مطلبی که پیش رو دارید، در سال ۱۳۴۸ درباره پری ثمر خواننده نامدار ایرانی اپرا نوشته شده است و در آن به شرح حال و فعالیت های او در آن برهه از زمان میپردازد. خواندن این مطلب استثنایی در مورد این خواننده اپرا که توسط نویسنده ای ناشناس در مجله کاوه مونیخ نوشته است، خالی از لطف نیست.
هنوز تا بهار اروپا خیلی مانده، اما من مدتی است دربدر بدنبال بلبل میگردم، آنهم «بلبل ایرانی». لابد خیال میکنید سرمای طولانی اروپا حواس مرا مختل کرده که آرزوی خام میکنم و در فصلی که خار هم نمیروید، هوس بلبل در سر دارم، آنهم بلبلی که باید چندین هزار کیلومتر راه را طی کند و نه تنها از هفت خوان رستم «بلکه از صد خوان» مشکلات بگذرد و بعد صاف بیاید لب پنجره اطاق من -که چند سانتیمتر برف یخ زده آنرا پوشانده و هفتههاست باز نشده- بنشیند و بگوید: میبینی که آرزو بر جوانان -با موهای سپیدی که بنده در سر دارم چه عرض کنم!- عیب نیست.
نه دنبال طبیب نفرستید و در تیمارستان برایم جا رزرو نکنید: راست است که سرمای امسال این دیار کشنده است و هنوز طول دارد که زمستان طولانی جای خود را به بهار کوتاه و زودگذر بدهد؛ اما با همه این احوال مشاعر من هنوز کار میکند!
من قصد نداشتم بلبلی را از سرزمین گل سرخ به اروپای یخزده بکشم، بلکه سراغ او را در اینجا میگرفتم و شاید باور نکنید که همین چند روز پیش او را دیدم… این بلبل ایرانی -با آنکه دائما از شهری به شهر دیگر در پرواز است- بال و پر ندارد اما هنگامی که آواز شیرین خود را سر میدهد، بیاختیار خیال میکنید که او همان بلبل افسانهای سرزمین ماست که اینچنان شیرین چهچهه میزند و آوازش بر دل مینشیند و بیخود نیست که غالب جراید آلمان و ممالک دیگر او را«بلبل ایران» نامیدهاند.
این بلبل خوشآواز را که کسی جز پری آریانپور (ثمر) نیست، چند ماه پیش در نقش «روزینا» از اپرای آرایشگر شهر سویل اثر آهنگساز معروف ایتالیائی روسینی، در صحنه اپرا تئاتر دولتی مونیخ دیدم؛ صدایش عالی و بازیاش
فوق العاده بود و بنظر من محال بود، یک تماشاچی باور کند او از دیار دور دستی آمده که موسیقی دیگری دارد و هنوز چند صباحی بیش نیست که اپرایش شروع بکار کرده است.
برای گفتگوئی با این خوانندهی سرشناس، به دیدار او رفتیم. پری آریانپور خود در را گشود و قبل از همهچیز مرا با دختر زیبای هفت ماهه خود «سمیرا» آشنا کرد. میگفت: این آپارتمان را من و دوستم که دختری آمریکائی است، مشترکا اجاره کردهایم. ما هر دو در استخدام اپرای فرانکفورت هستیم ولی چون در مونیخ هم مرتب برنامه اجرا میکنیم، ترجیح دادیم که بجای اقامت در هتل، این منزل را اجاره کنیم. اجاره این منزل از هر جهت به نفع من است زیرا من طبق قرارداد تا تابستان سال ۱۹۷۲، سالی سی برنامه در مونیخ اجرا میکنم؛ علاوه بر آن برای تمرین هر اپرای تازه بیش از یکماه باید در اینجا باشم.
مثلا از روز ۱۲ ژانویه تمرین اپرای روز الکا شروع شده و اولین اجرای اپرا روز ۲۶ فوریه خواهد بود. اگر در تمام این مدت در هتل اقامت میکردم، نه تنها مجبور به پرداخت متجاوز از ۱۵۰۰ مارک میشدم، بلکه نه آزاد بودم که از پیانو استفاده کرده و تمرین کنم و نه دخترم سمیرا -که در این سفرها با پرستارش همراه من است- کاملا راحت بود؛ از آن گذشته شوهرم نیز با استفاده از فرصت هفتهای یکی دو روز از فرانکفورت به اینجا میآید.
پری بسیار ساده و خونگرم، از فعالیتهای خود سخن میگفت و روشن بود که شهرت و افتخار او را مغرور نساخته و باد در آستینش نینداخته است:
-دو سال قبل در اولین اجرای اپرای آرایشگر شهر سویل در اپرا تئاتر دولتی مونیخ، نقش روزینا را اجرا کردم و بطوری که ملاحظه میکنید، ناقدان سختگیر مونیخ از هر جهت بازی و صدای مرا پسندیدند و به همین جهت مدیران دو اپرای مونیخ قرار دادهائی با من بستند و از جمله روز ۳۱ نوامبر ۱۹۷۱ در اولین اجرای اپرای کارمن در اپرا تئاتر دولتی مونیخ نقش کارمن را به عهده خواهم داشت.
در اپرای روز الگا من دو نقش اول اپرا را اجرا خواهم کرد یعنی هم در نقش «یشی ببا» در اپرا ظاهر خواهم شد و هم در نقش شاهزاده خانم و این دو نقش بکلی با هم متفاوت است و به ندرت خوانندهای میتواند از عهده اجرای هر دو بر آید.
مجله کاوه (مونیخ)
۱ نظر