•کوارتت زهی شماره ۳ : میشیما (۱۹۸۵)
کوارتت های زهی گلس شاید دربرگیرنده شخصی ترین و درونی ترین موسیقی های او باشند. آثاری که از طریق آنها آهنگسازی که احتمالا مهمترین اصلاحگر اپرا در عصر ما و پشتیبان ثابت قدم موسیقی تئاتر در مقیاس بزرگ است، آینه ای در برابر خود قرار می دهد و به خود و شیوه آهنگسازی اش نظری درونگرایانه می افکند.
گلس می گوید : “کوارتت های زهی همواره یک چنین جایگاهی برای آهنگساز دارند. واقعا نمی دانم چرا ، اما تقریبا غیر ممکن است که بتوان آن را کنار گذاشت. این همان روشی است که آهنگسازان گذشته اندیشیده اند و در مورد من نیز به همان اندازه صادق است.”
یک چنین ضرورت تاریخی ، در شرایط خاص می تواند تبدیل به یک التزام مایوس کننده هم بشود. گلس می گوید برای نوشتن کوارتت زهی شماره ۵ (۱۹۹۱)، هشت مرتبه تلاش کرده . او دریافته بود که احتمالاً نگرفتن یک لحن جدی ، می تواند جدی ترین راه روبرو شدن با آن باشد. “داشتم فکر می کردم واقعاً از احساس نیاز برای نوشتن یک کوارتت زهی جدی عبور کرده ام و اینکه می توانم کوارتتی بنویسم که موضوع آن موزیکالیته باشد، که به نوعی جدی ترین موضوع است.”
کوارتت زهی شماره ۳، برگرفته از موسیقی متنی که گلس برای فیلم “میشیما” اثر “پل شریدر” (Paul Schrader) ساخت، در ۶ موومان کوتاه نوشته شده. فیلم که زندگی و مرگ نویسنده بزرگ و جنجالی ژاپنی “یوکیو میشیما” (Yukio Mishima) را موضوع خود قرار داده، با آخرین روز زندگی وی و انتحار بسیار نمایشی و سمبلیک او که به سنت آیینی ژاپنی و با انگیزه ای میهن پرستانه انجام شد، به اوج خود می رسد.
باز هم گلس استفاده از کوارتت زهی را برای انعکاس شخصی ترین ابعاد فیلم، انتخابی طبیعی یافت. اما با وجود دلالت های موضوعی موسیقی فیلم، گلس خود می گوید بخش های کوارتت زهی موسیقی متن را مانند قطعات کوارتت زهی شماره ۲ “مصاحب” (Company اثری که گلس برای اقتباسی از نثرساموئل بکت با همین نام ساخت) به عنوان موسیقی مستقل که می تواند به عنوان یک سوئیت کنسرتی تلقی شود نیز برداشت کرده است.
“کوارتت کرونوس” (Kronos Quartet) آلبوم سال ۱۹۹۵ خود به طور اختصاصی کوارتت های زهی شماره های ۲ تا ۵ گلس را که در فاصله سالهای ۱۹۸۳ تا ۱۹۹۱ ساخته شده اند، اجرا کرده و پیشنهاد مناسبی برای علاقمندانی است که می خواهند با نگاه فیلیپ گلس به فرم کوارتت زهی آشنا شوند. نگاهی که اشتراکاتی بنیادین با دیگر آثار سازی مجلسی وی دارند.
یک بافت زهی کامل ، همانطور که می تواند یک سمفونی را شکل دهد ( سمفونی شماره ۳ گلس برای یک ارکستر زهی صرف نوشته شده)، این امکان را دارد که با تقلیل هر ردیف به یک ساز (صرف نظر از کنترباس)، تبدیل به یک کوارتت زهی شود تا به طور ضمنی تاکیدی بر این موضوع باشد که ایده موسیقایی، فرم خود را به هر طریقی که بتوان تصور کرد خواهد یافت و فرم تثبیت شده، لزوما ادبیات خاصی را تحمیل نمی کند.
این با نگاه کلاسیک به فرمهای تاریخی تفاوت دارد. یک سمفونی یا پوئم سمفونیک رمانتیک، ادبیات و زیبایی شناسی خاصی دارد که تنها زبان بیان خود را در این فرم می یابد. شاید این درجه از انعطاف پذیری در انتخاب فرم را تا حدی در دوره باروک بتوان ردیابی کرد. در حقیقت، حلقه اتصال باروک به عصر ما، نوعی آبستره بودن ایده هاست که اجازه می دهد موسیقی در بازی محض نتها در دنیایی انتزاعی، مفهوم نهایی خود را پیدا کند و چندان مهم نیست که مدیوم انتقالی آن به دنیای متجسم چه باشد، یک کوارتت زهی، یک پیانو یا اصوات الکترونیکی …
نگاه ویژه فرمال گلس دهه ۸۰ به موسیقی سازی، مانند آنچه در مورد کنسرتو ویلن از یک منظر و به اختصار به آن اشاره شد، در مورد این کوارتت نیز (که در همان دوره نوشته شده) قابل بررسی است. پلی ریتم ها، جملات متداخل و کوتاه و بلند شونده نسبت به الگوی پایه و ایجاد مولتی مترهای متناوب، آرپژهای تکرار شونده و هارمونی فازبندی شده، به تم های محزون و پر تعلیق اثر، کاراکتر ویژه گلس را تزریق می کنند. فضای کلی حاکم بر تمام موومان ها تیره و پر تردید است و جریان معلق و بدون حل موسیقی، شاید اشاره ای به گریزناپذیری فرجامی باشد که میشیما خود در پایان برگزید.
اطلاعات با ارزش و مفیدی بود.