ما دنیایی پر ازدحام را چرخیده ایم. دنیایی سرشار از تراژدی های تودرتو و طبیعت همه ی ما را یک جا بلعیده است. گاه یادآوری می کند که به زیستن ادامه دهیم. از نو ببینیم، بشنویم و بخندیم! پس ناگزیر به ماندن ایم. با فراز و نشیب اش، درد و رنج وَ شادی های کوتاه و دل انگیز وَ رنگ های محصور کننده اش.
می خواهم شما را با شهود درونی تان و بی واسطه، به دنیایی سرشار از آوا و مملو از شادی فرا خوانم و یادآوری کنم این واقعیت ساده را که قرار است به سویِ دنیایی از عشق و خشنودی رهنمون شویم.
تعداد اندکی از آثار موسیقایی این ویژگی را دارند که فاصله گذاری فرهنگ های شنیداری را از بُعد مکان و زمان خارج کرده و به اوج نشاط می رسانند. آنهم با درگیر ساختنِ شهودِ مخاطب از طریق لحن، بیان و اجرا وَ متورم ساختن تجربه های فردی نظیر خاطره، و این یادآوری که به جستجوی فراموش شده ها گام برداریم.
وحید تاج، خواننده ی جوان ما، در اجرایی از تصنیفی قدیمی در آلبومی به نام “وکاپلا” پیشنهاد می کند که ذهن آلوده مان را با انعطافی بیشتر، به یک هم آغوشی دوباره با موسیقی سوق دهیم و در این بازگشت، شرط اول یک نزاع حقیقی با خود است و همچنین با آنچه که به اشتباه در آغوش گرفته ایم. باید از قواره ای که برایمان ساخته اند، خود را رها کرده و از زیر فشار سرسام آورِ رسانه ها دور شویم. “وکاپلا” کاری ست جمعی و ترکیبی از طبیعت به منزله حس، که جمعی کوچک آن را به ارمغان آورده اند. حنجره و آواهای مرتعش از آن به عنوانِ عناصری طبیعی و ذهنی و روایت های متعدد به عنوان جمع که در عین استقلال فردی به سوی هم زمانی پیش می روند و اثری را به وجود می آورند که در عین نشاط و رویت زیبایی، ما را به یک بده بستان گسترده فرا می خواند. بیانِ وحید تاج، گوش حساس میلاد عمرانلو و شوق همراهان شان این گفت و شنود را به یک خرد تاریخی بدل کرده است.
“وکاپلا” ثمره ی یک توطئه ی فرهنگیِ بی هویت نیست. از شعارهای سجده ی ملی گرایی هم دور می شود و به کمک جهان موسیقی می شتابد؛ جهانی که با موضع گیری های بیجا و قهرآمیز، فاصله ی بسیار دارد. دنیای موسیقی را می توان گاه با رویکردی مبتنی بر تجربه ای حسی مورد سنجش قرار داد و در این بیان حسی، نسبت هویت اصوات را در بخشِ ساختار و محتوا کاوید. در آواز ایرانی (دستگاهی)، روند اجرا به شکل غریزی مصون از خبط و خطا نیست و وفاداری به اصول، در چارچوب قواعد همان موسیقی، بیشتر از آن که زمینه ساز هویت باشد، مغلوب تعصبات حافظین و خادمین آن است و به جای این که در درون خود پرورده شده و پرتوافکن باشد، تاوان حرمت گذاشتن بی چون و چرا به گذشته را می پردازد.
قرار نیست آنچه قبل از ما بوده، محو شود. بلکه می بایست آنچه باقی مانده است، استمرار داشته باشد. پیوستگی به گذشته نباید ما را از حل شدن در دوره ها دور کند. یعنی در خود ماندن نباید موضوع پیشروی را از بین ببرد.
وحید تاج در اجراهایش، به گونه ای مستمر و پیوسته، جایگزینی را همچون محورهای جانشینی به کار می برد و به گونه ای باورنکردنی اجرایش را به تفاهم جمعی بدل می کند.
۱ نظر