر طالب شهرت بودند در تلویزیون حضور میافتند و در دو آلبومی که قسمت باکلام مربوط به ایشان است، نام خود را می آورده اند؛ در مورد تلویزیون که میدانیم شرایط تلویزیون ایران چگونه است و غیر از شهرت طلب بودن، هنرمندان باید به بسیاری از پرنسیبها پشت کنند تا همکار صدا و سیما بشوند والا در همان حدی میماند که آقای ناظری در تلویزیون آمدند و خواندند.

در مورد آلبوم هم گفته آقای موسوی صحیح است، به احتمال قوی فروتنی ایشان باعث شده که نامشان به عنوان ملودیست در این آلبومها نباشد (در صورت صحت داشتن این ادعا) ولی فروتنی (که مخصوصا در مورد شخص آقای شهرام ناظری، واژه ای خوش کاربرد است) دلیل نمیشود که وجود آن پوستر ها و تصاویر معروف را نادیده بگیریم.

از تمام خوانندگان این متن میخواهم به این عکس توجه کنند، این تصویر یکی از آثار خوانده شده توسط آقای ناظری است؛ خودتان قضاوت کنید، اگر بخواهد نامی داشته باشد این اثر کدامیک از این نامها به تصویر شباهت دارد؟ الف) به خاطر یک مشت دلار ب) بکش تا زنده بمانی پ) اژدها وارد می شود ج) بیقرار

شاید امروز این تصاویر برای نسل جدید عادی شده باشد ولی هنوز برای ما و هم نسلان ما، این تصویر و تصاویری که در مقاله قبلی دیدم (به قول یک دوست) “رامبو” را به ذهن می آورد نه یک خواننده موسیقی کلاسیک ایران. (توضیحی از این واضح تر نمیتوانم بدهم!)

در ادامه این شماره به گفته من درباره صفحه های پیدا شده از ایشان در گوگل، اشاره کرده اند و گفته اند با وجود موفقیتهای ایشان در غرب، وجود این تعداد صفحه برای ایشان طبیعی است! مثل اینکه فراموش کرده اند که اصلا قضیه مطرح کردن تعداد صفحه های ایشان توسط بنده، به خاطر پاسخ به ادعایشان بود که گفته بودند، چه کسی حافظ ناظری را میشناسد!

در شماره ۴ آقای موسوی به مدال شوالیه آقای ناظری و تحسین افراد خانه موسیقی اشاره کرده اند که باید اینجا اشاره کنم اولا بعید میدانم افراد نام برده بدانند دیگرانی که این جایزه را برده اند کیستند و در واقع سطح این جایزه چیست، آیا جایزه ای تخصصی است مثل اسکار یا گرمی در زمینه موسیقی؟ یا عنوانی است کلی که میشود بدهند به هر کس که “دوست داشته باشند از او تقدیر کنند” در دایره هنر و فرهنگ؟! ثانیا بالاخره هرچه باشد، داشتن این جایزه از نداشتن آن بهتر است و جای سپاس دارد به آقای ناظری ولی مشکل اینجا است که بیش از حد این جایزه بزرگ شده و در ایران اعتبار بیشتری دارد تا کشور جایزه دهنده!
خواهش میکنم اگر به لیست برندگان سرنزدید این کار را بکنید تا نیاز به توضیح بیشتری نداشته باشم.

در ادامه آقای موسوی به جریان فالش بودن و پر اشتباه بودن کنسرتها اشاره کرده و گفته اند که بنده یک کنسرت را ملاک قرار دادم که اینجا باید عرض کنم به هیچ وجه اینگونه نیست، مخصوصا در کار خوانندگی بسیار پیش می آید که خواننده از نظر حنجره آمادگی نداشته باشد و در کنسرت به مشکل برخورد ولی آیا در مورد آقای ناظری به یک یا دو کنسرت ختم میشود؟! برای اینکه از این اتهام بری باشم در مقاله ای مستقل که مربوط به ایشان مینویسم، چند صحنه از کنسرت های مختلف ایشان را پشت سر هم قرار دادم و سعی کردم قسمتهایی را جدا کنم که فالشها در حدی باشد که نیاز به استفاده از وسیله ای برای تشخیص نباشد (البته برای گوشهای نه چندان ورزیده) نکته قابل توجه اینجا است که آقای ناظری به خاطر استیل خاص شان و فشاری که همیشه بر حنجره شان وارد میکنند حتی در دهه ۶۰ هم گاهی مشکلات امروزیشان دیده میشده است.

در شماره ۵ آقای موسوی گفته اند که بنده موسیقی سنتی هر کشوری را بدوی میدانم، البته بنده چنین ادعایی نکردم ولی در مورد موسیقی سرخپوستان و اقوام افریقا باید بدانند که اصولا به این خاطر این دوستان به جشنواره ها دعوت میشوند که موسیقی بدویشان را معرفی کنند؛ متاسفانه در مورد ایران هم این اتفاق بسیار زیاد می افتد (هرچند آشنا شدن آنها با موسیقی بدوی ایران یا هرجای دیگر خالی از اشکال است ولی مسئله اینجاست که کمتر به موسیقی روز ایران توجه میشود که شامل موسیقی سمفونیک و همینطور موسیقی نوشته شده برای سازهای پیشرفته تر ایرانی است)

در ادامه آقای موسوی تاکید کرده اند که بنده فرق سمفونی رومی را با مولویه درک نکرده ام! اگر این فایل را بشنوید متوجه میشوید چرا درک نکردم! این دو اثر (حداقل در بسیاری از موارد) یکی هستند فقط سازبندی تغییر کرده است!

فایل صوتی از شباهت های دو کنسرت:

در شماره ۶ آقای موسوی بعد از اینکه متوجه شدند بنده “روح پژوهش” ندارم، کشفی دیگر کردند که آن “منتقد نبودن” این حقیر بود؛ هر دوی این عنوانها قبول ولی کسی که (منتقد که هیچ) در حد ورود به دانشگاه (نه حتی دانشجوی ترم اول موسیقی!) سواد داشته باشد، لازم نیست برای دیدن معنی “سمفونی” از دیکشنری استفاده کند.

ای کاش ایشان حداقل به “دایره المعارف موسیقی” مراجعه میکردند، در دایره المعارف ها خیلی وقتها ریشه یا معنی بعضی از کلمات که در فنونی کاربرد دیگر و مفهومی خاص خود دارند نوشته میشود مثلا شما نمیتوانید برای اینکه بدانید معنی دستگاه در موسیقی ایران چیست، بروید دستگاه را در دایره المعارف بیابید و تعریف کم ربطی که آنجا وجود دارد را حفظ کنید، همینطور واژه هایی مثل سونات یا سمفونی. اگر کسی در کنکور موسیقی جلوی معنی سونات بنویسد “صدا دادن” ممتحن نمره ای نمیدهد و میفهمد که طرف در باغ نیست! (البته در دایره المعارف هایی مثل ویکی پدیا معانی در فنون مختلف به خوبی تفکیک شده)
وقتی کسی در موسیقی ادعا میکند موسیقی دستگاهی اجرا میکند، قاعدتا باید روی دستگاه خاصی آهنگسازی کرده باشد نه اینکه برای دستگاه نخ ریسی موسیقی نوشته باشد! به عقیده نگارنده این عنوانها فقط در جهت گمراهی میتواند به کار برده شوند.

در شماره ۷ آقای موسوی به تاریخچه سفرهای مولانا اشاره کرده اند و محل تولد و مرگ او که البته به جز محل تولد، هیچوقت جای دیگری را سرزمین کسی نمی شمرند حتی در مورد افرادی که در مناطقی متولد شده اند که در طول زندگیشان جز کشور دیگری شده است؛ پس لزومی به گیچ شدن نیست و مسئله پیچیده ای وجود ندارد: مولانا متولد بلخ است پس رومی معنایی ندارد (مگر این همه ایرانی که در آمریکا فوت کرده اند آمریکایی هستند؟ یا خواجوی کرمانی، شیرازی است؟!) بلخ آن زمان متعلق به ایران بوده پس مولانا ایرانی است!

بنده هم با کمتر شدن اختلافها موافقم ولی آیا آنها هم حاضرند به خاطر کمتر شدن اختلافها کمی از مواضع غلط خود پائین بیایند؟

در شماره ۸ بنده واقعا مطمئن شدم که آقای موسوی “روحیه پژوهش” دارند! چراکه اولا اطلاعاتی دارند که پدر حافظ ندارد! ثانیا اطلاعاتی دارند که خود حافظ هم ندارد! به دو نوشته زیر توجه کنید که مصاحبه ای است با جناب شهرام ناظری:
“من قبلا هم گفته‌ام که به اتفاق پسرم حافظ ناظری ۲ پروژه در دست اجرا داریم. یکی پروژه مولوی و دیگری پروژه فردوسی که با همکاری نوازندگانی از کشورهای مختلف صورت می‌گیرد. پروژه مولوی به پایان نرسیده است، هر چند اجراهای مختلفی را در آمریکا و اروپا داشته‌ایم و قطعا کار با استفاده از اشعار مولانا برای من پایان‌ناپذیر است، چون این عشق در من وجود دارد و مربوط به یک‌سال و دو سال هم نیست و پروژه فردوسی هم از سال آینده یا دو سال آینده آغاز می‌شود و فعلا در مرحله مطالعه و تمرین است.” (۱۷ مرداد ۱۳۸۷ روزنامه جام جم)

“در نیویورک با پسرم، حافظ ناظری، که در آنجا در حوزه موسیقی کلاسیک تحصیل می کند و فوق لیسانس رهبری ارکستر را به پایان رسانده، روی دو پروژه مولوی و فردوسی کار کردیم. این کارها از حدود پنج سال پیش شروع شد که پروژه اول تمام شد و حدود چهار سال است که درگیر پروژه فردوسی هستیم.
سال ها پیش اعلام کرده بودم تصمیم دارم روی شاهنامه فردوسی کار کنم. خود حافظ هم پایان نامه دوره لیسانسش را براساس بخش هایی از شاهنامه مثل رستم و سهراب، هفت خوان، داستان سیاوش و منظومه بیژن و منیژه ارائه کرد… وقتی حافظ توانست در حوزه موسیقی کلاسیک دوره هایی بگذراند، امیدی بود برای من که کار را با او شروع کنم. همین که او می تواند یک ارکستر را رهبری و یک پروژه بزرگ را هدایت کند، کمک بزرگی برای من بود.” (۱۷ مرداد ۱۳۸۷ روزنامه اعتماد)

عجیب، اینهمه اطلاعات ضد و نقیض از کسی که خواننده این برنامه است! معلوم نیست بالاخره پروژه مولوی تمام شده یا ادامه دارد! پروژه فردوسی که شروع نشده چطور به عنوان پایان نامه داده شده، بالاخره قسمتهایی از آن ارائه شده یا خیر؟! یک نکته جالب و در عین حال بسیار عجیب تاریخ دو مصاحبه است که گویا هر دو مربوط به یک روز است! حال چطور آقای موسوی از بنده انتظار دارند اطلاعاتم از آقای ناظری بیشتر باشد “من چه دانم!”

ولی مثل اینکه آقای چکنواریان هم در این زمینه چیزی نمیداند! به این مصاحبه توجه کنید که فارس نیوز چند ماه پیش با حافظ ناظری انجام داده: “همکاری من با ایشان به اجرای یک قطعه بر می‌گردد که بنده این افتخار را داشته‌ام که آقای چکناواریان آن را رهبری کنند. این قطعه مربوط به مجموعه خودم با عنوان سمفونی رومی است.” حافظ ادامه میدهد “دوره اول این مجموعه کار با پدرم است که سال ۲۰۰۷ آن را با ارکستر فیلارمونیک لس‌آنجلس اجرا کردم. دوره دوم این مجموعه، کارهای خودم است که با چکناواریان انجام داده‌ام.”

در این نوشته غیر از اینکه مسئله این پروژه کذایی پیچیده تر شده، همان فریبی که در نوشته های قبلی عرض کردم هم نمایان است “مجموعه ای که با پدرم در سال ۲۰۰۷ با ارکستر فیلارمونیک لس آنجلس اجرا کردم” میبینید! استفاده از نام ها و عنوان های شبهه آمیز کاربردش را اینجا نشان میدهد! چهار نوازی،
سمفونی میشود و دو نوازنده اکستر فیلارمونیک، “ارکستر فیلارمونیک لس آنجلس” میشود!

در ادامه آقای موسوی باز به دنباله رویی پدر از پسر یاد میکنند و میفرمایند “پدر دنباله روی پسر هست، به این دلیل که هیچ گاه استاد ناظری در چند دهه فعالیت هنریشان آثاری به سبک و سیاق آثار اجرا شده در کنسرت هایی مانند سعد آباد، سالن کداک تئاتر لس آنجلس (سالن اسکار)، آتلانتا سمفونی و آلبوم مولویه نداشته اند.”

بدون توجه به اینکه وقتی آقای ناظری کنسرت تبریز را اجرا میکردند و آهنگهای همان سمفونی رومی اجرا میشد (همانطور که در فایل صوتی شنیدید) نامی از حافظ ناظری که نبود هیچ، حتی نوازنده سه تار کنسرت هم آقای مسعود شعاری بود (تنظیم ها هم آنطور که مشخص است کار گروهی بوده و مخصوصا بیشتر رد پای شروین مهاجر به گوش میرسد!) به یاد دارم تصنیف “شیدا شدم” که در آلبوم مولویه با آهنگسازی حافظ ناظری یاد شده در کنسرت ارکستر ارمنستان به رهبری چکنواریان ساخته شهرام ناظری اعلام شد!

متاسفانه ظاهرا غیر از اینکه فرزند منتظر هدایای پدر است، به بد دوره ای هم خورده و مجبور است به جای “زمستان” پدر “شیدا شدم” او را قبول کند!
البته باز دندان اسب پیشکشی را شمردن نیست…

شماره ۹ گفته های آقای موسوی چندین مطلب را در بر دارد؛ آقای موسوی تعریف موسیقی دم دستی را ارائه داده اند که البته میتواند درست باشد ولی این تعریف خیلی کاملی نیست چراکه در بسیاری از موارد آهنگساز سعی میکند اثر قدرتمندی بسازد ولی دیگر به هر علتی نمیتواند.

آقای موسوی اشاره کرده اند که چرا دیگر آثار موسیقی ایرانی به این موفقیت در خارج از مرزها نرسیده، پاسخم را با یک سئوال میدهم، آیا همین مخاطبان خارجی “بر فراز باد” اردوان کامکار را شنیده اند؟ آیا audio file“دئوی سه گاه” حسین دهلوی، audio file“فانوس” فرامرز پایور، “عیاران” احمد پژمان و … را شنیده اند؟! حال بماند موسیقی سمفونیک ایران که خودش ماجرایی است!

شخص شهرام ناظری و شجریان و کلهر که در دنیا امروز بسیار شناخته شده هستند، با تلاش و کوشش خود و همکاری اسپانسرها و هواداران ایرانی شان بعد از سالها “به تازگی” جایی در خارج از کشور برای خود باز کرده اند، نه اینکه، کسی آمده باشد و تست کرده باشد و اینها انتخاب شده باشند!

آیا در ایران نوازنده کمانچه هم سنگ کیهان کلهر نداریم!؟ پس دلیل را جای دیگر بجویید، البته همه این هنرمندان واقعا در حدی هستند که در دنیا شناخته شده باشند ولی آیا فرامرز پایور و جلیل شهناز کمتر از این افراد هستند که اصلا شناخته شده نیستند؟

در ادامه آقای موسوی یک تقسیم بندی از نوع علایق مخاطبان موسیقی ارائه داده اند که قصد دارم در اینجا تغییرات کوچکی در آن اعمال کنم که به یک نتیجه گیری هم برسم:

در مورد گروه اول موافقم که تقریبا همه طرفداران موسیقیهای بازاری هستند البته خیلی وقتها آثار بازاری هنرمندانی که ما از گذشته آنها به نیکی یاد میکنیم را هم گوش میکنند (همیشه آثار بازاری مربوط به هنرمندان بازاری نیست!)

دسته دوم در ایران کمی شرایط خاصی دارند، چراکه به دلیل اینکه قشر محروم جامعه به سرعت در سه دهه اخیر وارد دانشگاه ها شدند و کتاب خوانی (نه در حد مفید و منطقی بلکه در حد بوجود آمدن “سرطان اطلاعات”) جزو لاینفک زندگی آنها بوده (بیشتر به خاطر ژست)، نوعی روشنفکر نما بوجود آمده که گاهی با روشنفکران اشتباه میشوند، البته برای تفکیک این قشر از جامعه، با قشر فرهنگی واقعی، من عنوان “قشر فرهیخته” را برای دسته دوم به کار میبرم که واقعا در فرهنگ ریشه دارند و اخلاق و سکناتشان مشخص میکند که روشنفکر واقعی آنها هستند. این دسته نه تنها قدرت تشخیص بالایی دارند، بلکه گاهی این افراد حتی از کسانی که حرفه ای، موسیقی را دنبال میکنند هم قدرت درک بالاتری از موسیقی دارند (ممکن است یک حرفه ای موسیقی اسیر تکنیک شود و از محتوا دور شود ولی آنها چون خود شخصیتا معیار هستند، به راحتی میتوانند بد و خوب را تمیز دهند. در مقاله آنالیز موسیقی به این موضوع بیشتر میپردازم)

دسته سوم را بنده هم همان حرفه ای های موسیقی میدانم، البته شما طوری مسئله را پیش برده اید که گویی هر سه دسته آگاه نشوند از “خرد و دانش نایی”!
ولی کمتر موسیقی ماندگاری بوده که این دو دسته آخر نتوانند ماندگاری آن را تشخیص دهند. جالب اینجاست که همیشه هم انگ سنتی بودن و تابع ردیف بودن را میخورند، در حالی که بسیاری از آنها شنونده موسیقی افرادی مثل استراوینسکی، پروکوفیف، مسیان و … هستند و در موسیقی ایرانی هم طرفدار موسیقی هایی که سالها از این آثار جلوترند!

فراموش نکنیم که آثاری مثل audio file“ژیمناستیک موزیکال”، audio file“دئوی سه گاه”، audio file“گفتگو” چندین دهه پیش از این آثار ساخته شده و عنوان “مدرن” (آن هم در صورتی که مدرن را فقط “نو” ترجمه کنیم) دادن به آثاری که نامشان در تصنیفهای اخیر آقایان ناظری دور از منطق است. اتفاقا غیر از اینکه این آثار مدرن نیستند،
در ابتدایی ترین سطح تصنیف سازی هستند و در بعضی از موارد حتی قوانین پیوند شعر و موسیقی را نیز نتوانسته اند رعایت کنند، ضمن اینکه از ابتدایی ترین عنصر موسیقی یعنی ریتم، به طرز اگزجره شده ای استفاده میکنند تا با این ترفند، کمی پیچیدگیهای ریتمیک، مسیر ساده ملودی را تحت تاثیر قرار دهد. ادامه این بحث را به آخر مطلب و نتیجه گیری وا میگذارم.

آقای موسوی در ادامه دلایلی بر قطعی نبودن رای در مورد کیفیت موسیقی را مورد بررسی قرار داده و عنوان میکنند که هر کس برداشت و علاقه خاص خود را در موسیقی دنبال میکند که البته این گفته صحیح است ولی آیا نظری که دسته دوم مورد بحث یعنی قشر فرهیخته دارند ترکیبی از موارد گفته شده نیست؟ آنها برآیندی از تمامی این موارد را در نظر میگیرند و قاعدتا افرادی مثل نامجو در این ارزیابی جایی نخواهند داشت (البته با تعریفی که از شبه روشنفکران داشتم، آنها مشتری اصلی امثال نامجو هستند)

آقای موسوی در پایان به دریافت شخصی خود از اثر مولویه میپردازند و باز تاکید میکنند که دریافت بنده هم شخصی است و به این وسیله، در دفتر نقادی و آنالیز موسیقی را هم تخته میکنند! نمیدانم آیا اینقدر ما خود خواه هستیم که به خاطر زیر سئوال نرفتن خواننده مورد علاقه مان آواز ایران را “فالش” (این ادعای کسی غیر از آقای موسوی بود) و مسئله آنالیز و تحلیل موسیقی را “بی اساس” بدانیم و…؟!

عجیب است، وقتی کسی از این خواننده تعریف کند حتی اگر درکش از آن موسیقی در حدی باشد که “سمفونی رومی” را “نسخه ایرانی” شده “سمفونی دنیای نو” بداند (که شباهتشان فقط داشتن ویولون و ویولونسل است و نام مبارک سمفونی!) نقد موسیقی توسط چنین کسی اشکال ندارد و حتی ندانستن ماجرای سه تار، برای نظر دادن در مورد آن جزو مستحبات محسوب میشود (مثل شعر حافظ که برای نظر دادن در مورد آن فقط کافی است با آن حال کنیم!) واقعا باعث تاسف است… خوب شد ایشان یک تکه از گهر افشانی های منتقدان آن ور آب را نوشتند که ما در نادان بودن آنها شکی نداشته باشیم (تا پیش از این کمی شک داشتم!)

حال نتیجه گیریَم از این گفت و شنود؛ نگارنده با توجه به نشست و برخاست و خواندن آراء و نظرات کسانی که طرفدار پرو پاقرص این آثار اخیرند، در این چند ساله به چند مورد رسیده ام؛ اکثرا این افراد متولدین ۱۳۶۴ یا ۵ به بعد هستند که دهه ۶۰ را در خردسالی طی کرده اند؛ بر هیچ فرد آگاه به موسیقی، شکی در این نیست که آثار درخشان بعد از انقلاب مربوط به همان دهه ۶۰ است و بعد از آن به ندرت آثار خوبی تولید شده (مثل همین تصنیف زیبای “ایران کهن” ساخته آقای پژمان طاهری با خوانندگی آقای شهرام ناظری)

به همین خاطر گاهی میشنویم که از این نسل میگویند مثلا با اثری مثل “سفر به دیگر سو” به موسیقی ایرانی علاقمند شده اند (اثری که وقتی با دوستان در کنسرت مشاهده اش کردیم، از تمام هنرمندان سهیم در این اثر نا امید شدیم! هرچند که نسبت به بسیاری از آثار امروز شاهکار محسوب میشود!)

وقتی شما استاندارد را چنین آثاری قرار دهید، طبیعتا با این سنگ محک آثار را ارزیابی می کنید و دیگر بسیاری از آثار را تایید میکنید که در ابتدایی ترین حالت آهنگسازی قرار دارند. یک مثال دیگر میزنم و این نوشته را خاتمه میدهم، بسیاری از نوازندگان ویولون به سبک ایرانی، متوجه تفاوت تکنیکی یک قطعه مثل “ترانتلا” وینیاوسکی و “چارداش” مونتی نمیشوند، چراکه فقط از تکنیکهای بسیار بسیار ابتدایی ویولون استفاده میکنند؛ اما این برای خود نوازندگان ویولون کلاسیک هم وجود دارد، تا وقتی که به بالاترین سطوح نرسیده اند (یا از نظر گوش پیشرفت نکرده اند) قادر به تشخیص تفاوت تکنیکی قطعه ای مثل “کارمن” با “زیگوینر وایسن” سارازات نیستند!

سجاد پورقناد

سجاد پورقناد

سجاد پورقناد متولد ۱۳۶۰ تهران
نوازنده تار و سه تار، خواننده آواز اپراتیک و سردبیر مجله گفتگوی هارمونیک
لیسانس تار از کنسرواتوار تهران و فوق لیسانس اتنوموزیکولوژی از دانشکده فارابی دانشگاه هنر تهران

دیدگاه ها ۳۰

  • اما این برای خود نوازندگان ویولون کلاسیک هم وجود دارد، تا وقتی که به بالاترین سطوح نرسیده اند (یا از نظر گوش پیشرفت نکرده اند) قادر به تشخیص تفاوت تکنیکی قطعه ای مثل “کارمن” با “زیگوینر وایسن” سارازات نیستند! mesale ghashangi bod.

  • چند وقتی است که سلسله بحث و جدلهای مربوط به آقای ناظری را خوانده ام. نظراتی دارم که در زیر می خوانید:

    اول- آقای پورقناد؛ در مورد لباس حق با شماست. مثلا آقای تهرانی جایی گفته بودند که اگر یک آدم عامی جورابش هم پاره باشه عیب نداره اما اگه یه خال به یقه هنرمندان باشه میگن بفرما اینم از هنرمندا!!. (نقل به مضمون از آقای پایور) اما شما این قضیه رو پیگیر نباشید. هروقت این دو عزیز موسیقیشون تکلیفش مشخص شد اون موقع!! (قصد توهین ندارم، منظورم اینه که شاید این دوره گذار باشه و بعد این پدر و پسر به یه نقطه خوبی برسند، البته امیدوارم)

    دوم- آقای پایور تو یه مصاحبه تو سال ۷۷ (که فرهنگ و آهنگ هم این اواخر چاپش کرد) گفته بودن ما انقدر که به شنونده خوب احتیاج داریم به موزیسن احتیاج نداریم. و اونجا توضیح می دن که باید ما اول شنونده های خوبی برای کارهامون تربیت کنیم تا اگه کسی خزعبلات بافت قبولش نکنن تا موسیقیدان بره کار کنه و سطحش رو ببره بالا. کسی که گوشش فالشی های حیرت آور آقای ناظری رو نفهمه مسلما نمیشه براش تحلیل آواز کرد!!

    سوم- نوازنده ها و موسیقیدانهای بزرگ هم اشتباه داشتن. صدای بنان و … هم گرفته ، شهناز و پایور و … هم از ضرب انداختن. اما اولا جوری قضیه رو جمع کردن که شنونده عامی متوجه نشده و فقط موسیقدانها فهمیدن ، دوما اگه درصد آماری بگیریم به یه عدد کوچیکی برای این ایرادات می رسیم.

    چهار و پنج و … هم باشه برای بعد!!!

  • من مدتی است بیشتر فیس بوکی شده ام و در جاهای دیگر تنبل. با این حال همیشه مطالبی را که راجع به موسیقی ایرانی می نویسی می خوانم و بهره می برم. البته جاهایی را که می فهمم. جاهایی را هم که نمی فهمم، به روی خودم نمی آورم.

    با سپاس

  • سجاد عزیز سلام

    من همیشه نقد های شما را خوانده و در اکثر موارد با آن موافق بوده ام. ولی این موضوع که خیلی از جوانها با شنیدن کارهایی مثل رومی که شاید هم از قوی ترین و بهترین ارهای ایجاد شده ممکن نبودند به موسیقی ایرانی علاقه مند شده اند.

  • انسان گرامی جناب اقای پورقناد
    واقعا انتظار متنی بسیار متفاوت از شما را داشتم.
    به هر حال برای خودم متاسفم که منتظر این مطلب شما بودم. و همچنین برای شما که خود را همسنگ فردی مثل “موسوی” قرار داده اید که از تن ایشان مشخص بود هیچ از موسیقی نمی دانند. بنده به بسیاری بخشهای همین نوشته شما نیز ایراد دارم و فارغ از مساله طریقه لباس پوشیدن که کاملا شخصی است، و مرغ شما “یک پا دارد”، مواردی هست که کلا شما به عقیده من “با اینکه خود متوجه هستید که” حرفتان اشتباه است به دلایلی خاص بیان می کنید. بنده تصمیم گرفتم با توجه به این دیگر در مباحثات شما شرکت نکنم. مثال
    “””عجیب، اینهمه اطلاعات ضد و نقیض از کسی که خواننده این برنامه است! معلوم نیست بالاخره پروژه مولوی تمام شده یا ادامه دارد! پروژه فردوسی که شروع نشده چطور به عنوان پایان نامه داده شده، بالاخره قسمتهایی از آن ارائه شده یا خیر؟! یک نکته جالب و در عین حال بسیار عجیب تاریخ دو مصاحبه است که گویا هر دو مربوط به یک روز است! حال چطور آقای موسوی از بنده انتظار دارند اطلاعاتم از آقای ناظری بیشتر باشد “من چه دانم!” “”

    واقعا شما فکر نمی کنید که پایان نامه حافظ ربطی به پروژه کنسرت شاهنامه خوانی حافظ ندارد!! واقعا شما نمی دانید یا دارید خلط مبحث می کنید و به این وسیله می فرمایید که ناظری ضد و نقیض گفته است؟؟؟؟ شهرام ناظری از همان ابتدای پروژه شاهنامه بارها گفت که کنسرتهای اولیه داستان کاوه آهنگر خواهد بود!!!! آیا واقعا شما نی دانستید هنگامی که ین مقاله را می نوشتید. و شهرام ناظری تنها اینجا اسمی از پایان نامه پسرش اورده. آیا گفته که پروژه ای که اجرا خواهیم کرد همان پایان نامه حافظ است؟؟

    بنده در ابتدا (مطلب اولیه شما) فکر می کردم که شما غرض دارید و برایتان نوشتم (در مورد آن شخصی که درباره عکسش با حافظ کامنت نوشته بودم). بعد که جواب دادید نظرم برگشت و به خودم گفتم که ای بابا، این شخص انسانی است کمال گرا و حساس. با این طرز برخورد شما حاضرم سوگند بخورم که چیزی بین شما و این افراد وجود دارد که ما نمی دانیم.
    همه ی خوانندگان کنونی این مشکلاتی را که شما می فرمایید دارند و حتی اشتباهاتی که در بیان شعر بوده که حتی معنی را عوض کرده، آنهم نه یکبار و دوبار. جدای از فالش خواندن که اشتباه صحنه ای است و ربطی به درک شخص از شعر و موسیقی ندارد.
    شما ناظری را در مقایسه به چه کسی “خوانده متوسط ” نام می نهید؟؟؟
    هر کسی که بالاتر از متوسط است بگویید تا حقیر فالش خواندن با “معیار شما” را حداقل ۱۰ مورد برای شما ساعت و دقیقه فیلم بزنم.
    چند اثر منتشر شده از شجریان بیاورم که بیان شعر کاملا اشتباه است (فقط چند مورد مثال می زنم، لفظ “”آآی” در زمستان است که می توانید با خواندن حتی خود شاعر که صوتی اش موجود است مقایسه کنید، طرز بیان “هست هنوز″” در قاصدک که ابدا معنی سوالی شعر را نمی رساند و به صورت استیتمنت بیان شده) . بقیه خوانندگان که پیشکش.

    می گویید آثار ناظری با دهه ی شصت قابل قیاس نیست و بسیار ضعیفتر است. حال که باشد، از آثار کدام خوانده ضعیفتر است؟؟
    ناظری در مقایسه با کدام خواننده ای که برد عام دارد و نوار می دهد، خواننده ای “متوسط است”؟
    و مطلبی در مورد فرزندسالاری شجریان و ناظری نوشته بودم که به نظرم می رسید مطلبی که شما خواهید نوشت ارزش فنی داشته باشد و متاسفانه منتهایش توضیخ کلمه سمفونی است !!
    بهتر می دانم که در جای دیگری که واقعا بدانم منصفانه بحث ها ارایه می شئند بفرستم.
    هم برای خودم متاسفم و هم برای شما

  • در پاسخ یک دوست
    ۱- اولا قبلا هم خواهش کردم آقای موسوی یا هرکس دیگری که اینجا چیزی مینویسد را کوچک نشمارید. اگر دوست دارید بحث به شک منطقی و احترام متقابل جلو برود.
    ۲- اینطور که شما نوشته اید دو پروژه داریم درباره فردوسی یکی کار حافظ بوده که انجام شده و دیگری کار جدیدی که میخواهد انجام شود، خب شما بفرمایید که کدام انجام شده و کجا اجرا شده و آن یکی که متفاوت با این پروژه بوده در چه مرحله ای است؟ اجرا شده یا نشده؟ این هم ساخته حافظ است؟ بله من گمان میکنم همان برنامه باشد، شما چه تصوری دارید؟ اگر جوابتان منفی است آیا مدرکی هم دارید که ما نداریم؟
    ۳- در مورد متوسط بودن آقای ناظری شما به کجای نوشته اشاره دارید؟
    ۴- نه تنها خوانندگان که همه نوازندگان اشتباه دارند ولی این نسبت چگونه است؟ شما مثلا میتوانید از ۵ ساعت کنسرت زنده آقای شجریان ۵ تا فالش بگیرید ولی از نیم ساعت کنسرت همای ۵۰ فالش بگیرید. پس طبیعی است همای را خواننده ای فالش خوان بدانیم، همینطور ناظری را نسبت به قوامی و شجریان و خیلی های دیگر…
    ۵- در مورد تلفیق شعر و موسیقی هم تقریبا در کار تمام خوانندگان میشود اشتباه پیدا کرد ولی باز صحبت از نسبتهاست. در مورد قاصدک هم اتفاقا جایی خودم به این موضوع اشاره کرده بودم ولی اولا در آن مورد اشتباه از آقای مشکاتیان بوده و ثانیا اشکالات آقای شجریان در این مورد خیلی زیاد نیست حتی جناب شفیعی کدکنی هم در کلاسهایشان برای دانشجویان همیشه مثال از شجریان می آورند برای رساندن مفهوم شعر.

  • ۱ ) در مورد آقای موسوی مساله بی احترامی نیست و از نوشته های ایشان مشخص است که از موسیقی نمی دانند و این یک فکت است و نوشته های ایشان را به هر موزیسینی بدهید همین مساله را گوشزد می کند. در مورد ارزش علمی نوشته های ایشان بحث شد. چطور شما همه چیز از “شک در داشتن” مدرک و …… آنهم بدون داشتن سند معتبر صحبت می کنید و شهرت طلبی و سو استفاده از جامعه و هیچ کدام توهینی به ناظری نیست؟ ایشان را به پرت و پلا گویی و تناقض متهم می کنید با شامورتی بازی (ببخشید کلمه بهتر به ذهنم نیامد منظور بدی ندارم) و عدم ارایه بخشی از اطلاعات.
    ۲) بنده چون یقین دارم شما خود می دانید که این که پروژه کنسرت اصلا ربطی به پایان نامه حافظ ندارد و در همه ی مصاحبه های ناظری از کنسرت ۲ سال پیش که شاهنامه خواند و گزارش کنسرت، دقیقا آمده است که اشعار از داستان ضحاک و کاوه آهنگر بوده، دلیلی برای ادامه آوردن مدرک نمی بینم و اظهر من الشمس است. فقط من نمی فهمم چرا شما در نوشته های خود سعی دارید همیشه حقایق را نیمه کاره توضیح دهید تا بتوانید به نتیجه گیری خاصی برسید. البته ممکن است اطلاع نداشته باشید که خود عذر بدتر از گناه است برای کسی که مقاله ای به عنوان “کارنمه ی ناظری” نوشته است. دوستان خواهش می کنم فقط شاهنامه و کنسرت و ناظری را در گوگل سرچ کنند و ببینند که بعد از هر کنسرت تا آنجا که می دانم ۲ تا در فرانسه، در مراکش و اسپانیا هر کدام یک کنسرت و کنسرتهای امریکای سال گذشته، همگی نوشته شده است که داستان کاوه و ضحاک بوده است. همین و بس. در مورد کارهای حافظ ناظری هم بگویم که کارهای ایشان اصلا در ژانر کارهای پدر نیست و بعید می دانم که کارهای حافظ را پدرش بخواند. کارهایی هم که تا کنون با هم خوانده اند بیشتر کارهای خود پدر است که نهایتا حافظ تنظیم کرده است. بنده هم به شهرام ناظری انتقاد دارم که کردیت بیش از حد به حافظ می دهد.
    ۳) بنده اینقدر از این مطلب شما ناامید شدم که حتی آنرا کامل نخواندم و نمی توانم بخوانم. اشاره من به مطالب قبلی شما است که از این واژه استفاده کرده اید. و کلا در مورد مطالب شما نوشته ام نه این مطلب خاص که امروز آپلود کرده اید.
    ۴) به نظر من شما خیلی از کنسرتهای اخیر را از نزدیک ندیده اید. باز هم می گویم که اصلا این اشتباهات را فالش خواندن نمی نامم (به غیر از آن کنسرتی که بر هم زنم را می خوانند). وقتی همه تاکید می کنم همه این مشکلات را دارند، مساله مربوط به شهرام ناظری تنها نیست. جدای از این مورد با این نکته شما موافقم که استایل خواندن و نفس گیری ناظری فشار بیش از حد بر روی حنجره ایشان می آورد. چند سال پیش مطلبی از آقای سریر (اگر اشتیاه نکنم) یا یکی دیگر از بزرکان موزیک ایران خواندم که در مورد نحوه ی نفس گیری و خواندن ناظری دو صفحه ای نوشته بودند و آنجا هم نوشته بود که این روش ایشان فشار زیادی به حنجره می آورد. البته ایشان از این روش نفس گیری و بازدم به عنوان موردی بد اشاره نکرده بودند و فقط به مکانیزم اشاره کرده بودند و جدید بودن ان. سعی می کنم اگر این مطلب را پیدا کرده و یا روی هارد سیو کرده باشم کامنت بگذارم.
    ۵) بنده تخصصم شعر و ادبیات است و نه تنها شعر کلاسیک ایران بلکه از اذبیات انگلیسی نیز اطلاعاتی در حد خودم دارم. باور کنید حتی به نوارهای شخص منفور خودم یعنی افتخاری نیز تا چند سال پیش تماما گوش داده ام هر چند شاید یکبار و آنهم به دلیل کنجکاوی بر روی تلفیق شعر و موسیقی بوده است. اما در مورد خواننده های صاحب کلاس و فهیم موسیقی ایران یعنی ناظری و شجریان بسیار بسیار دقیق بوده ام. چون روزی نیست که آواز ایشان را گوش نکنم.
    بر خلاف شما باید بگویم که شما نمی توانید از شهرام ناظری اشتباه در بیان شعر که مفهموم را عوض کند بگیرید حال آنکه در کار شجریان (اصلا قیاس نمی کنم فقطبه این دلیل که شما شجریان را رفرنس قرار داده اید و به نظر من بهتر از شجریان و ناظری و .. هست اما نمی خوانند) این مورد پیدا می شود. در مورد آقای شجریان هم ایشان حتی مشکل انتخاب روایت معتبر شعر را نیز دارند. اگر در مورد نسبت صحبت می کنید بیاید و چند مثال از اشتباهات “درک مفهوم شعر” از ناظری بیاورید. تعداد ناظری را پیدا کنید و به من بگویید که فلان کس (از معاصرین) کمتر اشتباه دارد. بنده هم به شما ثابت خواهم کرد که اشتباهات هر کسی که بگویید از ناظری بیشتر است. البته یک مورد هست که اشتباه نیست و شهرام ناظری با دقت ۲ روایت از یک شعر را همزمان بیان می کند، که اگر به آن مورد اشاره کردید می توانم نشان بدهم که ایشان چگونه با خلاقیت ۲ مورد را در یک اجرا بیان نموده اند.
    به نظر خودم درک شعر ناظری از بقیه بالاتر است، این را به دلیل تاکید های بجای ایشان بر کلمه های آوازی مخصوصا آثار سابق ایشان می گویم. بنده ۴ صفحه در مورد دلایلی که از نظر دستوری و سمانتیکی واژه “بمگذار” باید در شعر “یار مرا” آلبوم آتشی در نیشتان تاکید را داشته باشد نوشته ام که امیدوارم روزی در جایی منتشر کنم. واقعا یکی از شاهکارهای ناظری که تنظیم آواز کار خودش بوده و شما نمی توانید بگویید فکر ناظری نیوده، انتخاب این کلمه است و باور کنید بعضی موارد آن فقط در مقاطع کارشناسی ارشد و دکتری ادبیات ارایه می شود. بنده یقین دارم هیچ کس غیر از ناظری تاکید را روی این واژه نمی گذاشت چونکه از انتخاب کلمه های تاکید سایر خواننده ها “دقیقن” آگاهم و روی این مساله تحقیق کرده ام (کنجکاوی نه کار آکادمیک) و “یقین به قطع” دارم ناظری در بین خوانده ها شعر را بهتر از همه می فهمد و شاید این به سبب است که ایشان شاگرد مستقیم خراباتی و کدکنی و اخوان ثالث بوده است. این بوده که ایشان از زمان کودکی مثنوی می خوانده، زمانی که افراد دیگر به موضوعات و متون مختلف دیگر مشغول بوده اند. البته این مورد را باید اقرار کنم که در آثار اخیر ناظری توجه به کلام کمرنگتر از گذشته شده است یعنی قابل قیاس نیست.
    اما باز جالب است که شما همیشه همه عوامل را در یک اثر سهیم می دانید و مثلا وقتی من در مطلب قبلی می نویسم که شهرام ناظری روی آلبوم نوشت “به یاد ۸۰۰مین سال تولد مولانا”، شما مخالفت می کنید و می نویسید کار همه ی اعضای گروه بوده است! حال آنکه بر روی دو اثر که فقظ ناظری در هر دو مشترک بوده نوشته شده! و همچنین من مصاحبه ای از ایشان دارم که دقیقا می گویند که با نظر شخص ناظری بر روی دو نوار چنین چیزی نوشته شده است. متاسفانه فرصت اجازه نمی دهد که من همه این مسایل را بنویسم و بخواهم مصاحبه را برای شما بفرستم (البته من چند گیگابایتی مصاحبه از اهالی موسیقی صوتی و تصویری ر اختیار دارم که شاید روزی برای یک مجله اینترنتی منصف فرستادم). حال هر کدام از اینها که من به آن اشاره کردم را بخواهید من می توانم صوتی کنم و برایتان بفرستم.
    می گفتم، شما اعضا همه را در همه چیز سهیم می دانید و به شخص دیگر که می رسد می گویید که اشتباه از مشکاتیان بوده است و شجریان نقشی ندارد!!! به نظر خودتان حرفتان منتطقی است!!؟؟؟ خواننده نباید شعر را بفهمد و به آهنگساز بگوید که فلان نکته اشتباه است و من نمی خوانم یا تغییرش بده! لابد نمی دانسته! در مورد “آآی” زمستان است هم حتما مشکل از علیزاده بوده نه شجریان.
    با توجه به این نظر شما هم شما اصلا نباید به ناظری برای ارایه آثار ضعیفتر از دهه ی ۶۰ اعتراض کنید، مشکلهل همه از آهنگسازها بوده است. در حیرانی هم که شما اعتراض دارید، آهنگساز باید مشخص می کرد که خواننده چطور بخواند، همینطور در سایر موارد! دیگر تقصیر ناظری چیست؟؟؟؟ (من به این مساله اعتقاد ندارم، فقط دوگننگی های واضح استدلال شما را مثال می زنم).
    ۶) من چندین بار به شما اعتراض کردم که اصلا در نتیجه گیری و دلیل اوردن کانسیستنت نیستید. بنده هم قبول دارم که آقای شجریان مفهوم شعر را خوب بیان می کنند، هیچ شکی نیست. مساله اشتباه است که برای همه پیش می آید، حتی برای کسانی که دکترا در ادبیات فاذسی دارند اما بزرگی و کوچکی اشتباه آنها با خواننده ها و موزیسین ها تفاوت دارد. (شما به این مورد هم اشاره کنید که بسیاری از اساتید ادبیات ایران برای تلفظ قابل فهم و شفاف کلمات و شعر همیشه ناظری را مثال می اورد ، شما چرا در نوشته ای خود به این مورد اشاره نمی کنید؟ )
    اما وقتی من نقل قول می کنم از فلان کس که ناظری فلان طور است، شما میگویید که شخص اظهار کننده، هر کس باشد با هر مقامی، بی سوادی خود را روشن کرده و خودش را زیر سوال برده است. اگر بخواهم مثل خوتان جواب بدهم (که می دانم روش غیر منطقی است) باید بگو.یم که من در بالا فقط ۲ مورد را بیان کرده ام، بیشتر هم هست، آقای کدکنی خودشان را با این مطلب زیر سوال برده اند و یا این آثار شجریان را نشنیده اند.
    وقتی می گویم آقای فیروزی فلان حرف را زده اند طرز خاصی جواب می دهید و وقتی من با خون جگر و باور کنید مشغله بسیار زیادی که دارم مطلبی پیدا می کنم که ایشان مشابه آن حرف رازدهاند که “کار خیلی تنظیم بود” با مغلطه می گویید که این جمله مثل این است که ایشان بگوید “کار خیلی آهنگسازی بود”. واقعا شما این مفهوم را برداشت کردید؟؟؟ یا خوتان دلتان می خواهد همه چیز را آنطور که می خواهید ببینید؟؟ آیا از ادامه سخنان ایشان در مورد چند صدایی بودن و … موسیقی آن کنسرت نمی شد معنی جمله را فهمید؟؟ خوب من در جواب این حرف شما باید چه بگویم!؟؟؟؟؟!! بایذ زنگ بزنم به آقای فیروزی و بگویم لطفن مثل گوینده اخبار صحبت کنید که جای هیچ تحریفی نباشد؟
    می گویید شهرام ناظری ۶۰% و شجریان ۴۰% و افتخاری ۹۰% تحت تاثیر خواسته های مردم قرار می گیرند! از کجا این در صدها را می اورید؟ شهرام ناظری بنده خدا که همیشه آثارش در خلاف جهت اکثریت جامعه بوده؟ می نویسم کجا سفر به دیگر سو و نغمه های ساسانی تحت تاثیر سلیقه مردم بوده؟ جواب نمی دهید! همین گل صدبرگ و آتش در نیستان زمانی که هنوز منتشر نشده بود با سلیقه ی مردم همراه بود؟ یا صدای سخن عشق؟ مردم برای خریدن نوار سه تار نوازی یا تنبور مرتبا درخواست می دادند که گروه تصمیم به نوشتن این اثر کرد؟ یا موسیقی مقامی به قول شما بدوی کردی و اشعار کردی نامفهوم؟ من خیلی از افراد را در کنسرتهای ناظری دیده ام که می گویند چرا ایشان کردی می خوانند؟! آنهم برای اقلیتی بسیار کم و اکثرا دارای عدم توانایی مالی برای شرکت در کنسرتهای اخیر!! لابد ایشان می خواهند با اکثریت غیر کرد همراه شوند!!!!!!!
    می گویید که شهرام ناظری با تلاش خودش و ایرانیهایی که در خارج کنسرت می گذارند معروف شد در خارج از کشور. ممکن است این مطلب در مورد سایرین درست باشد اما در مورد کلهر و ناظری اشتباهی فاحش است. ناظری ، محض اطلاع، تور بسیار کم کی رود و اکثر کنسرتهای ایشان (منهای دوره ای مکه با گروه دستان کار می کردند) به دعوت از نهادهای خارجی است. مثل تیاتر دلاویل، آسیا سسایتی، و…. کنسرتهای ایشان در برزیل و ژاپن و مراکش و اسپانیا را هم حتمن ایرانیها ارگانیزه کردند!!! لابد می دانید که بیشترین حضور یک ایرانی را از فستیوالهای موسیقی خارجی ناظری دارد و در فستیوالها هم معمولا تماشاچی اینترنشنال هستند و عده ی زیادی هم مدعو هستند. شما کافی است آشنایی در فرانسه داشته باشید و بگویید به کنسرت ناظری برود تا ببیند چند نفر ایرانی آنجا پبدا می شود.
    می گویم اینکه ناظری معروف است نفی بقیه نیسنت و ناظری جلوی بقیه را نگرفته و بروند خوشان را معرفی کنند و مخاطب جذب کنند. راه برای بقیه باز شده! می گویید که اینطور نیست و اینکه ایشان جایزه می گیرند آبروی ما را می برد؟ از خوتان نمی پرسید وقتی کسی بزرگ می شود و شناخته بقیه باید تلاش کنند و خود را هم تراز او کنند (از نظر شهرت یا هر چیز دیگر) نه اینکه همه نتراحت بشوند و صبح تا شام به فکر این باشند که چطور ایشان را پایین بکشند. یا بگویید جایزه ی ارزش است و یا بگویید که ایشان لایق نیستند! متاسفانه شما که خود را معرف قشر فرهیخته می پندارید و به نمایندگی ایشان صحبت می کنید، کوچکترین اصل آموختن و شاگردی را هنوز فرا نگرفته اید. اینکه شما باید با تلاش مضاعف خود را نشان بدهید نه تلاش کنید بقیه را پایین بکشید.
    بنده حداقل با موزیسین ها (نه مثل شما درجه یک ولی درجه ۲ و ۳ و ۴) روابطی دارم و در حیطه خودم که ادبیات است با فرهیخته ترین ایرانیها که از آن جمله اند چند نفر از بهترین مترجمان ایران قرابت و روابط نزدیک دارم و متفق القول مثلا “سفر به دیگر سو” را بیانگر دقیق “آن” مفهوم شعر می دانند. نمی دانم این قشر فرهیخته که شما می گویید کیستند؟؟!! فقط موسیقی دانها هستند که تا انجا که می دانم اکثرا در خواندن شعر مشکل دارند چه برسد به فهم کامل معنی آن. می خواهید از کدام برگزار کننده مسترکلاس نوازندگی ایراد در درک شعر بگیرم؟ لطفی خوب است؟؟ اراده بفرمایید بنده به شما لیست خواهم داد.
    به همین دلایل است که من یقین دارم که شما جدای از مشکل فنی، مشکل شخصی با این خانواده دارید، اینقدر ضد و نقیض در نوشته های شما هست که چه بخواهید و چه نخواهید آنچه در بگ کراند ذهن شماست خود را نشان می دهد.
    ببینید من هیچ تعصبی بر کسی ندارم و با درگیری هایی که خودم دارم، واقعا حتی از خیلی کارهایی که شما به عنوان موسیقی نمی شناسید لذت می برم. حتی قیچک کولی که شعر آغازین ان کاملا اشتباه خوانده شده و مفهوم کاملا برعکس بیان شده، و برای من ناراحت کننده است را بی ارزش نمی دانم. از بخشهایی از آن لذت می برم. چه کسی می گوید از بخشهایی از آواز علیرضا قربانی و البوم از خشت و خاک نمی شود لذت برد؟
    خواننده های خارجی با یک تک آهنگ تمام عمر خودشان و خانواده را تامین می کنند و کنسرت می دهند باسیکونس و لب زدن و هزار عوامل دیگر. خواننده ما که آلبومش را هم شرکتها به تاراج می برند و پول نمی دهند و سال تا سال کنسرتی در ایران ندارد و حاضر نمی شود مثل برخی دیگر که هر چرندی را بخواند و پولش را بگیرد. بله کاملا درست است همانطور که دوستان می فرمایند چنین خواننده ای باید بنشیند فکر خواندن نباشد تا یک “شورانگیز” دیگر از آسمان خود به خود “وحی” شود و او بخواند.
    اینقدر ما باید به این درک برسیم که چه بخواهیم و چه نخواهیم زحمت های شهرام ناظری و شجریان و مشکاتیان و علیزاده و … برای فرهنگ ایران غیر قابل انکار است و تا ابد در تاریخ این مملکت ثبت خواهد شد. هیچوقت سهم (حال شما بگویید بسیار کوچک) شهرام ناظری در بیان شعر مولانا، شعر نو، مقبولیت عام سه تار از برگ های کتاب فرهنگ ایران زدودنی نیست و نخواهد بود.
    بنده تا این مورد خاص هیچ وقت اهل نظر دادن و …. نبودم و لی واقعا دینی بزرگ بر گردن خود حس می کردم که مرا ناگزیر نمود از نوشتن این مطلب و چند نوشته قبلی. اینکه شهرام ناظری برای فرهنگ مملکت اینقدر خون دل خورده است که جایگاهی خاص برای من داشته باشد. همین سه تاری که تا حدی شاگردی می کنم و فرا گرفته ام در حد یک مبتدی، جرقه اش با گل صدبرگ بود و آتشی در نیستان. تاثیری که شهرام ناظری بر زندگی من گذاشته ارزش این را داشت که تک تک حتی بین سطور نوشته های آقای قناد و بقیه را بخوانم و در حد آشنایی و آگاهی خود جئاب بدهم. برای من دشار است قبول کنم که هر کسی بیاید و با ارایه یک سری حدس و گمان بگوید که شهرام ناظری در مورد مدرک پسرش دروغ می گوید. برای من که مصاحبه رییس کالج منس را در روزنامه همشهری مورخ مهرماه ۱۳۸۰ دیده بودم که در مورد پذیرش حافظ آنهم بعد از جریانات ۱۱ سپتامبر صحبت کرده بود، سخت است که بپذیرم تمام دنیا دروغ می گویند. سخت است که استادان همان دانشگاه با کسی بنشینند و کنسرت بدهند که به دروغ می گوید در دانشگاهشان تحصیل کرده است. سخت است که ببینم شخصی با در نظر گرفتن بخشی از اخبار و نادیده گرفتن بخشی دیگر، همه چیز را در جهتی خاص سوق می دهد و نتیجه دلخواه خود را می گیرد.
    آقای قناد بنده این مطلب را برای جواب به شما ننوشتم چون الان به یقین می گویم که مشکل شما با ناظری یا پسرش فقط موسیقی نیست. این مساله در نوشته های شما و نحوه ی استدلال شما که هر زمان به گونه ای خاص است و در تناقض با موارد قبل، ناخودآگاه خد را نشان می دهد. این مطلب را برای کسانی می نویسم که مطلب شما را می خوانند و ممکن است بپذیرند که گفته های شما درست است، آنهم به این دلیل که “موسوی” را نماینده ناظری جلوه داده اید که همکه چیز را درباره ی او می داند و به گفته های … او جواب داده اید.
    بنده دیگر وقتی برای خواندن و شرکت در این بحث ها ندارم و حدود یک ماهی در دسترس نخواهم بود. همینجا از همه دوستان خداحافظی می کنم. فقط اگر به مصاحبه هایی که اشاره کرده ام شک دارید، امر بفرمایید و در اسرع وقت کانورت کرده و برای شما ارسال می نمایم. یا اگر بحثی در مورد آمار اشتباه در درک شعر توسط موزیسین ها بود آماده ام که موارد اشتباه را برای دوستان ارسال کنم، البته از تاریخ یک ماه آینده.
    با سپاس از همه ی کسانی که خون دل می خورند برای فرهنگ ایران، در ضمن کنسرت سیمرغ را دوستان لطفن به جای من هم ببینند، بنا به دلایلی محروم هستم.

  • ۱- فرمایش شما درست است، اگر آقای حافظ ناظری هم در مورد سمفونی چنین چیزی گفته بود، بنده هم در مورد ایشان همین را مینوشتم ولی توجه داشته باشید، اینجا قرار است بحثی دو طرفه اتفاق افتد و لازمه برقراری یک دیالوگ، عدم هدایت بحث به این سمت است. اگر من از اول به کسی بگویم که وقتی نمیفهمید این خواننده فالش است و فلان است و … پس بیسواد هستید، امکان برقراری بحث دو طرفه بوجود می آید؟
    ضمنا برای شک کردن به مدرک رهبری کسی، عدم وجود حتی یک فیلم رهبری ارکستر یا سند تصویری و … کافی نیست؟! شما که فکر میکنید اطلاعاتی با “شامورتی بازی” از طرف من پنهان شده بفرمایید چیزی در این زمینه دارید یا پشت این نام مستعارتان میخواهید متلک پرانی کنید؟
    ۲- شما میگویید ناظری پدر ضحاک و کاوه آهنگر را خوانده، خب حالا کار حافظ چه بوده؟ چه اشعاری بوده؟ در این مورد هم بنویسید تا ما هم مطلع شویم. ضمنا نه من نه هیچ کس دیگر نمیتواند همه زندگی یک فرد را حتی اگر متخصص او هم باشد بشناسد، پس لطفا با نشنیده شدن یک یا دو اثر از کسی که بیشتر از ۹۰% کارنامه هنری اش را شنیدم در مورد بنده هوچی گری نفرمایید. خودتان میدانید به خاطر ارتباطاتی که دارم بسیاری از آثاری که خیلی ها تا آخر عمرشان به آن دسترسی ندارند را شنیده ام، خصوصی ترین محافل و جلسات هنرمندان و کنسرتهایی که بعضی از آنها را خودشان ندارند؛ پس اطلاعاتم در این زمینه ها اگر نگوییم خیلی زیاد است، کم هم نیست.
    ۳- اگر منظور شما مطلب قبل من هست من “شرایط فعلی ایشان” را در حد یک خواننده متوسط میدانم (البته در حالت خوشبینانه!) در مقایسه با خیلی از خوانندگانی که امروز می خوانند، از صاحب نامها تا غیر مشهورها
    ۴- عجیب است از این تعداد نمونه هایی که شنیدید فقط بر هم زنم را فالش میدانید! میتوانید برای تست گوش خودتان هم که شده این فایل ها را در برنامه ملوداین بی اندازید و ببینید که ایشان چه کرده اند، خوشبختانه فالشی دیگر سلیقه ای نیست که بشود از زیرش در رفت. نزدیکترین افراد هم به آقای ناظری نمیتوانند کنسرتهای ایشان را از نزدیک ببینند (مگر بادی گرادهایشان اگر داشته باشند!) پس ما ناچاریم در مورد ضبطهایی که از ایشان هست صحبت کنیم، آن هم نه ضبطهایی که با کیفیت های پایین ضبط شده (همانطور که گفتم از کوک کلی گروه میشود فهمید که چقدر ضبط سالم است)
    بله عرض کردم همه این مشکلات را دارند ولی تعدادش مهم است، قوامی هم که معروف بوده مثل سنتور کوک نمیتوانسته فالش بخواند هم فالشی دارد ولی چقدر؟!
    ۵- الف) با این توصیف پس شما کلا اثر در گلستانه را از نظر رساندن مفهوم و فضا تایید میکنید؟ فرمودید “یک مورد هست که {آن هم} اشتباه نیست و …” ! پس با این وضع هر کس اگر یک اشتباه هم داشته باشد از ایشان عقب می ماند!
    ب) من جاهایی که عوامل دیگر سهیم هستند سعی میکنم سهم آنها فراموش نشود و این مورد را هم به دوستان دیگر گوشزد میکنم، اینکه شما پیشنهاد بدهید روی آلبوم مثلا “نگاه آسمانی” بنویسند به یاد مولانا، آیا سهم شما در آن اثر زیاد میشود؟ البته آقای ناظری در آن اثر سهم بسیار بیشتری دارد از مثالی که زدم ولی حداکثر هم اندازه آهنگسازان آن اثر. اگر آقای ناظری نبود این آهنگها را کس دیگر میخواند کما اینکه در بعضی از موارد این داستان پیش آمده ولی بعدا که آقای ناظری با بیان خوبش در اشعار مولانا پیدا شده این اثر با ایشان ضبط شده است.
    ج)اگر اینطور است پس در نجوا هم آنجا که ناظری می خواند: “تا شدم حلقه به گوش در میخانه عشق/هر دم آید غمی ازنو به مبارک بادم ” و روی آن آواز، ارکستر سرخوشان دارد ملق میزند و فقط “مبارک باد” را نزده، مشکل از ناظری است که نگفته این ارکستر را چرا اینطور نوشتی (البته به قول شما میتوانسته او هم تذکر بدهد ولی باز “اشکال” از “خواننده” نیست! این ایراد آهنگسازی است و فقط در انتخاب موسیقی حق داریم به خواننده خرده بگیریم)
    شما نباید این موارد را با هم قاطی کنید، یکجا در آواز اشکالی پیش می آید یا در تکنوازی، شما باید به آن سولیست اشکال بگیرید و در درجه ای بسیار بسیار پایین تر از آهنگساز که این را گوشزد نکرده، همینطور در فالشی ها هم کسی نمی آید بگوید آقای مثلا فرهودی چرا شما فلان فالش خواننده را ضبط کردید و به او گوشزد نکردید (اگر هم بگویند ۱۰۰ بار به خواننده میگویند ۵ بار به ناظر ضبط!)
    پس در لنگی هایی که در تصنیف های حیرانی میشنوید، باید به آقای پورناظری و اشکالاتی که در آواز میشنوید باید به آقای ناظری خرده بگیرید و در حاشیه هم میتوانید از هر دو گله کنید.
    ۶- من مخصوصا روی نتهای بالا با بیان دقیق اشعار توسط آقای ناظری مشکل دارم، البته این مورد بیشتر از اینکه به مفهوم شعر برگردد به مسائل تکنیکی خوانندگی ایشان مربوط میشود، مثلا ممکن است شما به عنوان خواننده باریتون روی نت لا نتوانید، یک کلمه خوشخوان را هم بخوانید ولی یک خواننده تنور آن را روی سی هم خوب میخواند.
    در مورد آقای فیروزی هم کاملا در نوشته قبلی صحبت کردم و دقیق نوشتم که نظرم چیست، فقط یک مطلب را باید اینجا عنوان کنم: شما و من یا هر کس دیگر وقتی نقل قولی از کسی می آورید، این نقل قولها میتواند نقد بشود، شما هم اگر مثلا نقل قول من را از آقای کدکنی قبول ندارید میتوانید بنویسید به این دلیل غلط است، مثلا من میگویم جناب استاد x گفته است آقای ناظری در فلان اثر تا نت فلان خوانده است و شما با تیونر امتحان میکنید و میبینید این نظر غیر از اینکه صحیح نیست ۴ پرده هم اشتباه داشته است، شما خیلی صادقانه باید بگویید که این آقای استاد! گوشش ۴ پرده اشتباه دارد، وقتی روی سند و مدرک باشد هیچ اشکالی هم ندارد برای همان استاد هم میتواند آموزنده باشد.
    ۷- این دقیقا چیزی است که من نوشتم: “با یک یا دو مثال من و شما نمیشود آماری از این قشر گرفت، بلکه نیاز به یک آمار گیری جدی وجود دارد که پروژه ای میتواند باشد با پیجیدگی های خودش. این همسویی با مخاطب هم که فرمودید سطوح مختلفی دارد، افتخاری ۸۰ درصد افت میکند، ناظری ۴۰ درصد شجریان هم ۲۰ درصد مثلا.” این مثلا آخر را هم نمیدانم دیدید یا نه! شاید کلا سرسری خواندید و منظور من را متوجه نشدید! اصلا چرا من صحبت از قشر فرهیخته میکنم؟ چرا صحبت از اقشار عامی میکنم؟ همه اینها را در نوشته هایم گفتم ولی شما یا ندیدید یا نخواستید توجه کنید.
    اینطور که بعضی ها اعلام میکنند، کاست “ساربان” با خوانندگی مهرداد کاظمی (و یک نفر دیگر که اسمش را فراموش کردم) پرفروش ترین نوار چه پس از انقلاب چه قبل از انقلاب بوده (البته بعضی ها هم در مورد نیلوفرانه این را گفته اند) آیا اینها شنوندگان را میشود با شنوندگان کاست پرفروش دهاتی با صدای شادمهر عقیلی مقایسه کرد؟! شما خوب میدانید من چه میگویم.
    اگر دور بری های ایشان یا حتی هنرمندی مثل آقای لطفی ۱۰ بار پس از خواندن ایشان اشکالات را گوشزد میکردند و مثل آن فیلم “حرف گفت و صوت را…” اینهمه بعد از آن اجرای افتضاح دست نمیزدند، کار آنها به اینجا میکشید!؟ حالا متوجه شدید این تاثیر گذاری کجاست!
    در مورد دعوت از طرف فستیوالها و چگونگی ارگانیزه کردن کنسرتهای آقای ناظری هم باید اجازه بگیرم که میتوانم در این زمینه اطلاعات بدهم یا نه، من اطلاعاتی دارم که از آشنایان ایشان و نوازندگان ارکسترهای ایشان به دست آورده ام ولی نمیدانم میتوانم مطرح کنم یا نه؛ اگر اجازه دادند خواهم نوشت. در مورد مثالی هم که مخصوصا از “فرانسه” زدید اتفاقا یکی از نزدیک ترین آشناهای ما آنجاست و گفت ایرانی در سالن ها زیاد است.
    ۸- در مورد چیزی که نوشتید: “کوچکترین اصل آموختن و شاگردی را هنوز فرا نگرفته اید. اینکه شما باید با تلاش مضاعف خود را نشان بدهید نه تلاش کنید بقیه را پایین بکشید.”
    متوجه شدم که کلا تصور شما این است که آقای ناظری را با خودم مقایسه کردم! پس از این همه خواندن نوشته های شما بالاخره دلیل موضع گیری های شما را فهمیدم! دوست عزیز این شما هستید که برای پاک کردن صورت مسئله منتقد را میکوبید!
    بگذریم، این هم از همان قسمتهایی است که بحث را از برقرار شدن یک دیالوگ دو طرفه دور میکند…
    نه من میخواهم آقای ناظری را بالا بکشم نه پائین، من میخواهم در جایگاه خودش باشد و در جایی که لایق آن است. آقای کیارستمی و خانم نشاط و هزار به اصطلاح هنرمند دیگر از نام ایران و هنر ایرانی، نان و شهرت به دست می آورند و ایرانی را اینطور که خود دانید معرفی میکنند، کسی هم اگر بگوید این نه هنر ایرانی است و نه اصولا هنر باید این جوابها را بشنود که شما میدهید. (البته جایگاه آقای ناظری با اینها تفاوت زیادی دارد!)
    در مورد سفر به دیگر سو که مثال زدید، وقتی صحبت از یک اثر موسیقایی باکلام میشود، باید بدون درنگ جایگاه موسیقی را هم همطراز شعر بررسی کنیم، شما نمیتوانید بگویید تصنیف ضعیف “آب حیات عشق” از نظر پیوند شعر و موسیقی (منظور سیستم آموزشی آقای دهلوی است) ایرادی ندارد پس تصنیف خوبی است! شما میتوانید یک شعر را دکلمه کنید و کاملا درست باشد ولی وقتی تبدیل به یک تصنیف میشود چندین پارامتر دیگر مطرح میشود البته منظور من این نیست که یک استاد ادبیات قدرت موسیقی تصنیف را نمیتواند بفهمد ولی میگویم درست بودن ادای شعر از نظر پیوند شعر و موسیقی یک تصنیف را قوی نمیکند که هیچ میتواند تصنیفی سطحی باشد ولی از آن نظر درست باشد (خود آقای دهلوی فکر میکنم در کتابشان هم حاشیه نویسی کرده اند که “گم شدم در خود چنان کز خویش نا پیدا شدم” ظاهری دارد که یک موسیقی ۶/۸ را میطلبد با ریتمی تند، ولی به این خاطر که فضای مفهومی شعر فضای متفاوتی است ریتم را تغییر داده است)
    پس نباید ما ملودی سطح پایین این اثر را فراموش کینیم و بگوییم مثلا آکسان گذاری خوب بوده پس تصنیف خوبی است. ضمنا همانقدر که شعرا عمق موسیقی را میفهمند، موسیقیدانان هم عمق شعر را میفهمند، شما نمیتوانید یکطرفه قضاوت کنید؛ برایند را در نظر بگیرید مسیر را درست رفته اید.
    من هم مثل شما از قسمتهای خوب یک اثر لذت میبرم و قسمتهای بد را ترکیب نمیکنم (همانطورکه دیدید در مورد تکنوازی سه تار حافظ گفتم) یا مثلا قسمتهای خوب آلبوم نجوا و قسمتهای بد آن…
    ۹- قطعا مشکلات خوانندگان و همه موسیقیدانان را در ایران نمیشود رد کرد ولی این دلیل نمیشود آثار کم ارزشی تولید کنند. اگر ما تاریخ را اشتباه ثبت نکنیم، هر کس به اندازه سهم واقعی خود در تاریخ میماند، “اگر درست ثبت کنیم”! چطور شما که احساس دین میکنید به این هنر، میتوانید اینقدر بی دقت بگویید در حد مبتدی با سه تار از طریق “ناظری” با آتشی در نیستان و گل صدبرگ جرقه اش زده شد! اینجا حق اقای ذوالفنون زیر سئوال نرفت؟! شما که ناراحت میشوید در کاری که چند نفر ساز زده اند چند نفر آهنگسازی کرده اند میگویم نباید تیتر کار را یکنفر از این جمع مصادره کند، به راحتی “سه تار زن” این آلبوم را فراموش میکنید! اینجا که اینقدر بحث دقیق است و یک علامت سئوال و ویرگول هم میتواند جوابی بلند بالا داشته باشد، اینطور صحبت میکنید، در جایی که این قید و بند ها نیست چه میگویید؟!
    اگر برای شما اینقدر سخت است شک کردن به مسئله ای که اینقدر قبولش سخت است وقتی سندی وجود ندارد (منظور سند رهبری ارکستر برای گرفتن مدرک و …) بدانید، اتهامی که به بنده زدید دقیقا برعکس آن برای شما صادق است، یعنی شما احساس شخصی به شهرام ناظری و خانواده ایشان دارید و میخواهید بدون سند من چیزی را قبول کنم. شما به جای فرستادن من به دنبال مطلبی که معلوم نیست تا چه حدی میتواند سندی در مورد فوق لیسانس آهنگسازی و رهبری و … داشته باشد، مدرکی نشان بدهید که این بحثها تمام بشود (البته خواهش میکنم اگر این مطلب را هم میتوانید بفرستید). بنده هم با استادان دانشگاهمان کنسرت میدهم، پس با این اوصاف من فوق لیسانس رهبری دارم؟!
    بله درست حدس زدید، مشکل من با آقایان ناظری فقط موسیقی نیست و تمام این حاشیه ها است که عرض کردم!
    آقای موسوی را نماینده آقای ناظری نمیدانم، اگر اینطور بود فقط جواب به ایشان میدادم، شما را هم نماینده آقای ناظری نمیدانم ولی ممکن است حقیقتی را از میان گفته های شما عزیزان بیابم و به همین خاطر با شما به گفتگو میپردازم.

  • Salam, moddatiye harfatouno donbal mikonam va chand chiz ro lazem midonam be shoma va kasai ke javab midan goshzad konam.
    ۱. Ba kharej khundane nazeri movafegam
    ۲. Dar 2 concert shajarian ham touye iran, ham touy london salon barbican budam, ishun ham dar har 2 concert kharej khumdand, va age bekham ba concert niavaram nazeri ke budam gias konam, vagean nemishe goft ki bishtar kharej khunde. Dar cmcert barbican hata yek beyt ro ishun avazi jabeja khundand ke kheilha fahmide budan.
    ۳. Esm az sayere khanande

  • Umade va sodeif, gabele arze ke ishun ham shenidam ke kharej mikhunand albate az yeki az shagerdashun.
    ۴. Hafez nazeri age madrak fogh dasht ta hala inja javab dade bud.
    Be safe shorfire hafez berin toye yek mosahebe dag mige ‘diplom in composition and a little bit of conductien’.
    ۵. Negarande site be nazare man bitaraf amal nemikone.

  • سلام.
    ممنون از اهتمامی که به خرج دادید .
    به عنوان جوان متولد سال ۱۳۶۶ خدمتتون عرض میکنم بیشتر شناخت من از موسیقی سنتی مربوط به اثار هنرمندان گرامی از قبیل حسین علیزاده و مرحوم پرویز مشکاتیان (تقریبا تمام اثار) و مرحوم فرامرز پایور است . البته بیشترین تاثیر را از اثار اقای علیزاده و سپس مشکاتیان کسب کردم.
    به عنوان شنونده ی غیر حرفه ای نظری دارم که امیدوارم گستاخی منو عفو کنید.
    به نظر اینجانب جنس صدای اقای ناظری شاخص و در خور توجه است و همچنین حس خوبی دارد اما متاسفانه قابلیت خوانندگی ایشان در همین مورد خلاصه میشود . بدون غرض ورزی عرض میکنم به ندرت اثری از ایشان یافت میشود که یک دقیقه بدون فالش شدن اواز بخوانند. اگر هم یافت شود مربوط به همان دهه ۶۰ است.
    با توجه به نوع موسیقی ما که همانا بر اواز اهمیت بالایی قائل است ایا این یک نقص بزرگ نیست؟
    این مساله به خصوص در اجراهای زنده ایشان بارز تر است.
    اما انتقاد من از ایشان تنها مربوط به فالش خواندن نیست.
    در بسیاری از موارد (به خصوص سالهای اخیر) اواز ایشان خلاصه میشود به ناله های پیاپی و تحریر های بسیار خشک و زمخت و ناپیوسته.
    هنر از جایی اغاز میشود که جزییات وارد میشوند!!!!
    این جزییات در اواز اقای ناظری جایی ندارد. مقایسه کنید با وسواس اقای شجریان در به کار بردن تحریر ها یا غمزه های اوازی ایشان.
    شخصا به دلیل صدای خاص اقای ناظری به ایشان علاقه دارم. اما علاقه من به موسیقی فراتر از علاقه به یک چهره میباشد .
    تمام .

    از اثاری که برای دانلود گذاشتید ممنونم.
    از شنیدن اثر گفتگو به وجد اومدم.
    خالق این اثر کدام هنرمند است؟

  • آقای پورقناد!
    مگر کسی با داشتن یا نداشتن یک مدرک دانشگاهی هنرمند می شود!؟ آلبوم “شور رومی” کاندید جایزه گرمی و جزو آثار نهایی منتخب شد که آهنگسازی آن با حافظ ناظری است که خود شما به اعتبار این جایزه اذعان دارید. مدرک تقلبی فلان وزیر چه ربطی به بحث دارد؟ واقعا مضحک است. بله شما پژوهشگرید!!
    آن فیلمی که می گویید آواز آن در حد صفر است، به چه دلیلی!؟ ..واقعا فوق العاده و بسیار زیباست من که سالهاست ساز می زنم و موسیقی ایرانی می شنوم از آن بسیار لذت بردم اگر آن شیوه آواز خواندن را ناشی از کمبود نفس می دانید واقعا برای شما متاسفم مانند این است که بگویی تمام اوج و حضیض هایی که در صدای خوانندگان وجود دارد از کمبود نفس است!!! ذوق مستی را شراب خورده معرفت داند!
    و اما در مورد پوسترها، به نظرم شما چون چشم دیدن ناظری را ندارید (از گفته هایتان پیداست ) اگر ناظری پوستر و عکسی نداشت خیالتان راحت می شد!! همه که قرار نیست یک جور باشند
    ببخشید!! نمی دانستیم جایزه شوالیه اینقدر بی ارزش است فردا زنگ می زنم یکی هم برای شما بفرستند!!
    در مورد فالش بودن یا نبودن!…. متاسفانه باید بگویم حتی گوش غربیها و شرقیها بنا به عادت های قومی یکسان نیست چیزی که مممکن است شما فالش بدانید ممکن است برعکس صحیح تر باشد.
    در ادامه خواسته اید با حیله هنرمندان را با هم مقایسه کنید شک ندارم که در مقام هنری جلیل شهناز کسی مردد نیست اما با شناختی که از شما دارم همین هنرمندانی که در بالا تایید کردی در جای خود از نقد که نه بلکه از تهمت های شما در امان نخواهند بود.

  • یه سوالی داشتم:
    چرا تو این مملکت تا یکی یه نقدی می نویسه ، طرفدارای شخص طرف نقد سریع جبهه می گیرن که آآآآآآآآی شما ، با شما هستم ناقد مزدور!! تو حتما جیره خوار فلانی هستی و حتما مشکل شخصی با مراد من داری!!!!!!!! خدا وکیلی یه بار نشستیم درست و حسابی فکر کنیم ببینیم طرف چی می گه. اگه داره دری وری میگه و اشتباه، خوب مودبانه سر قضیه بحث می کنیم. دیگه بهتون بستن چیه؟؟؟!!! اگرم درست میگه که دیگه دعوا نداریم!!
    از طرف دیگه چرا نقاد های ما نمی تونن درست جواب بدن. اگه پرسشی مطرح شده باید درست جواب داد و اگه به این رسید که نقاد محترم اشتباه کرده دیگه جار و جنجال نداره!! اگرم همون قضیه بهتون و مزدور و … بود که دیگه جواب دادن نداره که بشه قوز بالای قوز و جنگ و جدل و … .
    ول کنید آقا این بحث ها رو.
    مثلا آقا آرش می گن فالش نیست، خوب حتما به گوش ایشون نیست!! به گوش ما که کم و زیاد می آد. شاید مشکل از گوش ماست.
    از طرفی آقا سجاد فک کنم دیگه زیادی داری رو مدرک مانور می دی. چند بار پرسیدی. دیگه هی بخوای هر بار این ماجرا رو کش بدی خوب نیست. بهتره دیگه سراغ این قضیه نری. هرکی هم دوباره پرسید راحت ارجاعش بده به قبل. دوباره از اول نوشتن زائده به نظرم.
    خیلی چیزای دیگه هم هست که باز برای بعد…

  • من اونقدر موسیقی رو نمی شناسم که در مورد فالش بودن یا نبودن بگم.
    اما می دونم که همین اساتیدی که خوتنندگان این سایت سنگشونو به سینه می زنن حتی از خیلی خواننده های پاپ هم بی سوتد ترن. چند وقت پبیش می خواستم در یک نشست از شعر مولوی مستان سلامت می کنند استفاده کنم و صدای آواز با این شعر رو بذارم.
    ۳ نسخه پیدا کردم یکی از یکی از شجریبان یکی از نوربخش و یکی از سراج.
    جالبه که استاد! شجریان در اوج اعتماد به نفس می خوندند rowhani به جای rouhani.
    آقای نوربخش می خوندند (قصد maghamat می کند) به جای قصد moghamat .
    فقط خواستم بگم این اساتیدی که شما براشون می میرید از اندی هم ادبیات رو کمتر می دونند. استاد! شهرام ناظری هم استثنا نیست. حتمن اگه بگردید ایشون هم فول می کنند.
    همه شون اسمی بزرگتر از خودشون دارند.
    یکی نیست به این ناظری بگه به جای اینکه هی عکس بگیرید برید و صحنه کنسرت رو درست طراحی کنید نه مثل کنسرت نیاوران ۵۰۰۰ نفر رو بنشونید رو صندلی معمولی و استیج هم از ردیف ۲۰ به بعد مشخص نباشه.

  • البومهای مربوط به این دو آلبونم اثر حیرت آور و بی نظیر رندان مست است و شاهکار پنهان چو دل.
    دوستان برید و اساتید!تون رو بگذارید جای خدا.
    صمیمانته از آقای پورقناد تشکر می کنم. فقط یه انتقاد دارم که خیلی بعیده حافظ ناظری مدرک نداشته باشه. بعدن این مساله برای وبسایتتون بد تموم میشه.
    یا امکان داره اگر مدرکی دارید که ایشون در مورد مدرک دروغ می گن به ایمیل شخصی من ارسال کنید؟
    فقط برای اطمینان خودم می خواهم و به کسی نشون نمی دم. منتظرم . پیشاپیش متشکر

  • در پاسخ آقای حسینی
    بله متاسفانه بعضی دوستان کم لطفی میکنند و اینطور نظرهایی مینویسند البته در قسمتهایی که در حال ستایش از یک اثر خوب هستیم این دوستان معلوم نیست کجا هستند!
    در پاسخ به آقای حسین
    فکر میکنم شما این سایت را با سایت دیگری اشتباه گرفته اید! کدام خواننده سنگش به سینه زده شده؟! این نظرهایی که بصورت کلیشه ای بعضی جا ها (احتمالا کپی پیست میکنید) مربوط به این سایت نمیشود چون با خواندن چند مطلب در این سایت متوجه میشوید که مشهور ترین و محبوب ترین هنرمندان هم نقد شده اند.
    در مورد مدرک آقای حافظ هم همانطور که گفته شد، اینجا داشتن مدرک توسط ایشان رد نشده ولی ادعا شده سندی هم مبنی بر اجرای کنسرت به رهبری ایشان و … دیده نشده است.

  • بر خلاف میل شخصی که نمی خواستم دیگر چیزی بنویسم، مجبورم به دلیل پاسخ های بعضا بی ربط به نوشته های من و همچنین برداشت های دلخواه شما از نوشته های من که هنوز خوشبختانه موجود است، چند سطری بنویسم.
    مرا متهم می کنید که “نمی فهمم” فالش بودن چیست. بنده نوشته ام که فلان اجرا را فالش نمی دانم و بر این عقیده هم هنوز هستم؛ چون هر کدام از خواننده های کنونی را در نظر بگیرید همین مساله را دارند و اینقدر در خود موسیقی مساله هست و اصول دیگر خوب اجرا نمی شود که اصلا بحث برای داوری یک اثر به اینجا نمی رسد. شرایط سنی و خیلی مسایل دیگری که در حین یا قبل از اجرا پیش می آید، همه در اجرای شخص موثرند و در مورد خاص جناب ناظری با توجه به دینامیک صدای ایشان در آواز که با سایرین قابل قیاس نیست {خوشبختانه این مورد هم سلیقه ای نیست که بگویید خیر} ، احتمال اشتباه بیشتر می شود. شما خیلی راحت تلاش کنید صدای یک هنرجوی آواز را در خواندن “من چه دانم” (حتی با کوک متفاوت) در آلبوم مولویه با خواندن او در مثلا تصنیف “درس سحر” مقایسه کنید. ببینید کسی که در خواندن “درس سحر” هیچ اشتباهی نمی کند ممکن است در خواندن “من چه دانم” چندین لغزش داشته باشد. مسلما خود شما به این مساله واقف هستید. در ضمن اجراهایی که در فضای آزاد کنسرت آنهم با هندی کم ضبط می شوند، زیاد قابل بحث نیستند (در همان کنسرت تبریز شما بروید و آهنگ “نهان مکن” را با کامپیوتر آنالیز کنید، به سه تار توجه کنید و ببینید نتیجه چیست! حتما از نظر شما استادتان جناب مسعود شعاری (که به نظر من زیباترین و شفافترین صدا را از این ساز بیرون می کشد و واقعا عاشق سه تار ایشان هستم) نیز موزیسین فالشی است!!! حتما این کار را بکنید.
    یک روز به شجریان گیر می دهید، یک روز به ناظری، بقیه هم از تیررس شما در امان نیستند. می گویید ذوالفنون فلان طور شده است، عندلیبی فلان طور، علیزاده “سابقش ” خوب است، کلهر را با فالش بودن می شناسد و … . آقای پورقناد، این افراد عمری برای موسیقی این مملکت زحمت کشیده اند و همین آثار به قول شما دم دستی را نیز با خون جگر به روی صحنه می برند.
    انتقاد چیز بسیار خوبی است و باعث پیشرفت. اما ادبیات خود را می طلبد و منطق خود را، نوع بیان خود را. انتقاد باید با احترام همراه باشد نه آغشته به احساسات اغراق شده. آیا درست است که شما در جواب یکی از دوستان بنویسید “شاید شما از سبیل ناظری خوشتان می آید”. اگر من نوعی در این وبسایت حرفی خلاف ادب می زنم، شما حق ندارید در جواب من به هیچ موزیسینی توهین کنید.
    شما طوری در مورد شهرام ناظری صحبت می کنید که اگر کسی مطلب شما را بخواند فکر می کند تمام محصولات موسیقایی این مملکت بدون نقص و همه دربالاترین سطح اهنگسازی و تنظیم قرار دارد و شهرام ناظری نفر آخر است که موسیقی اش دم دستی، لباس پوشیدنش مبتذل و آوازش خارج می باشد.
    می گویید نامناسب لباس می پوشند در حالیکه هیچ استانداردی برای این مساله نیست و لباس پوشیدن ایشان هیچ مشکلی ندارد. اتفاقا آقای ناظری در این زمینه بسیار ضعیف عمل می کنند. سالهاست که همین پیراهن و شلوار مشکی پوشش کنسرت ایشان است. حافظ هم همینطور. اگر حافظ می خواهد حتی در کنار موسیقی حتی به فرض مانکن شود چه ربطی به من وشما دارد؟
    شما اگر شما می نویسید که ایشان فلان عکسها را می گیرند با فلان لباسها، چرا “حتی در حاشیه” نمی نویسید که البته ایشان از سال ۷۸ تا به حال در کنسرتها همیشه از پیراهن و شلوار مشکی استفاده می کنند. آیا کنسرت مهمتر است یا فلان عکسی که حافظ در فلان مجله گرفته؟
    در مورد مدرک بنده به جایی دسترسی ندارم ولی تا آنجا که بنده اطاع دارم ایشان دارای مدرک دیپلم اهنگسازی دانشگاه منس نیویورک (نمی دانم در ایران معادل چه مدرکی می شود) هستند. در ضمن ، کنسرتهای رسمی و تورهای آقای ناظری در دسترس نیست، چه برسد به کنسرتهای محلی حافظ (در صورت اجرا). شما به وبسایت رسمی حمید متبسم بروید و ببینید فقط ایشان چند آهنگ منتشر نشده (واجرا شده در کنسرت) برای آقای ناظری تنظیم کرده اند. بنده به دلیل علاقه شخصی به رضا قاسمی شدید به دنبال تور امریکا و کانادای رضا قاسمی و شهرام ناظری در سالهای ۹۷ و ۹۶ هستم. از شما به دلیل روابطی که دارید، و همچنین دوستان تقاضا می کنم اگر کسی در اختیار دارد در نظرها بنویسد تا بنده بتوانم از لطفشان بهره مند گردم.
    بنده ادعای تحلیل کارهای حافظ را نکرده ام و در مورد کانامه ی شهرام ناظری ننوشته ام؛ اگر از این موارد اطلاع نداشتم، نمی نوشتم. اما شما باید قبل از نوشتن جستجویی می کردید، حداقل در اینترنت. قبل از تمام اجراهای شاهنامه، شهرام ناظری دقیقا اعلام کرد که داستان کاوه و ضحاک است. در مورد پایان نامه حافظ هم به لینک زیر مراجعه کنید. ای کاش پیش از نوشتن این مطالب حداقا در اینترنت جستجویی چند دقیقه ای می کردید. شهرام ناظری: “افظ هم پایان نامه دوره لیسانسش را براساس بخش هایی از شاهنامه مثل رستم و سهراب، هفت خوان، داستان سیاوش و منظومه بیژن و منیژه ارائه کرد (مصاحبه با روزنامه اعتماد).”
    http://www.beethovenmc.com/intv_details.asp?inid=62
    برای من جای تعجب است که چگونه شما فکر کرده اید که کنسرتهای اجرا شده، همان پایان نامه ی حافظ بوده!! آیا مدرکی دارید؟ صوتی؟ تصویری؟ فیلم؟
    جالب است با این همه ارتباطاتی که دارید در مورد خصوصی ترین مجالس هنرمندان هم فیلم و اطلاعات دارید، ولی از اطلاعاتی که حتی در روزنامه های کثیرالانتشار منتشر می شود، بی اطلاعید (البته ممکن است دوست داشته باشید بی اطلاع بمانید).
    ۳- بله، نظر شخصی شماست و محترم.
    ۴- ببینید شخصا در مورد آن کنسرت بر هم زنم فرانسه نه فقط معتقدم که خارج است بلکه عجیب است و چندین بار هم در نوشته های قبلی نوشته ام عجیب. اتفاقا زمانی که یوتیوب فیلتر نبود، همان هفته ی اول آپود این کنسرت روی یوتیوب آن مشاهده کردم. اصلا نمی توانم متصور شوم که چه بر سر جناب ناظری آمده که چنین اجرایی کرده اند. چه از نظر خواندن و چه از نظر کاری که با سه تار انجام می دهند. خودم جز اولین کسانی بودم که لینک آنرا با ایمیل به دوستان خود فرستادم، پس زیاد به این کشف خود نبالید. البته من همان موقع، اگر اشتباه نکنم دوسال پیش، با دوستی که فرانسه زندگی می کند تماس گرفتم که متاسفانه به کنسرت نرفته بودند؛ ولی اطلاع داشتند که کنسرت موسیقی محلی تنبور بوده اگر اشتباه نکنم به همراه فیض بشی پور. خودم به شخصه خیلی دوست دارم کل کنسرت را ببینم و بدانم که چطور می شود از یک موزیسین چنین اجرای عجییب و مسخره ای سر بزند.
    ۵- گلستانه را نمی شود به طور کلی ارزیابی کرد. بخش نخست این آلبوم که از “دشتهایی چه فراخ” شروع می شود با “آن تفکری که ما اعتقاد داریم از سهراب سپهری” بسیار هماهنگ است. اما بخشی هم هست که با شعر ناهماهنگ است. البته جناب سپهری خود بسیار شاعر خاصی است و به شخصه اعتقاد دارم که درک اشعار ایشان خیلی سخت است، به دلیل اینکه بعضی اوقات اشعار ایشان در شرایطی روحی غیرعادی سروده شده و المنت های فرهنگی از هندوستان گرفته تا اروپا و حتی بعضا از امریکای جنوبی در ان یافت می شود. گاهی اوقات کلمه های بسیار معمولی در شعر ایشان ناظر بر معانی هستند که شاید فقط خود شاعر از آن آگاه باشد. بنده شخصا نه به درگلستانه علاقمندم و نه به شعر سهراب سپهری.
    بله، من تا به حال نتوانسته ام جایی را پیدا کنم که شهرام ناظری مفهوم شعررا اشتباه برداشت کرده است (البته ” من” هنوز ندیده ام ، اگر کسی اطلاعی دارد بنده بسیار خوشحال می شوم که بشنوم). لطفا به نحوه ی صحبت کردن فرسی ناظری نیز ایراد نگیرید چرا که کاملا بی ربط است به درک ایشان از ادبیات. برای نمونه نویسنده ای از اروپای شرقی هست که به عنوان یکی از ۵ نفر نویسنده ی برتر در حوزه ی ادبیات انگلیسی در کل دنیا شناخته می شود (متاسفانه اسمش را به خاطر ندارم، می توانید از یکی از دوستان خود که ادبیات انگلیسی می خوانند بپیرسید)، جالب است بدانید که تکلم ایشان به انگلیسی تاسف آور است.
    ب) اصلا بحث سهم شخص نیست. من هیچوقت نگفتم سهم ناظری در گل صدبرگ از فلان کس بیشتر است. مساله فقط اشاره به تناقض های موجود در استدلال شماست. بنده فقط تناقض های موجود در استدلال شما را مثال آورده ام.
    ,ج) پس بدانید که با یک تصنیف خوب نجوا را نمی توان، انچنان که شما در مطلب قبلی پنداشته بودید، اثری مثبتب در نظر آورد. لطفا مراجعه کنید به مطالب پیشین من در مورد نجوا . بنده به همین دلیل بود که نجوا را یکی از ضعیفترین آثار ناظری می دانم. بنده به معنی شعر و نوع بیان مفهوم شعر و موسیقی اهمیت بیشتری می دهم تا شما. “اما” باز دارید خلط مبحث می کنید: اینکه خواننده بیاید شعری را اشتباه بخواند دقیقا به معنی این است که شعر را نفهمیده است. اما وقتی شعر درست خوانده می شود خواننده معنی آنرا دانسته ولی موسیقی ارایه شده توسط آهنگساز مناسب حال و هوای شعر نیست. اتفاقا در مورد نجوا درست می فرمایید حتی لحن خواندن ناظری با فرم آهنگ تناسبی ندارد (در قطعات ارکستر و آواز). همانگونه که شما می گوویید که ارکستر “در حال زدن مبارک باد است” خواننده سرمست نمی خواند و اتفاقا لحن وی مشکلی ندارد. با این همه از ناظری رفع تکلیف نمی شود و وی باید از خواندن این شعربر روی این موسیقی خودداری می کرد. اما خود می دانید که اشتباه در درک معنی شعر و اشتباه خواندن ان زمین تا اسمان متفاوت است از تقصیر ناظری در خواندن درست شعر روی موسیقی نامتناسب.
    ۶- آقای پورقناد به قول خوتان همه چیز نسبی است. اتفاقا آقای ناظری شعر را دقیق و مفهوم ارایه می کند به نسبت سایرین. خودتان را گول نزنید.
    ۷- اتفاقا شما دارید برای حرفهای من هم دلیل محکمتر می اورید. فکر می کنم که مفهوم حرفهای مرا برعکس متوجه شده باشید.
    فارغ از درصد، شما ناظری را متهم می کنید که به دنبال سلیقه مردم رفته است. اما دلایلی که اورده اید خلاف این را ثابت می کند. بله نیلوفرانه پرفروشترین نوار موسیقی ایران بوده و هست. همین الان هم نوارهای افتخاری پرفروشتر از سایرین باید باشد. بحث همین جاست. حرفم را طور دیگر تکرار می کنم: زمانی که گل صدبرگ بیرون امد، آیا به دلیل این بود که ناظری و همکارانش می خواستند مطابق میل مردم عمل کنند و به قول معروف اثری که توی بورس است عرضه کنند؟ جواب بدون شک خیر است زیرا که همچنین اثری اصلا سابقه نداشت. آیا اثری مثل “یادگار دوست” را ساختند چون می دانستند طبق سلیقه مردم است؟
    در مورد موسیقی تنبور هم دقیقا همین مساله صادق است؟ اگر کسی به فکر بازاریابی و سلیقه مردم بود هیچگاه نمی امد و موسیقی غیرمتعارف و آنهم با ساز محدودی مثل تنبور و همچنین اشعار کردی بخواند. پس باز هم برای هماهنگی با سلیقه مردم نبوده است.
    نغمه های ساسانی چطور؟ برای همراهی با سلیقه مردم بود؟ موسیقی روحوضی بود؟
    سفر به دیگر سو چطور؟ این مردمی که می گویید و عامه آیا این نوع مویقی را می پسندند؟ بنده دقیقا به خاطر دارم در مصاحبه ای همرمان با انتشار سفر به دیگر سو خود ناظری اشاره کرده بود که انتظار فروش از این آلبوم ندارد. چرا بدون دلیل به هر کسی اتهام میزند.
    اتفاقا اگر شهرام ناظری به فکر سلیقه جامعه و مخاطب بود و به دنبال نظرات وعقیده های خودش (چه درست چه غلط) نمی رفت، همان ناظری چاووش و پیش از ان می ماند و شک نکنید که الان بسیار مورد قبول تر واقع می شد. روانشناسی ناخودآگاه جامعه ایران می گوید که ما انسانهایی هستیم که چیزهای جدید را (بحث درستی یا اشتباهی نیست) رد می کنیم یا خیلی دیر می پذیریم. افرادی در این جامعه مقبولیت درازمدت پیدا می کنند که طبق الگوهای متداول و رایج جامعه ، در هر زمینه ای ، عمل منند.
    در مورد مخاطبا ن هم کاملا دوستتان اشتباه می فرمایند چونکه بنده هم اتفاقا در فرانسه خویشاوند دارم و ازبد حادثه موسیقی ایرانی را دنبال می کنند پس نگران نباشید. بله ایرانی در کنسرت شهرام ناظری هم زیاد هست، اما حرف از نسبت است. اگر در کنسرت “داریوش” بسیاری ایرانی باشند، در کنسرت گروه دستان ایرانیها کمتر هستند، در کنسرت ناظری کمتر. بد نیست شما به گزارش “سی ان ان” از کنسرت کترنگی هال نکاه کنید (یوتیوب)، موقع مصاحبه با تماشاچیان کنسرت، به کسانی که از سالن بیرون می ایند توجه کنید. خواهش می کنم این کار را بکنید و ببینید. در مورد دعوت ایشان و ارگانیزاسون کنسرتها هم قبلاعرض کردم، زمانی که ایشان با گروه دستان کار می کردند، شخصی این کار را انجام می داد که هم اکنون نیز بیشتر کنسرتهای امریکای شمالی دوستان موزیسین را تنظیم می کند. اما در مورد سایر اجراها و فستیوالها، متاسفانه باید بگویم که کاملا در اشتباهید. مثلا کنسرت دربرزیل یا زاپن را می توانید بگویید کدام هموطن و برای کدام مخاطب ایرانی دعوت کرده است؟
    ۸- آقای پورقناد موسیقی سفر به دیگر سو ساخته ی باخ یا علیزاده یا مشکاتیان نیست. کارعملی است از گروه دستان و شهرام ناظری که دو اهنگش را ناظری ساخته. چرا باید از خواننده انتظار داشت که اهنگی که می سازد در حد آهنگ های یک آهنگساز باشد. این همه تناسب شعر و موسیقی در این اثر را نادیده می گیرید و می روید سراغ فلان عیب. باور کنید بحث شخص نیست و مقایسه، فقط بنگرید به آثار ارایه شده توسط سایر دوستان خواننده و آهنگساز. شما طوری از ناظری ایراد می گیرید مثل اینکه همه البومها نمره ی ۲۰ می گیرند و آلبوم ایشان نموره ی ردی ۵ گرفته است.
    ۹- بله، نیازی به نگرانی کسی نیست. تاریخ خود روشن خواهد ساخت اگر ابتدا خوب “همه جوانب و اطلاعات را مورد مطالعه قرار دهیم” و سپس نقد و درست ثبت کنیم.
    شما که اینطور که در وبسایت خود بدون بررسی همه اطلاعات و با اطلاعات واقعا ناکافی می نویسید و متهم می کنید، چگونه در مجامع دیگر که “کاما و ویرگول” مهم نیستند نظر می دهید؟
    من کجا گفتم که نقش آقای ذالفنون از ناظری کمتر است؟ من کجا گفتم که حتی نقش بیژن کامکار از ناظری کمتر است؟ از کجای جمله های من این مطلب را برداشت کردید؟ عین جملات من:
    “بنده تا این مورد خاص هیچ وقت اهل نظر دادن و …. نبودم و لی واقعا دینی بزرگ بر گردن خود حس می کردم که مرا ناگزیر نمود از نوشتن این مطلب و چند نوشته قبلی. اینکه شهرام ناظری برای فرهنگ مملکت اینقدر خون دل خورده است که جایگاهی خاص برای من داشته باشد. همین سه تاری که تا حدی شاگردی می کنم و فرا گرفته ام در حد یک مبتدی، جرقه اش با گل صدبرگ بود و آتشی در نیستان. تاثیری که شهرام ناظری بر زندگی من گذاشته ارزش این را داشت که تک تک حتی بین سطور نوشته های آقای قناد و بقیه را بخوانم و در حد آشنایی و آگاهی خود جئاب بدهم.”
    شما چگونه مطلب مر ا خواندید؟ بنده هیچ وقت سهم ناظری را بیشتر از ذوالفنون نمی دانم برای معرفی سه تار. اصلا سه تار بیش از همه مدیون ذالفنون است و نه شهرام ناظری و یا هر کس دیگر. اگر حتی شما مطلبی خلاف واقع در مورد آقای ذوالفنون هم می نوشتید بنده می امدم و می نوشتم. چرا که با آتش در نیستان و گل صدبرگ او به سه تار علاقمند شدم. در مورد آقای قاسمی هم همینطور، با آتش در نیستان و گل صدبرگ او. گل صربرگی که مرا عاشق سه تار کرد، متعلق به همه ی موسیقیدانان مربوطه است نه یک نفر؛ نه تنها ناظری، نه تنها ذوالفنون؛ نه تنها قاسمی … . در شگفتم که چرا بعضی از هموطنان ما فکر می کنند ارزش قایل شدن به یک نفر نفی دیگریست؟
    کاملا مشخص است که مشکل شما با ناظری فقط موسیقی نیست. جریان مدرک حافظ هم انشاالله با گذشت زمان مشخص می شود.
    چند مصاحبه را هم به زودی برای شما میل می کنم و از شما تقاضا دارم به نحوی در اختیار دوستان قرار بدهید. شاید برای خوتان هم جالب باشد.
    زنده باد ایران و ایرانی

  • سلام
    در پاسخ به “یک دوست”
    گفته شما در مورد اینکه با بالاتر رفتن تنش در اجرا امکان فالش شدن هم بیشتر میشود صحیح است ولی درباره ضبط هندی کم و بررسی آن قبلا عرض کردم، وقتی کوکها با هم بالا و پایین میرود میتوانید متوجه شوید که فیلم مشکل دارد، مثل فیلمی که از کنسرت “سپیده” با اجرای آقای ناظری وجود دارد، آقای ناظری روی نت ارکستر فالش است، پس اشکال مشخص است. جایی میبینید که ارکستر دو صدا است و صدا مونو، آنجا دیگر اشکال ضبط نیست، اشکال از نوازندگان است.
    این چیزی که نوشتید یک روز به این گیر میدهید، یک روز به آن، هم گفته ای کلی و بدون مثال است که نیازی به توضیح ندارد، شما اگر با مسئله خاصی مشکل دارید بفرمایید جواب بدهم. همه هنرمندان در بخشهایی ضعف دارند و در بخش هایی قوت این نگاه مقدس مآب را کنار بگذارید لطفا. فکر میکنید با این روش برای هنر موسیقی آبروداری میکنید، همین ضعفهای هنرمندان است که وقتی گفته نمیشود آبروی هنر و هنرمند را میبرد.
    این مثالی هم که زدید مربوط به بخشی خاص از یک گفتگو است که وقتی از جای خود خارج شود بی ادبانه به نظر میرسد، در صورتی که غیر از اینکه در جای خود بی ادبی نبوده، خیلی هم جدی مطرح شده. همانطور که بعضی ها به تیپ آقای خاتمی رای دادند، خیلی ها از تیپ و کاراکتر آقای ناظری خوششان می آید، فکر میکنید چند درصد از کسانی که پوستر های مرحوم سید خلیل عالی نژاد را میخرند ساز او را میشناسند و توان تشخیص توانایی های او را دارند؟! ولی بسیاری عاشق تیپ و کاراکتر درویشی او هستند و دوستش دارند؛ بعضی ها هم نه کاملا با هنرش آشنا هستند.
    من کجا طوری نوشتم که کسانی احساس میکنند آثار اخیر در بهترین سطح آهنگسازی و تنظیم قرار دارد؟! من در بسیاری از مقالات انتقادیم، بحثم روی ضعف آهنگسازی آثار جدید بوده، این هم مربوط به آقای ناظری نیست، خودتان در چهار خط بالاتر هم گفتید من میگویم شجریان، عندلیبی، ذوالفنون و … افت کردند!
    منظورتان از استاندارد برای لباس چیست؟! لباس نامناسب و مناسب را چگونه تشخیص میدهید؟ اگر رهبری با تی شرت ارکستر را رهبری کند، تی شرت مناسب است یا کت فرم ارکستر؟ آن یقه که شبیه به گردنبند نارنجی است را می پسندید؟ شاید کج سلیقگی من باشد ولی متاسفانه من در شان موسیقی کلاسیک ایرانی نمیدانم آن را.
    آقای حافظ میتواند مانکن شود یا هرچیز دیگر به خودش هم مربوط است ولی هم من و هم شما اگر آزادی نظر را قبول داشته باشید، اجازه اظهار نظر و عقیده
    را داریم که آن هم میتواند باز نقد شود. ضمنا عکس های هنرمندان اگر در ارتباط با فعالیت هنریشان باشد مربوط میشود به بحث ما ولی اگر مثلا تبلیغ هاکوپیان را بکند مسئله ای دیگر است. اقلا در این عکسهایی که در این مقالات دیدید فکر نکنم تبلیغ کالای خاصی در نظر بوده است، ضمن اینکه عکس مربوط به آلبوم بی قرار هم با اینکه لباس خاصی نبود ولی ژست و صحنه چندان جالب نبود. همینطور عکسی که به همراه حافظ در فضای باز بود، فقط یک اسلحه کم داشت که تصویر جلد یک سی دی اکشن جنگی باشد، البته اینها نظر من و عده ای دیگر از کسانی که فکرشان شبیه من است بود، شاید شما در این عکسها فضایی عرفانی یا … ببینید، نظر شما هم بدون شک شنیدنی است.
    درباره کنسرت ها، فکر میکنم کمی غلو میکنید، آیا همانطور که خبر دارید که مثلا کنسرت آقای ناظری و قاسمی در سال ۹۶ و ۹۷ اجرا شده، از اجرای چندین باره آثار بتهوون، برامس و … به رهبری حافظ ناظری هم اطلاع دارید؟ شما نگاه کنید به کارنامه کسانی که در اروپا مدرک رهبری گرفتند، اگر فیلمی هم از آنها در حال رهبری نباشد، اقلا اسنادی در سایتهای تالار ها مختلف، خبر ها و بلیط فروشی ها وجود دارد. چطور میشود از آقای حافظ یک خبر هم جایی کار نشده باشد؟ آن هم برای گرفتن مدرک فوق لیسانس رهبری از دانشگاه منس که اعتبارش پایین نیست. در آن مورد هم سعی میکنم از دوستانی با آقای قاسمی یا ناظری ارتباط دارند، فیلم مورد نظر شما را پیدا کنم و تقدیم کنم.
    در مورد خبر کنسرت آثار فردوسی فقط در یک مصاحبه که آن را هم تازه پیدا کردم ایشان گفته اند که ضحاک را می خوانم ولی نوع گفتار ایشان طوری بود که گمان میکردم (و فکر کنم هر کس دیگری هم چنین تصوری کند) که همان آثار حافظ اجرا شده، شما توجه کنید به این نوشته: “در نیویورک با پسرم، حافظ ناظری، که در آنجا در حوزه موسیقی کلاسیک تحصیل می کند و فوق لیسانس رهبری ارکستر را به پایان رسانده، روی دو پروژه مولوی و فردوسی کار کردیم. این کارها از حدود پنج سال پیش شروع شد که پروژه اول تمام شد و حدود چهار سال است که درگیر پروژه فردوسی هستیم. سال ها پیش اعلام کرده بودم تصمیم دارم روی شاهنامه فردوسی کار کنم. خود حافظ هم پایان نامه دوره لیسانسش را براساس بخش هایی از شاهنامه مثل رستم و سهراب، هفت خوان، داستان سیاوش و منظومه بیژن و منیژه ارائه کرد.” شما با این تصور که نخوانده باشید آن مصاحبه را (آن را هم من با سرچ کردن ضحاک پیدا کردم، آن هم نه در سورس مطلب بلکه در وبلاگی که بطور اتفاقی کپی شده بود!) طبیعتا فکر میکنید آن پروژه همان کنسرت است، ضمن آنکه از آهنگساز این اثر یعنی فرید الهامی هم نامی برده نشده در خبری که مربوط به کنسرت سال ۸۸ است! من نمیدانم اینکار عمدی بوده (مثل اختلاط واژه های ارکستر فیلارمونیک برای آن گروه کوچک و سمفونی…) یا نه، ولی بدون شک خبر رسانی شفاف نبوده که نام آهنگساز هم حذف شده و تصور آهنگسازی توسط آقایان ناظری برایم بوجود آمده است. ولی باید تشکر کنم از شما که یادآوری کردید این نکته را…
    ۴- این بر هم زنم کشف من نبود و من هم به آن نبالیدم، این تصور نمیدانم از کجا برای شما بوجود آمده، فکر میکنم زیر فیلم زیر نویس کپی رایت (!) آن هم دیده میشود. من هم از دوستی که کنسرت را رفته بود در مورد آن شب پرسیدم البته یادم نیست در مورد بخشهای دیگر کنسرت چه گفت ولی یادم هست که گفت این اجرا در قسمت پایانی کنسرت اجرا شد و آن دوستمان (که موزیسین معروفی است) میگفت بینندگان به وجود آمدند از این اجرا!
    ۵- در مورد در گلستانه یادآور شدید که “بخشی هم هست که با شعر ناهماهنگ است” ولی در ادامه مینویسید: “بله، من تا به حال نتوانسته ام جایی را پیدا کنم که شهرام ناظری مفهوم شعررا اشتباه برداشت کرده است”!
    ب) در مورد تناقضات نگفتید بحث بر سر چه بود
    ج)این خلط مبحث کجا بود؟ شما که گفته من را تایید کردید! من گفتم باید سر هر نمونه بحث شود که کجا آهنگساز و کجا خواننده در ضعیف شدن اثر نقش بیشتری دارند، شما هم تایید فرمودید.
    ۶- “اتفاقا آقای ناظری شعر را دقیق و مفهوم ارایه می کند به نسبت سایرین. خودتان را گول نزنید.” این یکی شاهکار بود! استدلالتان هم شبیه همان بود که از آقای ناظری اشتباهی در اجرای شعر نشنیدم ولی در همین نظرات زیر مقالات نمونه هایی را گوشزد کردیم …که اگر دوست داشته باشید نمونه های دیگری را هم می آورم. راستی چرا فکر میکنید اشتباه خواننده آن است که مثل آقای شجریان samoom را somoom بخواند؟ خواندن یک شعر به صورتی که برداشت سطح پایین از شعر داشته باشد کج فهمی مفهوم شعر نیست؟
    ۷- شاید شما روحوضی بودن یک اثر را دلیل برای عامه پسند بودن بپندارید ولی جالب است که بدانید بسیاری کارهای عامیانه روحوضی نیستند ولی کاملا جذب
    کننده شنونده های سطح پایین موسیقی و شعر هستند، بسیاری از کسانی که همای گوش میکنند و اشعارش را میپسندند و حتی متوجه اشکالات فاحش ادبی آن نمیشوند، در واقع حافظ و مولانا را هم نمیفهمند و در ذهنشان برداشتی بسیار سطح پایین و گاهی خنده دار از این اشعار دارند. برای بسیاری از دوستداران فرمان فتحعلیان، موسیقی او نوعی از موسیقی مدرن عرفانی (!) است یا نمونه مضحک تر علیرضا عصار! در سینما هم چنین وضعیتی را داریم.
    عامیانه بودن فقط به میزان استقبال جمعیت زیادی از مردم بر نمیگردد، کما اینکه ایران ای سرای امید و ایران خورشیدی تابان دارد را خیلی ها دوست دارند، ای ساربان اهسته ران ساخته آقای ریاحی را هم خیلی ها دوست دارند، فردوسی هم خیلی ها میخوانند ولی هیچکدام عامیانه نیستند، ولی یک فیلم فارسی با بازی فردین اگر هم فقط ۲۰ بیننده داشته باشد، هنوز یک فیلم سطح پایین و عامیانه محسوب میشود (البته اینها نیاز به توضیح نداشت خودتان میدانستید ولی مشکل من تداعی شدن واژه عامیانه با استقبال مردمی بود)
    بله قطعا بیننده خارجی وجود دارد و حتی کنسرت گذار خارجی هم وجود دارد نه فقط برای آقای ناظری، برای قربانی، معتمدی، کامکارها و … ولی نباید دچار توهم شویم و بزرگ نمایی کنیم برای هنرمندان مان.
    ۸- در چند پاراگراف پیش هم گفتم، هیچ جا من طوری صحبت نکرده ام که وضعیت همه خوب است و وضعیت آقای ناظری بد! یک نگاهی بی اندازید به مطلب “چرا مشکاتیان” بنده… اتفاقا وضع خیلی هم بد است، من آقای ناظری را هنرمندی میدانم که “آتشی در نیستان” دارد، چرا خودم را راضی کنم به یک کار و عمل آبکی از ایشان؟!
    ۹- نمیدانید چرا این تصور را کردم؟! عزیز من! شما نوشتید: “اینکه شهرام ناظری برای فرهنگ مملکت اینقدر خون دل خورده است که جایگاهی خاص برای من داشته باشد. همین سه تاری که تا حدی شاگردی می کنم و فرا گرفته ام در حد یک مبتدی، جرقه اش با گل صدبرگ بود و آتشی در نیستان.” خب اینجا نام ذوالفنون کجا بود؟! میگویید با این آثار نه به “آواز” بلکه به “سه تار” علاقمند شدید! سه تار را آقای ناظری زده بود؟!
    “انشاالله” مشخص شود و اتفاقی هم بی افتد که باعث شرمندگی دوست ما نشود.
    ممنون از اینکه وقت گذاشتید و مخصوصا آن نکته را گوشزد کردید در مورد پروژه فردوسی.

  • آقای پرقناد، از اینکه نوشته های من را خواندید سپاسگزارم؛ ولی واقعا نمی دانم این همه رد و بدل شدن نوشته ها به کجا می انجامد! در همین نوشته اخر شما نیز چندین برداشت و نتیجه گیری اشتباه ،از نظر من، وجود دارد ولی باور کنید پاسخ دادن به جایی نمی انجامد. هر بار که می نویسیم طرذف دیگر باید بیاید و از نو هم مطالب قبلی خود را توضیح بیشتر دهد و هم جواب مطالب جدید را بدهد.
    شما انتقاداتی دارید که خیلی از انها بسییار بدبینانه است. وقتی می بینید که اکثر موزیسین ها در سطح کارهای سابقشان تولید نمی کنند، و به قول خوتان به مشکاتیان و شجرین و علیزاده هم گیر می دهید، و می گویید اوضاع “خیلی خراب” است! پس بدانید مشکل از جای دیگریست.
    چرا همه بار موسیقایی این مملکت باید به دوش این افراد باشد؟ چر ا در این ۳۵ سال موزیسین های دیگر کارهای خوبی که پاپیولار باشند، تولید نکرده اند تا بتوانند در نبود همان دو نسلی که در چاووش بودند.
    وقتی در تلویزیون کشوری ساز موسیقی خطرناکتر از چاقو و هرویین و قمه معرفی شود، نتیجه همین می شود.
    شما انتقاد بفرمایید، اما باور کنید این روشی که در پیش گرفته اید و این نوع انتقاد کردن بیشتر شبیه توهین است تا نقد.
    در اخر با اینکه خودم به شخصه انتقادات زیادی به نحوه ی معرفی و تبلیغ برای “حافظ” و “همایون” و “مژگان” و نیما ” و …. دارم، حافظ ناظری هر که هست و هر چقدر که موسیقی می داند، با هر طرفندی که شده توانسته با chris alder برای تولید یک آلبو به توافق برسد (من این مطلب را همین چند لحضه پیش در وبسایت Alder دیدم. با توجه به اینکه alder برنده جایزه گرمی در تهیه کنندگی موسیقی است و اینطور که من از وبسایت ایشان متوجه شدم با شرکت SONY کار می کند، امیدوارم این همکاری به نتیجه بیانجامد و حداقل یک اثر موسیقایی این مملکت توسط شرکت موسیقی sony منتشر شود. انتشاراتی که اکثر بزرگان موسیقی دنیا با آن کار می کنند (تا حدی که من می دانم).
    امیدوارم این امر اتفاق بیفتد و “آغازگر” نشر موسیقی ایرانی در سطح واقعی بین المللی باشیم. اگر بشود بهترین تبلیغ برای موسیقی ایران خواهد بود.
    من بحث بین خود و شما را در همینجا به پایان می برم. امیدوارم اگز در پاسخ با شما ،به دلیل نوع نوشته هایتان ، برخورد بد و نامناسبی داشته ام ببخشید.
    به هر حال از شما و دوستان تقاضا دارم برای “بهبود وضع موسیقی کشور” در توان خود از نقد درست و منصفانه، ارایه اطلاعات و آموزش (که وبسایت شما در این زمینه بسیار خوب است)، و …. دریغ نفرمایند.
    در ضمن برای تحقق همکاری حافظ و alder نیز، اگر معتقد هستید، دعا بفرمایید.
    در لینک زیر از وبسایت رسمی آلدر می توانید روی عکس ایشان و حافظ کلیک کنید و در زیر عکس راجع به همکاری ایشان توضیحاتی داده شده است.
    http://www.chris-alder.com/gallery.asp
    یا هو

  • در ضمن فقط نکته ای در مورد samoom & somoom که ناگفته ماند . بنده فقط در مورد اشتباهی در تلفظ که معنی را عوض کند، بسیار سختگیرم {مثال معروف خواجه در ابریشم و ما در گلیم / عاقبت ای دل همه ما در گلیم} نه اجرای تلفظی .
    من وقتی می گویم که فلانی دانش بیشتری از ادبیات دارد، یقین داشته باشید. بنده به تک تک کلمات و تاکید روی کلمات خاص بیشتر خواندگان دقت بسیار زیادی کرده ام. لطفا شما نیز دقت کنید. به همین نتیجه خواهید رسید.
    به دانشجوی فق لیسانس ادبیات تازه درس داده می شود که چرا ” بسی رنج بردم …… ” منسوب به فردوسی به احتمال زیاد ممکن است از خودش نباشد. در مصاحبه ای با بی بی سی، شهرام ناظری توضیحی در مورد این شعر بیت می دهد که خودتان ببینید بهتر است.
    در ضمن کنسرت ۷۴ ناظری در استادیوم تنیس را نگاه کنید. آنجا که می خوانند در آینه nomayan شد!! نه nemayan شد!! ایشان حتی در استفاده از تلفظ های غلط که متاسفانه رایج شده اند نیز وسواس بیشتری نشان می دهند.
    آنهم تلفظی که رایج شده. اگر می خواستیم بر اشتباهات رایج خرده بگیریم که نصف نوارهای تولیدی شعر را اشتباه خوانده بودند!
    خودمانیم، این مود هم از ترفندهای ویژه ی شما بود برای عوض کردن مسیر صحبت.

    باز هم ممنون
    زنده و پایدار باشید
    خدانگهدار

  • بالاخره یک قسمت از مشکل همین موسیقیدانان هستند، چرا بهزاد عبدی، محمد سعید شریفیان، احمد پژمان، پیمان سلطانی کارهای جدیدشان بد نیست؟ چرا در زمان جنگ که وضعیت موسیقی بارها بد تر از امروز بود و زمانی حمل ساز نیاز به کارت داشت، آهنگسازان کارهایشان افت نکرد که بهترین کارهایشان هم مربوط به همان دوره است. من توهین میکنم به موسیقی که مینویسم آقایان مردم را به مسخره گرفتند با این وضع موسیقیشان و ادا و اطوارهایشان؟!
    امیدوارم هیچ وقت شاهد روی نشر کارهای سطح پایین موسیقیمان و معرفی موسیقی کشورمان با انتشارات های معروف که هیچ درجه دهم بین المللی نباشیم، همان بهتر که چیزی ایران نشنوند وقتی قرار است کار سطح پایینی بشنوند، وقتی شعورشان به حدی رسید که “شورانگیز” و “شب سکوت کویر” و سوئیت زهی دهلوی را باید منتشر کنند، به سراغ ما بیایند.
    جالب است که شما خودتان مسابقه “درست شعر خوانی” آقای ناظری را در بخش نظرات کلید میزنید و بعد ادعا میکنید که ایشان از هر اشکالی در این زمینه بری بوده بعد هم میفرمایید: “خودمانیم، این مود هم از ترفندهای ویژه ی شما بود برای عوض کردن مسیر صحبت.” خیلی زشت است این روش شما!

  • لازم به توضیح است که نظرات شماره ۲۱ و ۲۲ که به اسم اینجانب نوشته شده ، به هیچ وجه نوشته ی من نیستند.
    تعجب می کنم از کسانی که حتی جرات بیان نظرات خود ولو با اسم مستعار را ندارند!!
    در این مملکت همه چیز دیده بودیم مگر استفاده از “اسم مستعار” شخصی دیگر!!!!
    از مسوولان وبسایت تقاضا دارم دو نظر یاد شده را حذف نمایند.

  • نام مستعار این دردسار ها را هم میتواند داشته باشد. ما اطلاع نداریم که این پیغام از طرف همان فردی که قبلا پیغام میگذاشت نوشته شده یا خیر. هیچ مدرکی هم در این زمینه نداریم… اگر شما یک نام حقیقی بودید میتوانستیم با تماس با شما در مورد درست یا نادرست بودن پیغام ها اطلاع پیدا کنیم ولی متاسفانه نامها مستعار است و امکان خطا وجود دارد.

  • پیش از این به شما قول داده بودم که فایل چند مصاحبه را برایتان ارسال نمایم. بهتر دانستم در مدیافایر آپلود نمایم تا دوستان دیگر نیز بتوانند استفاده کنند. گفتگوی جالبی است.
    http://www.mediafire.com/?2bvpiiet939bl6c
    مصاحبه ای است که احتمالا در سال ۱۹۹۲ انجام شده است. تلویزیونی کابلی در امریکا که برنامه ی سیمای آشنایِ آقای غریب افشار را پخش می کند. آقایان ناظری و ذوالفنون در باره برنامه ی پیش رو ثصحبت می کنند.
    چند فایل دیگر که در صحبتهای پیشین خود به آنها استناد کرده بودم، نیز به زودی اپلود خواهند شد.

  • شخصیت استاد ناظری یک شخصیت حماسی است راستش من فقط بخاطر این شیوه خواندن جذب موسیقی ایرانی شدم، پس عکسهاش هم باید همینطور باشه، من آدمهای موش مرده رو دوست ندارم.
    در عشق زنده باید کز مرده هیچ ناید

    لطفا” نظر منو نمایش بدید!

  • با سلام.در نهایت احترام به نظرم از دریچه منفی به اثر آقای حافظ ناظری،تحصیلات ایشان ودیگر مسائل مربوط به آلبوم بسیار زیبا و خاص سمفونی رومی یا ناگفته پرداختید.البته نقد اشکالی نداره به هر حال نظر هر فرد محترم هست ولی چه نیازی به این همه منفی نگاه کردن به یک اتفاق مبارک هنری و موفقیت یک هنرمند هست؟یعنی انقدر مهم هست که زمان بگذاریم تا موفقیت دیگری رو زیر سوال ببریم؟آن هم در شرایطی که این همه استقبال از اثری تازه و متفاوت میشه در زمانه ای که موسیقی های مبتذل و کم ارزش توسط کسانی که واقعا نه علم و نه مهارتی دارن مرتب تولید میشه.حتما دلیلی هست که مردم دوست دارن.من شخصا تنظیم های خاصی که بله قطعا رنگ و بوی موسیقی غربی رو هم داره بسیار دوست داشتم نه فقط آلبوم ناگفته .اساسا حافظ ناظری هر قطعه دیگری از آثار استاد ناظری که آهنگسازی شخص دیگری بوده به مراتب زیباتر و دلنشینتر و هماهنگ تر با آن روحی که در شعر وجود داشته خلق کردن.مثل آتشی در نیستان یا دوش چه خورده ای دلا….واقعا کارشون زیبا هست.به دل می نشینه واقعا …قطعه رقص کهکشان ها اثر حافظ ناظری به نظر من مخاطب حرفه ای که خودم هم از کودکی هم موسیقی ایرانی و هم کلاسیک غربی رو آموزش دیدم و گوش خوبی دارم یک شاهکار ماندگاره….هنوزهم وقتی نواخته میشه با وجود اینکه یک قطعه بی کلامه اما همه دوست دارن و پدر بنده هم به محض شنیدن این قطعه در هر حالی که باشند چشمانشون رو میبندن و لبخند زنان تحسین میکنن.واقعا این لذت شیرینی که موسیقی تلفیقی حافظ ناظری با تنظیم های زیبا و اون سلیقه خاص برامون ایجاد میکنه و خلوتمون رو برای لحظاتی نورانی میکنه ارزش نداره؟؟؟؟مگر موسیقی جز برای ساختن همین لحظاته؟در رابطه با مدرک و دانشگاه یا بهتر هست بگویم کالجی که آقای حافظ ناظری تحصیل کرده اند کافیست یک سرچ ساده در سایت کالج مانز داشته باشید .من هم این کار رو انجام دادم.بعد از سرچ در سایت دانشگاه مانز نام حافظ ناظری رو جزء افتخارات دانشگاه مانز برای رشته تنظیم موسیقی دیدم.این برای پایان نامه ایشان در باب آهنگسازی شاهنامه فردوسی بود.این موسسات آموزشی در امریکا
    موسسات خاص آموزش موسیقی هستند .البته این موسسه یکی از برترین موسسات آموزشی موسیقی مخصوصا نوع تلفیقی هست. ایشان یکسری اثر در رابطه با شاهنامه فردوسی دارند که در ایران با نام کنسرت آواز پارسی اجرا شدند.بسیار هم استقبال شد .در هر حال سلیقه هر شخص قابل احترام هست من جمله شما .اما فراموش نکنیم هنر برای مردم هست مردم موسیقی تلفیقی حافظ ناظری رو دوست دارند.ما این موسیقی رو دوست داریم.حس و حال خوبی برایمان ایجاد میکنه.موسیقی بهشتی بهترین توصیف برای آثار حافظ ناظری هم آلبوم ناگفته و هم اون آثاری که در آلبوم مولویه استاد ناظری ایشون تنظیم کردن و ای کاش در کنسرت هاشون اونهارو هم اجرا کنن .موفق باشید در پناه پروردگار بخشنده و مهربان.

    • درود بر شما خانم شیوا
      یکی از مسائلی که قبل از پرداختن به کیفیت اثر باید درباره آن صحبت شود صاحب واقعی آن آثار است. همانطور که در این متن مشاهده می فرمایید، درباره تعلق بعضی از این آثار به ایشان هنوز اتفاق نظری وجود ندارد.
      ضمنا در مورد مدرک ایشان هم اطلاعاتی که وجود دارد همان است که در این نوشته وجود دارد. اگر اطلاعات دیگری دارید لینک آن را اینجا ارسال بفرمایید. تا جایی که من می دانم حداقل در این دانشگاه فوق لیسانس «تنظیم موسیقی» نداریم. بگذریم که ایشان فرموده اند در زمینه آهنگسازی و رهبری مدرک گرفته اند که با گفته شما یکی نیست.

بیشتر بحث شده است