مروری بر نظریات موسیقایی محمدرضا لطفی
سخن دربارهی یکی از تاثیرگذارترین موسیقیدانان سه دههی گذشته است. کسی که نه تنها با موسیقی بلکه با اندیشهی خویش بر دنیای اطرافش اثر گذاشته است (۱). با موسیقیاش با مردم همراه شده، در شورشان در شادیشان در ماتمشان پنجه بر ساز سائیده و نوا ساخته است. خوانده و نوشته، برای این که تغییر دهد و خود نیز تغییر کند. او از نسلی است که بازگشت به ریشههای هویت -که میپنداشتند فراموش شده- دغدغهی اصلی کارشان بود.
تصور از نو بازساختن و نه لزوما نو ساختن همه چیز، کاویدن و به ریشهها رسیدن، سراسر رفتار این نسل را تحت تاثیر خود قرار داد.
بازگشت به خویشتن که بعدها گونههای سختگیرانهاش را بنیادگرایی نامیدند همهی افقهای زندگی ما را در مینوردید و نیاز به ترجمانی موسیقایی هم داشت، پس این نسل در نظر و عمل دستبهکار شدند. به گمان آنان راههایی که پیش از آنان طی شده بود نتیجه بخش نبود و وظیفهی اصلاح آن به عهدهی آنان بود. در سایهی این تفکر بود که آنان در هر زمینهای که جا را خالی دیدند خود دست به کار شدندتا با آفرینش خویش راه را باز کنند. ایراد تنها این بود که هر یک باید در چندین موضوع کار میکردند؛ چیزی که به قیمت پراکنده شدن بخشی از انرژی و وقت و احتمالا پایین آمدن کیفیت نتیجهی بعضی از کارهایشان تمام میشد.
اما چارهای نبود به زعم آنان کس دیگری وجود نداشت که به این کارها بپردازد. بر طبق همین منوال لطفی نوازنده، آهنگساز و صاحب اندیشه و جهانبینی سیاسی-اجتماعی که هنرش را در خدمت آن قرار داده، نظریهپرداز و پژوهشگر هم هست. آثار تحلیلی و توصیفی در باب موسیقی هم دارد؛ برای این که بخشهای تاریک آن را روشن کند.
پایاننامهی وی در دانشگاه تهران که تلاشی است برای صورتبندی مکاتب مختلف آوازی (تهران، اصفهان، تبریز) و تشریح تقسیمبندیایکه به صورت شفاهی و البته تا حدودی گنگ در میان موسیقیدانان رواج داشت. این یکی از اولین کارهای پژوهشی او است که در نوشتههای بعدی به آن اشاره شده و البته اثر زیادی بر روند کارهای بعدی وی بر جا گذاشته است. در حقیقت در این اثر میتوان بخشی از جهانبینی پژوهشی وی را به شکل مبهم دید.
نظریهدار کردن برخی از مسائلی که در فرهنگ شفاهی موسیقی ایران اشاراتی به آن شده اما کمتر کسی به فکر صورتبندی دقیقتر آنها افتاده بود. اصولا در دورهی مورد بحث موسیقیدانان کمتر به این مباحث میپرداختند و بیشتر بر آفرینش موسیقایی متمرکز بودند. نباید فراموش کرد که و در آن زمان تحت تاثیر سنت روشنفکرانهای بود که نسبش به برخی حوزههای دانشگاهی در فرانسه میرسید. در این سنت فرهنگ شفاهی به عنوان یکی از مهمترین منابع دانش فرهنگهای شرقی بسیار ارج گذاشته میشد.
پس از این تا مدتی کار عملی و جریانها و هیاهوی پس از انقلاب ۵۷ و مهاجرت کمتر فرصتی برای کار فکری از این دست که نیازمند تامل و آرامش است باقی میگذاشت. به همین دلیل کمتر اثری در این زمینه از وی به چشم میخورد و کارهایی هم که وجود دارد بیشتر شکل بیانیههای سیاسی دارند تا هر چیز دیگر. چاپ اولین کتاب سال شیدا و پیش درآمد آن «نامهی شیدا» که بیانیهی بازگشت او به کار نظری استدر سایهی آرامش نسبی که در غربت به دست آورده بود جریانی را آغاز کرد که سالها پیش رهایش کرده بود.
پینوشت
۱- در مورد گرایشهای مختلف اندیشهی لطفی (به خصوص دورهی پس از مهاجرتش) پیش از این مقالهای به همین قلم در روزنامهی شرق با عنوان «نگاهی به اندیشههای محمدرضا لطفی از خلال نوشتههایش» چاپ شده است.
۱ نظر