مقاله ای که پیش رو دارید، به قلم امین اسکندری است با موضوع: نظری به آرای غزّالی در شنیدن موسیقی و پایکوبی کردن.
حجه الاسلام، ابو حامد، امام محمد غزّالی از دانشمندان و متفکران بزرگ اسلام بود که ولادتش را در سال ۴۵۰هـ . ق گفته، وفاتش را به سال ۵۰۵ هـ . ق ثبت کردهاند. در بخش طابران طوس از مادر بزاد و در همان جا دیده بر هم نهاد. غزّالی به پندار بیشماری از اندیشه ورزان شرق و غرب از بزرگان و نوادرِ علوم اسلامی بود که با نگاهی ژرف و دقتی کم نظیر در عالم اسلام به بازنگری و نگاه نو در متن دین پرداخت و به بیان خودش توانست « از حضیض و پستی تقلید به اوج استبصار و اجتهاد » بال بگشاید.
او با نوشتههای ژرف و پرمغز خود به پیکره گونههای دانش اسلامی جانِ تازه دمید و در تصوف و عرفان، فلسفه و کلام، روان شناسی و اخلاق، نو آوریها کرد که این حقیقت را میتوان در نگاشتهی ارزشمندش یعنی «احیاء علوم الدین» که در سالهای ۴۹۲ تا ۴۹۵ تألیف کرده به خوبی دید.
غزّالی در کتاب « المنقذ من ضلال » که به شرح سیر و سلوک ذهنی خود میپردازد و چگونه متکامل شدنش را تصویر میکند، در فراخ نگاری احوال خود اینگونه بیان میدارد که :
«من از آغاز جوانی، از آنگاه که سالم به حد بلوغ رسید- پیش از رسیدن به سن بیست- تا کنون که عمرم از پنجاه گذشته است همواره در این دریای ژرف غوطهور بوده و در این بحر بیکران [علم و دانشِ دین ] جسورانه و بیپروا، برخلاف بیمناکان، شناوری کردهام، به هر گردابی فرو رفته با هر موج خروشانی دست به گریبان شده و با هر ورطه و مهلکهای مواجه گردیدهام. در عقیده هر فرقهای کنجکاوی و اسرار و رموز هر طایفهای را جستجو کردهام، برای اینکه حق را از باطل و سنت را از بدعت تمیز دهم… و بدانم که از عابد گرفته تا ملحد چه میگویند و روح کلامشان چیست.»
مولانا جلال الدین در رسا و منقبتش فرمود: «امام محمد غزّالی رحمهاللهعلیه در عالم ملک گرد از دریای عالم برآورده عَلَمِ عِلم را بر افراشته مقتدای جهان گشت و عالِم عالمیان شد…».
اکنون بر آنیم تا هرچند کوتاه نگاهی کنیم به آرای این عالم، متکلم و عارف بزرگ اسلامی در مورد بحث دراز و مناقشه برانگیز سماع.
سماع در لغت
از نظر لغوی سماع از ریشه سَمِعَ میباشد که در وجه فعلی به معنی شنیدن، آگاه شدن، با خبر شدن (از چیزی) میباشد و خود سماع را در لغت نامههای عرب به معنی گوش دادن و شنود، میبینیم. فرهنگ دهخدا زیر سر واژه سماع چنین میآورد:
سماع.[سَ] (ع مص) شنوایى. (غیاث) (دهار) (منتهى الارب). || شنیدن. شنودن. (غیاث). شنیدن. (المصادر زوزنى) (دهار). شنیدن و گوش فراداشتن. (تاج المصادر بیهقى). || (اِ) سرود. (غیاث) (صحاح الفرس). هر آواز که شنیدن آن خوش آید. (آنندراج) (منتهى الارب). آهنگ.
…
|| رقص. (از غیاث). دست افشاندن و پاى کوفتن مجاز است. (آنندراج): من رمیده دل آن به که در سماع نیایم/ که گر بپاى درآیم بدر برند بدوشم/ سعدى.
البته معانی دیگر نیز همراه با مثالهای فراوان از ادبیات کهن در این فرهنگ میتوان دید. قسمتی که بیشتر مورد اشاره ماست را این گونه مینمایاند:
|| وجد و حالت مشایخ. (غیاث). وجد و سرور و پاىکوبى و دستافشانى صوفیان منفرداً یا جمعاً با آداب و تشریفاتى خاص. (فرهنگ فارسى معین). (اصطلاح تصوف و عرفان) آوازى است که حال شنونده را منقلب گرداند و همان صوت بر ترجیع است. در شرح تعرفّ گوید متقدمان نفس را بسیار قهر کردند و چندان ریاضت دادند که ترسیدند از کار فروماند و براى تقویت نفس چیزى طلب کردند و دو بیتى سماع میکردند البته موافق حال. حافظ گوید : یار ما چون سازد آهنگ سماع/ قدسیان در عرش دستافشان کنند.
تا آنکه بوجد مىآمدند و از خود بیخود میشدند و میگفتند که هرکه از آواز خوش لذت نیابد، نشان آن است که دل او مرده است یا سمع باطنش باطل گردیده. جنید در محلى که صوفیه سماع میکردند نشسته بود، تصور کردند که مگر رقص پیش او حرام است، پرسیدند فرمود: « و ترى الجبال تحسبها جامده و هى تمر مر السحاب». (قرآن سوره۲۷ آیه۸۸). [کوهها را مىبینى، مىپندارى که آنها بىحرکتند و حال آنکه آنها ابرآسا در حرکتند] و گفتهاند: « الصوت الطیب ملکالموت» از آن جهت که انسان را از خود بیخود میکند و سماع را دعوت حق دانند. … ذوالنون گوید: «السماع وارد الحق مزعج القلوب الى الحق» و بعضى گویند: « السماع نداء من الحق للارواح و الوجد عباره عن اجابات الارواح». (از فرهنگ مصطلحات عرفاء تألیف سجادى صص ۲۲۵ – ۲۲۶) : در حلقهء سماع که دریاى حالتست/ بر آتش سماع دلى بىقرار کو/عطار.
سماع از نگاه غزّالی
اکنون به آرای غزّالی میپردازیم و این جُستار را با فراخواندن دو کتاب بزرگ آن بزرگ یعنی « احیاء علوم الدین » و « کیمیای سعادت» به پیش میبرییم. در ربعِ دومِ « احیاء علوم الدین » که عنوان « ربع عادات » را بر خود دارد، بخشی را با سرنوشتِ:
[ «کتاب آداب السماع والوجد» وهو الکتاب الثامن من ربع العادات من کتب إحیاء علوم الدین ] میبینیم که غزّالی در این مجال مفصلن به موضوع سماع میپردازد و آرای مخالف و موافق را بیان کرده و نظر خویش را با جسارت و دقت تمام مینگارد. همچنین است در « کیمیای سعادت », در بخشِ «کتابِ ارکان مسلمانی» رکن دوم را که « در معاملات» است به ده اصل قسمت کرده، اصل هشتم را به « آداب سماع و وجد » پرداخته. لازم به یاد آوری است که این کتاب به زبان فارسی میباشد.
در طول تاریخ از سوی بعضی از فقها و بزرگان دین البته نسبت به سماع مواضع گوناگونی گرفته شده بسیاری از آنها پرداختن به آن را از هر نوعی که باشد حرام شرعی دانستهاند، حتی بعضی از عرفا نیز بر همین نظر بوده احتیاط میکردهاند.
غزّالی سماع را این گونه تعریف میکند که : « اعلم أن السماع هو أول الأمر ویثمر السماع حاله فی القلب تسمى الوجد ویثمر الوجد تحریک الأطراف…».
سماع را اولِ کار میداند، که از آن حالتی در دل پدید میآید که وجد مینامندش و در نتیجه وجد دست و پا و سر وگردن به حرکت در میآیند. و چنانچه این حرکات نا موزون باشد آن اضطراب است و اگر موزون تَصْفیق (کف زدن) و رقص.
در اینجا به نکویی میتوان دید که غزّالی کلمه سماع را به معنی گوشفرا دادن به موسیقی میگیرد و اینکه در متون شعر و عرفان ـ چنانچه قبلن رفت ـ از آن مرادِ وجد و پایکوبی میکنند، مجازن است.
غزّالی از قاضی بو طیب طبری نقل میکند که شافعی، مالک، بوحنیفه، سفیان ثَوری و جماعتی از علمای مدینه و کوفه، قائل به حرمت سماع بودهاند و آن را نهی میکردهاند. تا آنجا که شافعی نواختنِ قضیب (شاخه درخت، چوب) را نهی میکرد و میگفت که آن را زندیقان ساختهاند تا مردمان را از خواندن قرآن بدان مشغول سازند.
غزّالی از بوطالب مکی نیز نام میبرد و میگوید که او بر این باور بود که بسیاری از صحابه و تابعین سماع کردهاند حتی در ایام تشریق و از کسانی چون عبداللهبن جعفر، ابن زبیر، مغیره بن شعبه و … یاد میکند. اما غزّالی خود نیز از عارفان و بزرگان و عالمان زیادی سخن به میان میآورد که آنها سماع میکرده و گاهی بسیار در آن میکوشیدهاند. مثلن میآورد که: « وکان ابن مجاهد لا یجیب دعوه إلا أن یکون فیه سماع » (ابن مجاهد هیچ دعوتی را که در او سماع نبود اجابت نمیکرد) یا از جنید بغدادی کلامی در این معنا میآورد که در حال سماع رحمت بر آن جماعت نازل میشود زیرا که به وجد شنوند و حق را میبینند. « وعند السماع لأنهم یسمعون بوجد ویشهدون حقا ».
آنچه تا کنون آمد البته اخباری بود از بزرگان و پیشوایان که فعل و گفتارشان در بعضی بر حرمت و در بعضی بر اباحت سماع دلالت داشت. لکن امام محمد به این بسنده نمیکند و وارد بحث استدلالی و نقلی میشود و شمشیر استدلال و نقل را به مصاف میآورد و بنای رفیع حجت را زیر عنوان « بیان الدلیل على إباحه السماع » به کمال میرساند.
بیان دلیل بر آنکه سماع مباح است
ابو حامد روش خود را اینگونه میآغازد که برای حرام دانستن سماع میبایست یا بر نصّ و یا بر قیاس دست یازید چرا که میفرماید: « ومعرفه الشرعیات محصوره فی النص أو القیاس على المنصوص». معرفت احکام شرعی یا از نصّ که قول و فعل روشن و مستقیم پیامبر اکرم است، بدست میآید یا از راه قیاس که حکم موضوعی دیگر را بر یک امر مشابه بار میکنیم.
غزّالی بر این عقیده است که بر حرمت سماع نه نصّی وجود دارد ونه میتوان قیاس کرد بلکه هر دو دلالت بر حلیّت آن دارد. اگر از راه قیاس برویم آیا نه آنست که غنا و سرودها از اجزایی متشکل شدهاند که عبارتند از « کلام » و «آوازهای خوش» و هیچ کدام اینها به خودی خود حرام نمیباشند همانند صدای پرندگان و دیگر صداهای طبیعی.کلام نیز آنگا که فاسد و بی ارزش نباشد مشکلی در آن نیست چه موزون باشد مانند شعر و چه غیر موزون همانند نثر.
نصّ نیز حکم بر حلیت آن میدهد چرا که در حدیث است که « ما بعث الله نبیا إلا حسن الصوت » ( خداوند هیچ پیامبری رانفرستاد مگر خوش آواز) یا آنجا که در قرآن فرمود« إِنَّ أَنکَرَ الْأَصْوَاتِ لَصَوْتُ الْحَمِیرِ» و این دلیل است بر مدح آواز خوش. غزّالی در این باب احادیث فراوان را با ذکر سند ردیف میکند. حتی اشکالهای فراوانی را خود مطرح میکند و به نکویی پاسخ میدهد. بر سبیل مثال:
اگر گفته شود که آواز خوش اباحت دارد به شرط آنکه در خواندن قرآن باشد پس لازم است آواز هزاردستان حرام باشد چرا که قرآن نمیخواند! و چون شنیدن آواز غُفْل ( بی مفهوم) روا باشد ز چه روی آواز خوش که مفهوم است و در آن حکمتها گفته شود روا نباشد؟!
از همین گونه استدلات امام محمد فراوان میآورد که در این مقال حوصله مطرح کردن نیست ولی در نهایت چنین نتیجه میگیرد که :
« بدان که دلها و باطن ها خزاین اسرار و معادن جواهر است . وجوهر آن همچنان پوشیده در دل آنسان که آتش در آهن وسنگ و آب در زیر خاک وگل. و بیرون آوردنش امکان ندارد جز به سماع با جوش. … ».
نباید ناگفته ماند که آن بزرگ از آفات این امر نیز غافل نمانده، به نکویی و ژرف نگری پرده از آنها برداشته است، و بابی را به آداب سماع اختصاص داده که در آنجا میکوشد تا از انحراف در سماع جلوگیری کند و محسنات آن را بیفزاید که انشا الله شرح مفصل آن در مجالی دیگر خواهد آمد.
با نگاه به:
۱- قرآن کریم
۲- احیاء علوم الدین/ ابو حامد، امام محمد غزّالی
۳- المنقذ من ضلال/ ابو حامد، امام محمد غزّالی
۴- کیمیای سعادت/ ابو حامد، امام محمد غزّال
۵- مثنوی معنوی/ مولانا جلالالدین محمد بلخی
۶- قصه ارباب معرفت/ عبدالکریم سروش
۷- تاریخ فلسفه در جهان اسلام/ حنا الفاخوری
۸- فرهنگ دهخدا
۹- لسان العرب
۱۰- المنجد
۱۱- فرهنگ معاصر عربی – فارسی
mamnoon misham age dar morede goroohe “MASTAN HOMAY” matlab benvisin.
به نظر من پرداختن به موضوعاتی از این دست در کنار دیگر مقالات سایت بسیار بجاست، به شرط اینکه به نظرات جمیع بزرگان پرداخته شود تا افراط و تفریط دامن بحث را آلوده نکند. موفق باشید!
بسیار عالی بود از اینکه وقت گذاشتید و مطلب جمع کرده ای جای بسیار تشکر دارد
استفاده کردیم
ومن الله توفیق