محاسبات خیلی پیچیدهای داشت ولی از آنجا که ریاضیات میدانستم این کار را انجام دادم و مورد تشویق قرار گرفتم. آنچه به دست آمد تقریباً شبیه همین پردههای تار و سهتار امروز بود و تقریبا همه چیز را میشد روی آن نواخت. این نشان داد که صداهای موسیقی ما از زمان فارابی تفاوت چندانی نکرده است و در این خصوص دیگر یک سند معتبر در دست داشتیم. بعد از آن پروژه، دکتر برکشلی گفتند موضوع «ریتم در موسیقی قدیم ایران» را به عنوان رساله و پایاننامهات انتخاب کن. من هم پذیرفتم و مشغول شدم. منابعی که آن زمان در دسترسم بود را پیدا کردم و مشغول نتنویسی شدم که متوجه خیلی موارد شدم و آن مسیر را ادامه دادم. چندی بعد کتابهای عبدالقادر مراغی چاپ شد. اول کتاب «مقاصد الالحان» و بعد «جامع الالحان» و دیدم که منابع خیلی خوبی است و مجدداً یافتههایم را مرور کردم.
ضمناً این مباحث را در دانشکدهها نیز تدریس میکردم. مثلاً برنامهی تفصیلی مبحث ریتم در دانشگاه تهران که امروز هم هست براساس جزوهی من نوشته شده و سرفصلهایش همانی است که من نوشتهام.
در چه سالهایی این ها را درس میدادید؟
قبل و بعد از انقلاب. من خیلی زود به تدریس مشغول شدم. سال دوم دورهی عالی بودم که به عنوان شاگرد اول کلاس به من پیشنهاد شد که از همان زمان در هنرستان مشغول تدریس شوم. البته قبل از آن معلم ویلون و نوازنده هم بودم. ولی از من خواستند که کلاسهای تئوری و هارمونی هنرستان را هم درس دهم. برای اینکه استادانی داشتم که مرا خیلی قبول داشتند. همهی اینها مستلزم تهیهی مطلب بود و تهیهکردن این مطالب مرا وادار میکرد بیشتر بخوانم و بنویسم تا بتوانم راحت به بچهها منتقل کنم. من به راحتی مباحث موسیقی را درس میدهم و وقتی شاگردان از زبان من میشنوند، میگویند چقدر آسان بوده درحالی که قبلاً فکر میکردند بسیار مشکل است!
و در مورد این کتابهای اخیر؟
از شما چه پنهان! مدتها بود که خیال نوشتن به شکلهای مختلف داشتم. همسر مرحومم، خانم هوشمند و متفکری بود. شعرشناس و تصنیفشناس بود. اینکه میگویم خیلی میدانست تعارف نیست و یکی از بهترین شاگردان دکتر ضیاءالدین سجادی در زمان خودش بود و ادبیات را به خوبی میشناخت. او بارها به من میگفت که خاطراتت را فقط ضبط کن تا من بنویسم. من هم فرصت نمیکردم. حتی خاطراتم را ضبط کنم تا او بنویسد و به فرصتهای بعدی موکول میکردم. تقدیر این بود که او مرا تنها گذاشت و یادداشتها و خاطراتش را به من سپرد.
وقتی دنیای ما را ترک میکرد، یکی از چیزهایی که از من خواست این بود که خاطراتش را به من سپرد تا هرکاری که میخواهم انجام دهم. من هم به نحوی مسئول شدم. او قلم خوبی داشت و راحت و بدون شیله پیله نوشته بود. ما در خانهمان رفت و آمدهای زیادی با هنرمندان داشتیم و او به راحتی از مشیری، سایه و شفیعیکدکنی و دیگران خاطراتی را نوشته بود. دیدم در نوشتههایش از به کار بردن القابی مثل استاد گرامی و ارجمند و اینها هم پرهیز کرده و در کمال صداقت و بیطرفی و بدون اینکه نفعی داشته باشد، آنچه را که دریافت کرده، نوشته است.
۱ نظر