بیچام در سال ۱۹۰۸ به خاطر عدم توافق بر سر مدیریت هنری و به خصوص در مورد سیستم جایگزین از ارکستر سمفونیک جدید جدا شد. بر اساس این سیستم، اگر به نوازندگان ارکستر پیشنهاد پرسودتری می شد آنها می توانستند در تمرین ها یا کنسرت های ارکستر شخص جایگزینی را معرفی کنند. خزانه دار انجمن فیلارمونیک سلطنتی این برنامه را اینگونه توصیف کرد: «نوازنده ۱ که شما خواهانش هستید، متعهد می شود که در کنسرت شما بنوازد. اما او نوازنده ۲ (که برای شما اهمیتی ندارد) را برای تمرین اول می فرستد. نوازنده ۲ بدون آگاهی و رضایت شما نوازنده ۳ را به تمرین دوم می فرستد. نوازنده ۳ که قادر به شرکت در کنسرت نیست نوازنده ۴ را به عنوان جایگزین می فرستد، کسی که شما ترجیح می دادید به او پنج شیلینگ بدهید تا از ارکستر دور بماند».
هنری وود (Henry Wood) قبلا این سیستم جایگزین را در تالار ملکه ممنوع کرده بود (که باعث شد نوازندگان معترض ارکستر سمفونیک لندن را راه اندازی کنند) و بیچام نیز همین کار را انجام داد. ارکستر سمفونیک جدید بدون او به کار خود ادامه داد و سپس به ارکستر تالار سلطنتی آلبرت تبدیل شد.
بیچام در سال ۱۹۰۹ ارکستر سمفونیک بیچام را پایه گذاری کرد. بیچام اعضای ارکستر خود را از ارکسترهای سمفونیک شناخته شده انتخاب نکرد بلکه از بین باندهای موسیقی تئاتر، انجمن های سمفونیک محلی، سالن های موسیقی هتل ها و کالج های موسیقی، افرادی را انتخاب کرد که نتیجه آن تیم جوانی بود که سن اغلب اعضایش ۲۵ سال بود. در بین این گروه نام افرادی مانند آلبرت سامونز (Albert Sammons)، لیونل ترتیز (Lionel Tertis)، اریک کوتز (Eric Coates)، و یوجین کرافت (Eugene Cruft)، به چشم می خورد که در زمینه تخصصی خود به افراد معروفی تبدیل شدند.
از آنجایی که بیچام مصرانه کارهایی را برای اجرا انتخاب می کرد که مردم عادی علاقه ای به آنها نشان نمی دادند، فعالیت های موسیقایی او در این برهه از زمان از لحاظ مالی زیان آور بود. بیچام از سال ۱۸۹۹ تا ۱۹۰۹ با پدرش دچار مشکل شد و در نتیجه دسترسی او به ثروت هنگفت خانوادگیش بسیار محدود شد.
جوزف بیچام در سال ۱۸۹۹، همسرش را مخفیانه به یک آسایشگاه روانی سپرده بود. توماس و خواهر بزرگترش امیلی برای مرخص کردن مادرشان از جوزف شکایت کردند و نفقه سالانه ۴۵۰۰ پوندی او را از پدرشان مطالبه نمودند. جوزف نیز به خاطر این مسئله آنها را از ارث محروم کرد. از سال ۱۹۰۷ بیچام تنها مبلغ سالانه ۷۰۰ پوند که از پدربزرگش به ارث برده بود را در اختیار داشت و مادرش نیز بخشی از هزینه های کنسرت های زیان آور او را تامین می کرد، اما تنها پس از آشتی پدر و پسر در سال ۱۹۰۹ بود که بیچام توانست ثروت خانوادگی را در راه توسعه و رواج اپرا به کار گیرد.
بیچام از سال ۱۹۱۰ با کمک مالی پدرش توانست آرزوی خود را برای اجرای فصل های اپرا در باغ کاونت و مکان های دیگر تحقق ببخشد. در خانه اپرای ادوارد تنها خواننده ها از اهمیت برخوردار بودند و رهبران در حاشیه بودند. بیچام از سال ۱۹۱۰ تا ۱۹۳۹ تلاش زیادی برای ایجاد تعادل در قدرت این دو گروه انجام داد.
در سال ۱۹۱۰، بیچام یا به رهبری مشغول بود یا مدیر اپرای ۱۹۰ اجرای سالن باغ کاونت و تئاتر علیا حضرت بود. بیچام در طول سال، ۳۴ اپرای متفاوت را بر روی صحنه برد که بیشتر آن ها در لندن یا جدید بودند یا تقریبا شناخته نشده بودند. بیچام بعدها تأیید کرد که از همان دوران جوانی تصمیم گرفته بود که اپراهای گمنامی را بر روی صحنه ببرد که به ندرت توجه مردم عام را به خود جلب می کنند. کمک رهبران او برونو والتر (Bruno Walter) و پرسی پیت (Percy Pitt) بودند.
در طی فصل ۱۹۱۰ بیچام در سالن علیا حضرت، سندیکای بزرگ اپرا (Grand Opera Syndicate) که رقیب بیچام بود، همزمان فصل خود را در باغ کاونت آغاز کرد که تعداد کل اجراهای اپرا در لندن را به ۲۷۳ اجرا در سال رساند که خیلی بیشتر از تقاضای گیشه بود! از ۳۴ اپرایی که بیچام در سال ۱۹۱۰ بر روی صحنه برد فقط ۴ اجرا درآمدزا بود: اپراهای جدید الکترا (Electra) و سالومه (Salome) از ریچارد استرائوس (Richard Strauss) که اولین اجراها و بهترین تبلیغات را در بریتانیا بدست آوردند و داستان های هوفمان (The Tales of Hoffmann) و Die Fledermaus.
۱ نظر