در مورد فواصل او مانند بعضی از دیگر همدورههایش (۹) سعی میکند پلی بر نظریات نظریهپردازان مشهور قرون گذشته در خاورمیانه بزند (مانند عبدالقادر مراغی و صفیالدین ارموی) و از آنها برای توضیح مسائل امروزی موسیقی ایران بهره گیرد هر چند که او بر این نکته واقف است که ساختار اجرایی موسیقی دستگاهی با دورهی مورد بحث تفاوتهای اساسی دارد اما به دنبال قرابتها میگردد و سعی میکند نشان دهد که فواصل از دورهی مورد بحث تاکنون تغییری نکرده است (البته در میزان موفقیت وی و دیگر همفکرانش هنوز جای بحث هست).
نمونهی بارزی از این رویکرد را در مقالهی «از نظریه صفی الدین ارموی تا فواصل موسیقی ردیف» که آن هم بخشی از همان کتاب است میتوان دید.
بخش اصلی نظریهی وی بر اساس دانگها ساخته شده و از این نظر شاید بتوان او را تا حدودی تحت تاثیر و با نظریهی «هرمز فرهت» همخانواده دانست.
در نظر او هر دستگاه دارای یک «محور اصلی» است که یک «دور کامل» (یک هنگام، معادل هشت نغمه که اولی با آخری هم نام است) طول دارد.
همین جا تفاوت اصلی او با دیگرانی که تقریبا همزمان با او در این وادی قلم زدهاند جدا میکند؛ بیشتر آنها سعی کردهاند از رسیدن به این نغمهی هشتم اجتناب کنند چرا که این شبه را به وجود میآوردکه آنها به مفهوم گام در موسیقی غربی نزدیک شدهاند (۱۰) اما او توضیح میدهد که با توجه به اهمیت و کارکرد هر یک از این نغمهها در ساختار اجرایی یک دستگاه حتا اگر دور کامل نیز داشته باشیم معنای گام غربی مستفاد نخواهد شد.
در حقیقت او با اجتناب از شبیهسازی نغمههای مرکزی با نت تونیک (۱۱) در هر «محور اصلی» و در نظر گرفتن الگوی حرکتی-ارزشگذاری به عنوان جزئی از تعریف مقام (هر یک از محورها) از این مشکل دوری کرده است. به نظر او هر دستگاه دارای یک محور اصلی است که فضای اصلی دستگاه را در خود دارد و درآمدهای دستگاه بر فاصلههای آن ساخته شده و همچنین فرودهای دیگر گوشهها به آن صورت میگیرد.
مفهوم وصل یا بازگشت به محور اصلی یکی دیگر از نکات اصلی نظریهی وی است. به نظر او علت کنار هم قرار گرفتن گوشهها در ساختارهای اجرایی به نام دستگاه توانایی هر کدام در بازگشت به محور اصلی همان دستگاهی است که در آن قرار گرفته و همچنین روابط میان دستگاهی نیز از دید وی از همین موضوع ریشه میگیرد؛ یعنی توانایی عبور از محور اصلی یک دستگاه به دستگاه یا آواز دیگر با کمک «محور فرعی» که با هر دو خوانایی دارد.
پس ازمعرفی محور اصلی، وی محور فرعی را معرفی میکندکه توضیح دهندهی گوشههای اصلی یک دستگاه است؛ گوشههایی که فواصلی به غیر از محور اصلی دارند. درست در همینجا است که نظریهی وی شفافیتش را از دست میدهد (۱۲).
پی نوشت
۹- تقریبا همهی آنها زمانی که میخواستند نظریهی موسیقی را مطرح کنند حداقل بخشی را به تشریح این نوشتههای تاریخی و رابطهشان با موسیقی امروز اختصاص دادهاند. البته در بعضی موارد رابطهی نظریات قدیم با نظریهی تازه محکمتر و ساختاری یا اقتباسی(مانند: هفت دستگاه موسیقی ایرانی از مجیدکیانی) و در بعضی موارد سستتر و پیرامونی است (مانند نگرشی نو به تئوری موسیقی ایرانی از داریوش طلایی).
۱۰- مواردی وجود دارد که نظریهپردازان مخالف شیوهی وزیری ناخواسته و احتمالا نادانسته همان مفهوم گام را که به آن معترض بودند به شکلی ناواضح درکارشان به کار گرفتهاند.
۱۱- نت ابتدای گام که مهمترین نغمه در تثبیت فضای گام محسوب میشود.
۱۲- هر چند که این نکته را هم نمیتوان از نظر دور داشت که مطالب چاپ شده بخشهایی از یک کتاب است که در دسترس نیست و شاید این ابهام در آن برطرف شده باشد.
۱ نظر