اما در مورد آوانگاری تقریبا بیشترشان معتقدند که روش مناسبی نیست (بخصوص برای آموزش) و فقط گاهی برای مقاصد پژوهشی و تحلیلی و گاهی نیز برای جلوگیری از فراموشی توصیه شده است (البته با پیشرفت امکانات ضبط صدا، این مورد به غیر از مصارف پژوهشی کمتر مورد استفاده است). بنابراین نظام عقیدتی و نحوهی عمل جنبش احیا در ایران تطابق نسبتا خوبی با یکدیگر دارند.
هر چند که لیوینگستُن در مقاله خود به هیچ نمونهای از موسیقی کلاسیک که احیا شده باشد اشارهای نمیکند، اما احیا در ایران یک جا شامل تمامی آن چیزی است، که او درباره نظام عقیدتی احیاهای (در رابطه با سه بخش اول) دیگر میگوید.
اما در مورد سه بخش پایانی محتویات اساسی یعنی گروه پیروان پایهی جمعیت احیاگرا، فعالیتهای احیاگرایی و اقدامات غیر انتفاعی و/یا تجاری به دلیل وضعیت خاص ایران تفاوتهایی با نمونههای ارائه شده دیده میشود. در اطراف جنبش احیای موسیقی ایرانی جمعیت مصرف کنندهای وجود ندارد؛ چرا که اساسا موسیقی کلاسیک ایران برای شنوندگان زیاد اجرا نمیشود و استادان بزرگش (بخصوص آنها که مراجع احیا بودند) گاه افتخار میکردند که نوازندهی حرفهای نیستند:
“ما از وی [نورعلی برومند] خواستیم در صورت امکان قدری موسیقی بنوارد، او نپذیرفت و توضیح داد تنها هنگامی ساز میزند که احساس نواختن به او دست بدهد… و این امتیاز آماتور بودن است، در تقابل با نوازندگان حرفهای …” (نتل ۱۳۸۴: ۱۵)
“[موسیقیدانان] در یک «مجلس» –مهمانی خصوصی کوچکی (معمولا مردانه) که در آن مدعوین میخوردند و مینوشیدند و شاید کمی تریاک میکشیدند- موسیقی خود را ارائه میکردند… برومند به من گفته بود که مجلس جایی است که موسیقی [ایرانی] در اصیلترین شکل خود شنیده میشود” (نتل ۱۳۸۴: ۲۴)؛ ایرانیکها در اصل است.
“دنیای موسیقی ایرانی … دنیایی شگفتانگیز بود، شبکهای از موسیقیدانان، آماتورها، هنرجویان، حامیان هنر و علاقهمندان خارجی، که همه روی هم بخش کوچکی از جمعیت تهران را تشکیل میدادند”( نتل ۱۳۸۴: ۲۵)
این گفتههای «برونو نتل»، محقق آمریکایی، تا حد زیادی این ادعا را تایید میکند، که وضعیت در موسیقی ایرانی دستکم در جزئیات با مثالهای مدل لیوینگستُن متفاوت است.
چیز دیگری که در مورد ایران جالب است، نقش دولت یا سازمانهای وابسته به آن است. از آنجا که سیستم اقتصادی ایران (به خصوص اقتصاد هنر) در دورهی مذکور تا حد زیادی دولتی بود، برای فعالیتهای احیاگران نیز خریداری بهتر از دولت وجود نداشت. به همین دلیل هم مهمترین سازمان مرتبط با احیا وابسته به رادیو و تلویزیون ملی بود (مرکز حفظ و اشاعه موسیقی ایرانی). به نظر میرسد در دورهی مورد بحث به دلیل تمرکز درآمد حاصل از فروش نفت در دست بخش دولتی، تنها مرجعی که امکان حمایت از چنین فعالیتی را داشته، همان بخش دولتی (هر چند بیشتر بخش جانبی آن) بوده است.
فعالیتهای تجاری بخصوص دربارهی آثار ضبط شده، درست وقتی امکانپذیر شد که احیا تقریبا پایان گرفته بود؛ زمانی که تعداد شاگردان بسیار زیاد شده و ردیف دستگاههای موسیقی ایران چنان پذیرفته شده بود، که به ناچار برای آموزش آنها، تولید شبه صنعتی اجراهای مختلف ردیف و حتا آثار ضبط شدهی اواخر دوره قاجار نیز به امری لازم تبدیل شد. جشنواره۱۷ یا مسابقهی خاصی که منحصر به احیاگرایان باشد، وجود نداشت؛ اما در سالهای بعد در بیشتر مسابقهها و جشنوارهها بخشهایی مخصوص احیاگرایان در نظر گرفته شد (مانند بخش دستگاهی در جشنوارهی دانشجویی و…).
در مورد مراحل پایانی جنبش احیا نکتهای ویژه وجود دارد که درباره احیاهایی که لیوینگستُن به آن اشاره کرده است، صدق نمیکند. این نکته مربوط به موقعیت جنبش در حکومت جدید است.
پس از هر انقلاب معمولا تفکر انقلابی با کلیه هنجارهای مستقر به مبارزه بر میخیزد، به همین دلیل گفتمان موسیقیِ احیا شده، به نوعی نقش ایدئولوژی موسیقایی انقلاب را پیدا میکند. همین امر باعث گرایش ناگهانی و دور از انتظار مردم در آن سالها به این نوع موسیقی شد. تفاوت دیگر به نقش بخش دولتی در آن سالها باز میگردد.
پانوشت:
۱۷. شاید در این میان تنها «آزمون باربد» را بتوان نوعی مسابقهی مخصوص احیاگرایان دانست، چرا که موضوع این آزمون با آنچه آنها سعی در احیایش داشنتد یکی بود. این آزمون دیری نپایید، اما برخی از برندگانش احیاگرایان نسل دوم بودند برای اطلاعات بیشتر رک. (کامکار، پشنگ در کریمی ۱۳۸۰: ۱۳۶-۱۳۳).
۱ نظر