چهاردهم فروردین ۱۴۰۲، استاد استادان موسیقی کلاسیک ایرانی، صد و بیست ساله شد. امشب، شصت و ششمین یلدای اوست.این یادداشت برای تکرار مکرراتی نیست که تبدیل به کلیشه های رایج سخن پراکنی درباره زندگی و آثار او شده اند. برای ارائه تعدادی از کم گفته ها و ناگفته هاست که شاید کم کسی را خوش آید.
صد و بیست سال تاریخ حضور و غیبت جسمانی استاد ابوالحسن صبا، می تواند مروری باشد بر سلسله ای بی وقفه از جفاهای جانکاه و ستم های مستمر بر وجودی نادر،که انتظارِ ظهور نظیری دیگر از او، برباد و بی بنیاد است. فرهنگ موسیقی کلاسیک ایرانی را آخرین مرجع بزرگ، همانا او بود و پس از او نبود و نتواند بود.
از تباری شریف، بسیار ریشه دار و باستانی برآمد. فرزند عصر مشروطیت بود و اشرافیت خانواده اش براساس فرهنگ بود نه اقتدار سیاسی. خانه شان محیط هنر در عالی ترین سطح ممکن بود و ابر و باد و مه و خورشید و فلک در کار، تا چنین نادرالنوادری پرورده شود. نبوغ خیره کننده اش از همان چهارسالگی عیان شد. در بیست سالگی به پختگی رسید و توانست برآیند تحول موسیقی پیشاز خود و پس از خود شود. اما پس از مرگ پدر، اقبال او دگرگونه شد. شاید تنها تا آستانه سی سالگی بود که توانست در آرامشی نسبی، در زیستی پرشور و موثر،بیاموزد و بنوازد و بیافریند.پس از آن هرچه بود،جز سلسله ای از بلا و ابتلا نبود: از تحمل تغییرات پرشتاب جامعه ای جاهل که مسئولان سیاسی و اداری آن، بوزینه وار در تقلید فرنگی مآبی بودند، تا نظاره دردبارِ کوچ استادان قدیم وجوانمرگیِ دوستانی نظیر درویش و نایب و حبیب و ظلی، صدماتِ پیوندی نامتجانس که نیروی زندگی او را به سرعت سوزاند، پناه بردن های ناگزیر به اعتیاداتی استخوان شکن، تحمل سالها عوارض جنگ جهانی دوم از قبیل قحطی و بیماری و ناامنی و بی اعتنایی جامعه به هنر و تحقیر هنرمندان وزین، رنج از هجوم امواج ابتذال جدید و استقبال مردمان از زشتی های تازه و تازه تر در شیوه زیست و رفتار، تحملِ فشار کلافه کننده تحقیرهای آقایان روسا در اداراتی که ظاهراً می بایست پناهگاه هنرمندان باشند و جز قربانگاه نبودند، غم پیری زودرس و آوار اندوه روز و شب، فرسایش تلاش معاش، حساسیت های وصف نشدنی ذهن مشاهده گر و دقیقش، همه و همه بهم پیوستند و گوهری بی همتا را طوری درهم شکستند که سی سال پیرتر از سن واقعی اش می نمود و اگر قدری فهم و توجه می دید، می توانست سی سال بیشتر زندگی کند و به قول خودش “موسیقی ایرانی را به جایی برساند که دیگر نگران نمیرد.
شیشه ای شکست اما بوی باده اش هنوز جان را مدهوش می کند.ترنم نواهایش بر افلاکیان خوش باد.
پینوشت
۱- زاد روز استاد، چهاردهم فروردین، از یافته های نگارنده است که در بیست و چند سال اخیر در نوشته های گوناگون آورده شده است : با استفاده از تصویر دستخط کمال السطنه صبا در پشت قرآن خانوادگی که با یاری دوستی، تبدیل تاریخ قمری به شمسی شد. اما هنوز هم سال تولد استاد اشتباه نوشته میشود. سال تولد ایشان ۱۲۸۲ است.
۲- از همان زمان تا به حال، از هر طریق ممکن، پیشنهاد نامگذاری روز ملی موسیقی را به مراجع مثلاً ذیصلاح داده و نتیجه ای ندیده ام. بسیاری اساتید نیز همداستان بودند و هستند که شایسته تر از صبا کسی برای این مناسبت نیست. هیچکس، نه نامهایی از قرن های دور و نه عوامفریبانی که پشت نقاب هایی ریاکارانه پنهان بوده و هستند.
۳- به زودی، از یادگاران این استاد استادان، ابوالحسن صبا، رهاوردی ارزنده پیشکش دوستدارانش خواهم کرد. شرح آن بگذار تا وقت دگر
۱ نظر