تلاش برای آشنا ساختن فرهنگدوستان، بی آنکه بخواهند دستگاههای موسیقی ایرانی را به شکلی عملی بنوازند دستکم دوبار دیگر هم در تاریخ معاصر انجام شده که از اولی بیش از پنجاه (برنامهی ساز و سخن رادیو ۱۳۳۷) و دومی حدود سی و پنج (مجموعهای به همت کانون پرورش فکری ۱۳۵۴) سال میگذرد. به راستی از انتشار مجموعهی حاضر چه هدفی در نظر داشتهاند؟ چه چیزی متفاوت از آن دو همتای دیگرش (به ویژه اولی) دارد که وجودش لازم شده؟ اگر بیاندیشیم که دسترسی به همتایان قدیمی دشوار است، سخت در اشتباهیم چون آنها را حتا میتوان به رایگان در شبکهی جهانگیر اینترنت یافت.
پاسخ به این سوال دستکم از دو جنبه روشنی بخش است؛ هم بخشی از ویژگیهای مثبت مجموعهی حاضر را پیش چشممان میگذارد و هم موافق و همرای با قسمتی از نظریات مولف کتاب میشود.
مجموعه صفحهی «دستگاههای موسیقی ایرانی» که زیر نظر «کامبیز روشنروان» گردآوری شد، اهدافی متفاوت با مجموعهی حاضر دنبال میکرد و بیشتر به مقولهی آمادهسازی ذهن مخاطبش برای بداههپردازی میپرداخت.
درک روند بداههپردازی اگرچه یکی از کلیدهای فهم موسیقی دستگاهی محسوب میشود، اما به آن ترتیب که در مجموعهی مذکور ارائه شده، اولا مخاطب اصلیاش را نوازندگان علاقهمند تشکیل میدهند و ثانیا تاثیر مستقیمی بر شناخت فضای دستگاهی نمیگذارد بلکه چگونگی دگرگونی خلاق در الگوهای آهنگین درون گوشهها را به نمایش درمیآورد.
اما «ساز و سخن» که نوشتهی و اجرای روح الله خالقی بود، ظاهرا بر مسائلی کم و بیش مشابه گردآوردهی حاضر تمرکز دارد با یک تفاوت عمده و البته پراهمیت؛ نظریهای که موسیقی دستگاهی بر اساس آن صورتبندی میشود. همانطور که خالقیِ صاحب نظریه تلقی جاری در برنامهاش را براساس نظریات مقبول زمانهی خودش (وزیری-خالقی) تنظیم کرده بود، محمدرضا فیاض هم چنین میکند.
پس در پرتو چنین مقایسهای روشن میشود که یکی از ویژگیهای چنین مجموعهای در بر داشتن تلقی امروزی (یا دستکم گونهای خاص از آن) نسبت به مقولهی دستگاه و صورتبندی دستگاهی است، اما فعلا بهتر است این جنبهی موسیقیشناسانهی ماجرا را اندکی منتظر بگذاریم و دوباره به آن بازگردیم.
مطالب ارائه شده در این مجموعه سرشتی دوگانه دارند. هنگام خواندم کتاب یا گوشدادن به سیدی هم مطالبی مییابیم که اشارههای منتقدانه و موسیقیشناسانه برای اهل نظر میتوان بهشمارشان آورد هم مطالبی مییابیم که برای خوانندهی غیر متخصص (احتمالا مخاطب اصلی کتاب) نوشته شدهاند. مطالب دستهی نخست به عکس کم شمار بودنشان سخت مغتنم و تفکر برانگیزند و خوانندهی آشنا به موضوع را حسرت این امر میاندازند که؛ ای کاش مولف ژرفتر و با گستردگی بیشتری به آن پرداخته بود، اما در آن صورت نوشتاری یا شنیداری بیشتر مختص متخصصان پیش رویمان قرار میگرفت.
چون هدف بسته به اعتبار نامش، شناخت دستگاههای موسیقی ایرانی است، و چنان که انتظار میرود این شناخت باید بیشتر به کسانی داده میشده که از منبعی دیگر (مثلا از طریق آموزش عملی یک دورهی کامل ردیف) چنین شناختی را به دست نیاورده بودند، به همین علت پدیدآورنده تلاش کرده که موسیقی ایرانی را به گفتهی خودش فاقد «تعریف پیشینی» (ص ۶) قلمداد کند و از این رهگذر خواننده را نیز اندک اندک در جریان بیرون آوردن شکل این پدیدار بدون تعریف پیشینی از تاریکی، با آن آشنا سازد.
۱ نظر