انگشت را به سمتی گرفتن و چیزی را نشان دادن
او افزود: این نکته بسیار بااهمیتی است که در قسمت دوم عرایضم به آن خواهیم رسید و حالا میخواهم با پیش زمینهای که آقای فیاض گفتند بازگردم به «واکاوی». اگر ما بخواهیم این کار را بکنیم؛ انگشت بگیریم به سمتی و بگوییم «این» را ببین! یکی از مهمترین کارهایی را کردهایم که منتقدان میتوانند بکنند اگر نگوییم تنها کاری است که میتوانند بکنند. انگشت بگیرم و بگویم «این!» صداقتکیش ادامه داد: اگر بخواهیم این کار را بکنیم با موسیقی باید چه کنیم؟!
یکی از راههایش که از تجربه موسیقی میگذرد این است که آلبومی، نواری، چیزی را بگذاریم و بگوییم بشنوید! که خب این اصلا نه شدنی است و نه کار ماست، چون در آن صورت دیجی میشویم! قسمت دیگرش این است که شما با ساختهای سر و کار دارید، با اثر هنریای سر و کار دارید و میخواهید بگویید «این» یا «ببین».
وقتی میخواهید بگویید «این» یا «ببین»، مجبورید دو، سه کار انجام دهید. او افزود: به خاطر همان شکاف زبانی و غیرزبانی که میان این دو حوزه هست یعنی موسیقی و زبان، یک؛ مجبور میشوید معنایی را یا بیابید یا جعل کنید و به اثر یا قسمتی از اثر یا ویژگیای از اثر ربط دهید. برای مثال بگویید که «این جا نمایش غم است»، لغاتی از قبیل «نمایش» را به عمد به کار میبرم. من الان کاری ندارم که آنجا واقعا غم است، شما غمگینید، موسیقی غمگین است یا چه.
مجبورید یک معنایی بیابید یا معنایی جعل کنید و نسبتش دهید به موسیقی. وقتی این کار را میکنید به زبان ساده در حال تفسیر و تاویل هستید. این وقتی است که ما میخواهیم بگوییم «این» یا «بکاویم». فعلا آن «وا» را هم از ابتدای «کاوی» برمیدارم. یعنی چه؟ یعنی این پیانو اینجاست و نمیتوانیم داخلش را ببینیم پس یا بایستی چیزی مثل عکسبرداری با اشعه ایکس را مورد استفاده قرار دهیم یا وسیلهای بیاوریم و پوشش روی آن را تخریب کنیم و بعد در موردش حرف بزنیم. بنابراین الان «کاویدن» یکی از اتفاقاتی را که برای ما در حوزه موسیقی رقم میزند این است که شما مجبور میشوید یا معنایی را در آن ساختار بیابید یا جعل کنید.
با این که آن معنا درون خود موسیقی هم باشد یا بیرونش فعلا کاری ندارم. مثل اینهایی که میگویند این قطعه موسیقی را که شنیدم تصورم اینها بود و بعد آن تصورات را مینویسند. ادعایی هم نمیکنند که حتما همین است و هیچ نیست جز این، بلکه میگویند تصور من این بود. او ادامه داد: دیگری که کم و بیش همسایه دیوار به دیوار این است، آن است که برویم سراغ موسیقی و به زبانی کم و بیش فنی دربارهاش صحبت کنیم. این هم معنیاش دقیقا این است که ما برای ویژگیها و برای ارکان موسیقی کلماتی انتخاب کردهایم که میان اهالی موسیقی کم و بیش بر سر آن توافق وجود دارد. ادعا نمی کنم که همه توافق دارند.
حتی بر سر موضوعات بسیار ابتدایی و تثبیت شدهای مثل گام ماژور و مینور و… هم میشود کمی عدم توافق پیدا کرد ولی تا حدود خوبی اینها بین ذهنهای مختلف یک معنا میدهند.
۱ نظر