[۷] رسمالخط مخصوصی را برای مکتوب ساختن برخی از اصطلاحات جا افتادهی موسیقی به کار برده که در ابتدا باعث میشود خواننده کمی سردرگم شود. برای مثال: «سُپرآنُ» به جای سوپرانو و «آلتُ» به جای آلتو یا «مینُر» به جای مینور و ماژُر به جای ماژور (۱۲). در [۴] با وجود اینکه اشکالات زبانی کمتر است، اما گاه اظهار نظرهایی وجود دارد که خواننده را در مورد صحت متن ترجمه شده به شک میاندازد. مثلا: «آهنگسازان ملی مانند استراوینسکی، بارتوک، یاناچک و اخیرا مسیان و کوپلند سیستمهایی را خلق کردهاند که در آنها از الگوهایی برای ایجاد شخصیت و حداکثر تاثیرگذاری در موسیقی بهره بردهاند.
از فرمهای دیگری که آهنگسازان قرن بیستم آنها را بنیان گذاشتند، میتوان به پلیتنالیته، موسیقی الکترونیک، موسیقی آلئاتوریک و مینیمالیسم اشاره کرد» ص ۲۰. از درهم و برهم بودن این جمله که صرفنظر شود، ادعاهای عجیبی مانند ملی بودن استراوینسکی، مسیان و کوپلند (مرتبط با سبک ملی) و فرم بودن پلیتنالیته و… ذهن خوانندهی آشنا به تاریخ و اصطلاحات موسیقی را میآزارد.
نمونههایی از بیدقتی در [۶] هم موجود است. مانند: «از این نمونهها چنین بر میآید که تاخیر، در آکُردهای هفتم دو صورت مختلف دارد: یکی آن که آکُردها به صورت چهار صدایی کامل هستند که در آن صورت میتوان پنجم آن را حذف و به جای آن اکتاو را تکرار نمود. ولی در سه معکوس دیگر آنها لزومی به حذف پنجم نبوده و آکُردها به صورت کامل چهار صدایی باقی میمانند.» ص ۱۳۳. ساختمان این جمله با «یکی آن که» شروع شده، اما در ادامه به صورت معمول (دیگری یا دیگر آن که) ادامه نیافته و روند منطقی گم شده است.
خواننده با خواندن این متن،به راحتی به دو صورت آکوردهای هفتم پی نمیبرد. [۹] هم مانند دیگر ترجمههای مترجمش زبان خیلی روانی ندارد، هر چند به نظر میرسد کیفیت بهتری از آثار پیشین او داشته باشد. نکتهی دیگری که نباید از نظر دور داشت این است که بعضی معتقدند در زمان صفحهبندی مجدد و انتشار در ایران اشتباهاتی در مثالهای نت نویسی شدهی برخی از این کتابها رخ داده است. درستی این مورد را بدون بررسی کامل و دقیق همهی مثالها با چاپهای مرجع نمیتوان تایید یا رد کرد بنابراین تا زمان انجام چنین مقایسهای بهتر است خوانندگان موضوع را مد نظر داشته باشند.
در یک جمعبندی کلی میتوان گفت که [۱] کتابی است تقریبا کامل در مورد سیر تاریخی هارمونی و برای کسانی که علاقهمند به مسائل تحلیلی در هارمونیاند. به علت آن که این کتاب دانش پایهی اولیهای را برای خواننده تصور کرده، بیشتر مورد استفادهی خوانندگانی است که از پیش با هارمونی آشنا باشند، در غیر این صورت ممکن است خواننده تا حد زیادی گیج شود. به بیان دیگر این کتابی نیست که بتوان برای آموزشهای مقدماتی از آن استفاده کرد.[۹] راهنمایی است که تا حدود زیاد منجر به شناخت سبکشناسی آهنگسازان مختلف میشود.
این کتاب هم مانند قبلی به وضوح برای کسانی نوشته شده که هارمونی پایه را میدانند و اکنون به دنبال خواندن مطالبی تحلیلی و مطالعهی سیر تکوین هارمونی هستند. [۳] نیز کتابی بسیار کامل و مفصل از مجموعهی دستورالعملها و سبک روسی آموزش هارمونی است.
این کتاب را نیز (با وجود اینکه مشکل اولی را کمتر دارد) نمیتوان برای آموزش اولیه توصیه کرد. کسانی که طرفدار تمرینهای بسیار زیاد و مثالهای فراوان و احتمالا موسیقی ملی روس هستند میتوانند از این کتاب برای مراحل تکمیلی آموزششان استفاده کنند. [۷] مباحث مربوط به هارمونی را خیلی کند و با فاصله ارائه کرده (مطالبی که در جلد اول این کتاب مطرح شده معمولا در چند ده صفحهی اول کتابهای هارمونی میآید) اما نگاهی ویژه به مقولهی ملودی، ملودیسازی و تجزیه و تحلیلاش دارد که آن را از کتابهای دیگر متمایز میکند و گاه به ذهن خواننده میآورد که «آیا این یک کتاب هارمونی است؟»
[۶] حاوی نکتهی ویژهای نیست به جز تمرینهای کرال زیادی که در پایاناش آمده و ممکن است به کار خوانندهی علاقهمند بیاید.[۸] کتابی است که مانند [۶] متمرکز بر تمرینهای پیانو است، با این تفاوت که مثالهایی هم از سبکشناسی در آن دیده میشود. با توجه به این که نویسندهی این کتاب یکی از نویسندگان [۳] نیز هست به نظر میرسد بهترین حالت استفاده از این کتاب به عنوان همراه [۳] باشد تا یکپارچگی آموزش بیان هارمونیک به هنرجو حفظ شود.
[۲] کتابی بسیار فشرده است و شاید بیشتر برای آشنایی با نگاه ریمسکی کرساکف به آموزش هارمونی مفید واقع شود. [۵ الف و ب] کتابی است که گردآوری و تالیفی از دیگر کتابهای آموزش هارمونی در آن به چشم میخورد و گاه گرایش به تقویت توانایی ملودیسازی هنرجویان را مد نظر قرار داده است. [۴] نیز اگر بعضی اظهار نظرهای دور از ذهن و طراحی صفحهی شلوغ و گیج کنندهاش نادیده گرفته شود، مثالهای فراوان و تمرینهایی دارد که برای علاقهمندان این فن جالب است.
پینوشتها
:
۸- با توجه به آلمانی بودن این شعر شاید این تمرین برای خوانندهی فارسی زبان چندان معنای مهمی نداشته باشد، اما معلمی که از این کتاب استفاده میکند ممکن است بتواند با کمی زیرکی نمونهای از ادبیات فارسی را جانشین آن کند.
۹- این کتاب بیش از آن که به هارمونی بپردازد به بحث ملودی و تجزیه و تحلیل آن پرداخته است و از این جهت شاید نتوان آن را یک کتاب هارمونی به معنای معمول دانست.
۱۰- برای بحث در مورد کیفیت ترجمهی یک متن لازم است مقایسهای با نمونهی اصلی صورت گیرد. این امر در اینجا به دو دلیل امکانپذیر نبود: در دسترس نبودن متنها و عدم آشنایی با زبان اصلی بعضی از آنها (مثلا آلمانی). به همین دلیل تنها به اشکالاتی اشاره میشود که نادرست بودنشان از همان متن فارسی آشکار بوده و نیازی به مقابلهی متن نیست.
۱۱- [۳] را پیش از این مقاله در مقالهای دیگر با عنوان «نگاهی کوتاه به کتاب هارمونی نوشتهی دوبفسکی و دیگران» که در وبگاه مرکز موسیقی بتهوون و سپس گفتگوی هارمونیک منتشر شده، مورد بررسی کامل قرار دادهام.
۱۲- چنین تغییراتی قبلا هم در فارسی سابقه داشته است. برای مثال اتم را متنهای دههی ۳۰ و ۴۰ شمسی به شکل «اتوم» مینوشتند که بعدا تغییر یافت.
۱ نظر