مقولهی ابزار تاریخنگاری در این جا بسیار اهمیت پیدا میکند. در جایی که قدرت ثبت و ضبط در اختیار یک طبقهی اجتماعی خاص باشد تعیین کنندهی انتخاب احتمالا، روابط قدرت و ترجیحهای همان طبقه خواهد بود (۲۲). در این صورت نگاه جامعهشناختی و روابط اجتماعی تعیین کنندهی اصلی نگاه تاریخ موسیقی به عناصر قابل انتخاب و ثبت میشود. ضمن این که در ایران (و البته دیگر نقاط آسیای جنوب غربی) دو وجه گرایش کلی به فرهنگ شفاهی و محدودیتهای مذهبی بر سر راه موسیقی نیز باید به این موضوع افزوده شود. به این معنی که اگر هم تاریخنگار مستقلی در این دورهها متصور باشد وی را موانع دیگری از کار ثبت دقیق وقایع تاریخی مرتبط با موسیقی باز میدارد.
یکی از این موانع را ممکن است به جایگاه و منزلت موسیقیدانان در دورهی مورد بحث نسبت دهیم و بهجا است که به یاد داشته باشیم که این نگاه امروزی ما به هنرمند (موسیقیدان) است که وی را لایق ثبت تذکرهوار و آثارش را مادهی تاریخ میداند و لزومی ندارد که در تمامی نگرشها این نظر مورد قبول باشد.
از سوی دیگر نبود شیوههای ثبت آثار و در دست نداشتن مدارکی که بتوان پرده از روابط نظری و عملی موسیقی برخی از دورههای تاریخی برداشت، یعنی فقدان مدارکی که پژوهشگر تاریخ موسیقی را با مادهی خام موسیقی روبرو کند، امکان تحلیل و نتیجهگیری بر اساس آنها و از آنجا راه بردن به بازسازی قطعاتی از تاریخ مفقود شده را نیز ناممکن (یا دشوار) میسازد (۲۳). در این شرایط گاهی اطلاعات به حدی کم و پراکنده است که زمینهی کار بیشتر شبیه روشهای کارآگاهان میشود تا تاریخنگاری در شرایطی کاملا استاندارد و با اطلاعات کافی.
وقایعنگاری، تاریخنگاری یا مطالعات تاریخی
حال که پایههای اصلی مسئلهی تاریخ موسیقی در ایران را مورد بررسی قرار دادیم میتوان به موضوع دیگری پرداخت که در کار بر روی تاریخ نهفته است؛ وقایعنگاری، تاریخنگاری یا مطالعات تاریخی؟ و این که معین شود اینها از یکدیگر جدا هستند یا خیر؟ از زاویهای به نظر میرسد که همگی وجوه مختلفی از یک نوع فعالیت باشند و تنها نوع برخورد آنها با موضوع متفاوت است. یکی با عمق بیشتر فرصتی برای طرح و حل مسئله به شکلی دقیق دارد و دیگری به دلیل شمول و عمومی بودن (حجم مطالب و زمان مورد بررسی) فقط به قیمت پذیرش خطر بیش از حد طولانی شدن، میتواند مدعی تحلیل یا مطالعهی تاریخی باشد.
به نظر میرسد بهتر است موضوع را این طور ببینیم: مطالعات تاریخی در طول یک دورهی به اندازهی کافی بلند راه خود را (به شرطی که مسئلهای را حل کرده باشند (۲۴)) به تاریخهای عمومی باز میکند و وقایعنگاری پایهی اولیهی هر دو قرار میگیرد. این نگاهی است سلسله مراتبی به فرآیند راهیابی وقایع و اطلاعات تحلیلی به تاریخ. در این نگاه اگر فرض کنیم که قرار است یک تاریخ کامل برای موسیقی ما نوشته شود، روش کار به این صورت خواهد بود که از میان مطالعات تاریخی آنها که به ظن ما مستدلتر است انتخاب شود و از میان وقایع نیز آنها که موثقتراند اضافه گردد تا بتوان سیمای کلی تاریخ دورهای را ترسیم کرد.
پی نوشت
۲۲- نمونههایی از چنین اتفاقاتی نیز در اروپای قرون وسطا رخ داده است. به همین دلیل اکنون تقریبا چیزی از موسیقی مردمی (غیر مذهبی) آن دوره در دست نداریم. مدارک موسیقایی در این دوره با اهدافی غیر از ثبت تاریخ تهیه میشد (بیشتر تداوم سنتهای مذهبی) و به همین دلیل نیز در موسیقی مردم چیز درخور توجهی نیافتهاند که بخواهند آن را ثبت کنند. امروزه شاید تنها بتوان پارهای از الگوهای احتمالا راه یافته از موسیقی هر ناحیه به سنتهای اجرایی مذهبیشان را ردیابی کرد. ادعای ما از آنجا بیشتر قوت میگیرد که میبینیم پس از جابهجایی اجتماعی طبقات مختلف، جهتگیری ثبت وقایع نیز تغییر کرد. نمونهی دیگری را که موید همین امر است رابرتسون چنین مینگارد: «.. وقتی سرانجام خط موسیقی در قرن چهارم میلادی پدید آمد، شاید بدان جهت که برای سبکهای عامیانه اهمیت و ارزش قائل نبودند و آنرا لایق محفوظ شدن نمیدانستند از ضبط آنها خودداری کردند. » (رابرتسون ۱۳۶۹: ۱۸۸)
۲۳- این بحث به ویژه در مورد ایران باستان مصداق دارد.
۲۴- البته واضح است که در بعضی موارد ممکن است نتایج نادرست بنا بر ملاحظاتی به تاریخ راه پیدا کرده و تا مدتها (یا شاید برای همیشه) حقایق را پنهان کند. برای بررسی مثالی از این دست نک. (فارمر ۱۳۸۴ الف و ب) مقالاتی که در اصالت و نسبت آنها با نویسنده شک وجود دارد در پرتو حس میهنپرستی استفادهکنندگان ایرانی تا مدتها نقل شده و در منابع دیگر مورد استفاده قرار گرفتهاند. جالب اینجاست که نقل کنندگان به تناقض برخی قسمتهای این دو مقاله با دیگر مقالات معتبر همین مولف و نیز تصحیحات بعدی دیگر پژوهشگران هم بیاعتنا مانده و حتا این موضوع را که اغلب اوقات (جز در این دو مقاله) فارمر دانشمندانی را که ما در تاریخنگاری خودمان ایرانی میدانیم عرب دانسته، نیز نادیده انگاشتهاند. این موضوع را امیرحسین پورجوادی (۱۳۸۴) نیز در یادداشتی بر همین مقالهها مورد توجه قرار داده است.
۱ نظر