گفتگوی هارمونیک | Harmony Talk

بررسی کوتاه در باب سنت و نوآوری در موسیقی ایرانی (۴)

بیایم بررسی کنیم امروز را با گذشته، ببینیم مثلا در مقابل دستگاه چهارگاه، ما چه چیزی به موسیقی اضافه کردیم؟ وقتی هیچ قدمی در این راه برداشته نمی شود، چنین استنباط می شود که دارایی های امروز ما از موسیقی ایرانی کافیست و حتی فرض کنیم: «اصلا هر کاری که قدما کردند کافیست، موسیقی ایرانی فقط همین ها است، قدما پرونده موسیقی ایرانی را بستند»!

حال در موسیقی ملی ترکیه معیار استاد بودن آن است که مقام تازه ای وارد سیستم موسیقیای کرده باشی.

مسئله دیگر این است که برای مثال در آلمانِ نازی، دعوای هواداران هیتلر بر سر آتونال بودن آثار هندیمنت بود، همچنین در روسیه، سنفونیها و کوارتت های شوستاکوویچ…و یا پروکفیف که رادیکال قلمداد می شد را اجرا نمی کردند. توجه داشته باشید که آثار آنها بدون وابستگی به شعر بوده! چیزی که امروز زبان ارتباطی مخاطب و موسیقی شده است.

باید حیرت زده ماند که چطور حکومت از یک موسیقی سازی می ترسیده و حکومت و مردم چطور این کد گذاری ها را میفهمیدند؟ در این مثال ها اهمیت موسیقی محض مطرح است. این ویژگی در موسیقی و مخاطب ما بسیار ضعیف است. ارتباط ما با مخاطب و ارتباط مخاطب با ما وابسته به شعر شده است.

دو موضوع برای هر دو طرف یعنی آهنگساز و مخاطب مطرح می شود. اینکه موسیقی کیفیت انتزاعی بیشتری نسبت به سایر هنرها دارد زیرا دیده نمی شود و یا به زبان تصویر سخن نمی گوید. درک آن فرایند ذهنی قدرتمندی را می خواهد که خود می بایست تجسم کننده باشد.

در واقع یکی از دلایل، نبود مخاطب جدی است و دیگر اینکه موسیقیدانها نیز کم کاری کردند. کافیست شعر را از موسیقی ایرانی بر داریم.

جدا از هر چیز دیگر، اگر شعر برداریم آیا جایگزین قدرتمندی در موسیقی سازی داریم؟ فکر می کنم از دو طرف مشکل به وجود می آید. نه مخاطب قابلیت درک مفاهیم موسیقی را دارد و نه آهنگساز توانایی آنرا. اینجاست که می بایست در استفاده از کلمه آهنگساز حساسیت بیشتری به خرج داد.

مسئله اینجاست که ما و موسیقی ما زبان منحصر ندارد. اکثر زبان ها شبیه دیگری است. وقتی صحبت از زبان می شود، از سوی هنرمند یک زبان منحصر به فرد نمی بینیم.

در واقع همه یک چیز را بیان می کنند، همه یک نوع مفهوم را بیان می کنند… هیچ کس چیزی را به چالش نمی کشد (منظور از زبان، نوع منحصر به فرد بیانی است از سوی هنرمند.)

مسئله ی دیگری که بسیار حائز اهمیت است، این است که ما فاقد فرهنگ تجربی (اکسپریمنتال) هستیم و آن را سرکوب می کنیم. بسیاری از مکتب های هنری دنیا توسط بستر مناسب فرهنگ تجربی به وجود آمدند. مکاشفه، موشکافی، تجدد و وجود ژرف اندیشی است که دنیای ما را قابل سکونت می کند (علیرضا مشایخی). به این بیندیشید که چرا ما در مقابل غرب مصرف کننده ایم؟

به این خاطر است که همان فرهنگ تجربی در ما و در محل زندگی ما وجود ندارد. فکر می کنم در ما تفکیکهای معنایی صورت نگرفته و در نتیجه مسئله پیچیده شده، در صورتی که باید دانست که زمانی از کلمه هنر سنتی استفاده می کنیم که در مقابل آن امری معاصر مطرح باشد.

نوآوری هم از همین نوع تفکیکهای معنایی است. برای ما روشن نیست که نوآوری چیست؟ سیر تاریخی ثبت شده ای هم در موسیقی نداریم که مفهوم نوآوری را درک کنیم.

اما باید خاطرنشان کرد که نوآوری الزام تمدن است. آهنگساز (هر چند که این کلمه در ایران تحقیر شده است) آزاد است آنطور که فکر می کند کار ارائه دهد، به واسطه این ادعا، مثالی را مطرح می کنم: یکی از اساتید بزرگ موسیقی در مواجهه با قطعه گیلکی، اثر حمید متبسم اذعان داشت که: “این قطعه بی سروته است.”

استنباط ایشان این چنین است که قطعه باید از درآمد آغاز شود و سیر منطقی ردیف را بگذراند و فرود آید.

هر چند که این آداب و رعایت آن در موسیقی سنتی (که ما پیش تر آن را از موسیقی معاصر تفکیک کردیم) الزامیست، اما حتی اگر به صد سال قبل باز گردیم، میبینیم که درویش خان هم پیش درآمد سه گاه خود را از گوشه مخالف شروع می کند! فراموش نکنید که سنت امری تغییر ناپذیر است و با اصالت کاملا متمایز است.

از آثار درویش خان می توان پی برد که وی موسیقی دانی با اصالت است، پس آیا امروز تجدد بی معنی نیست؟ اصلا در دایره لغوی ما مفهومی دارد!؟

حضور تکنیک های دیگر در موسیقی بستر جدیدی برای ما به وجود می آورد. برای مثال حضور ریتم لنگ انبوه حرکت های ملودی با بیان جدید را به ما عرضه کرد. تا کی می خواهیم فقط و فقط به ملودی اکتفا کنیم؟ مسلما هر چه جلوتر برویم راه سخت تر می شود. (البته این سختی در موسیقی معاصر معنا می تواند داشته باشد و گرنه از نظر ما تکلیف موسیقی سنتی مشخص است.)

ما در طول تاریخ به معاصر بودن خود نبالیدیم و به تنها چیزی که بالیدیم بدویت و گذشته مان است و چیزی که امروز مانده، تنها این است که در فرهنگ معاصر از بدویت و گذشته خودمان نشخوار می کنیم.

هم گذشته را زیر سوال می بریم، هم آینده را…

جامعه ی که معاصر نداشته باشد، نه آینده دارد، نه گذشته… (علیرضا مشایخی)

امید شعبانی

امید شعبانی

۱ نظر

بیشتر بحث شده است