بسیاری از مطالعات تطبیقی چه در دورهی معاصر، در عرض و چه گذشته، در طول هنوز مجالی برای انجام نیافتهاند. به تحقیقات تاریخموسیقی کمتر از جنبهی مردمنگارانه نگریستهایم (برای مطالعه یکی از معدود نمونهها نک. (فاطمی ۱۳۸۰ ال و ب) و (فاطمی ۱۳۸۱))؛ مقادیر زیادی اطلاعات قابل استخراج در آثار ادبی، سفرنامهها، تاریخهای عمومی و حتا نگارهها وجود دارد که برای روشنتر شدن برخی قضایای تاریخی در طول چند صد سال گذشته قابل استفاده است (۳۹).
این موضوع را دیگر پژوهشگران نیز به گونههای دیگری یادآور شدهاند: «در قسمت قومنگاری به نسبت بخش تاریخی، مقدار در خور اعتنایی را میتوان در کتب تاریخ یا سفرنامههای سیاحان که اشاراتی به این موضوع داشتهاند، جمعآوری کرد.
آنگاه که ما نمونهای از توصیف اجرای موسیقی ایرانی را در گذشته مطالعه میکنیم، اختلاف تحولات اجتماعی را از دیدگاه اجرای موسیقی و واکنش جامعه با موسیقی روزگار خود مشاهده خواهیم کرد. » (حجاریان ۱۳۸۶: ۱۶۳).
مطالعات سازشناسانه به ویژه در دورهای نزدیک به دورهی معاصر وضوح خود را از دست میدهند؛در مورد برخی از سازهای مرسوم امروزی پژوهش جامعی که قدمت و نوع استفاده و تغییرات آنها را در تاریخ نشان دهد وجود ندارد. بسیاری از جنبههای مربوط به اجرا با این سازها هنوز هم جزء مسائل حل نشدهی موسیقی ما به حساب میآیند؛ برای مثال میتوان به نحوهی دست گرفتن تار در عکسهای دورهی قاجاریه که چندی مورد بررسی پژوهشگران بود، اشاره کرد (۴۰).
موضوع تبدیل سیستم مقامی به دستگاهی با وجود همهی کارهایی که بر روی آن انجام شده هنوز حلقههای گمشدهای دارد که به نظر نمیرسد در کوتاه مدت پیدا شود؛ یکی از مهمترین آنها این است که بدون در نظر گرفتن این که به کدام نظریهی تبدیل معتقد باشیم، اطلاعات در دورهی مابین سلسلهی افشاریه تا میانهی دورهی قاجار وضوح خود را از دست میدهد (هر چند امروز این عدم وضوح از گذشته کمتر شده است) و مراحلی از این تغییر و تبدیل از چشم ما هنوز پنهان است.
پژوهش و مطالعات تطبیقی تاریخی نیز (با فرهنگهای مجاور) به قصد آشکارسازی روند حرکتی موسیقی ایران در طول تاریخ که ممکن است به روشنتر شدن تاریخ موسیقی ما کمک شایانی بکند، کمتر مورد توجه است، هر چند اخیرا به مطالعهی فرهنگهایی مانند عثمانی میپردازند. پارههایی (هر چند کوچک) از فرهنگ ایران که امکان دارد در جغرافیایی بزرگتر از ایران کنونی پخش باشد به کشف تاریخچهی موسیقی ما یاری خواهد رساند.
و مهمترین مسئلهای که همچنان مانع اصلی در راه نوشتن تاریخ کاملی برای این موسیقی است فقدان (یا کمبود شدید) مدارک موسیقایی به مفهوم اجرایی آن است. هنوز مطالعات تاریخی معطوف به یک نمونهی شناخته شده مانند (پورجوادی ۱۳۸۲) چندان زیاد نیستند و آنها هم که هستند همگی یک سرشان به گونهای امروزی وصل است چرا که تنها در این صورت میتوان عینیت موسیقایی را در آن وارد کرد.
در حقیقت بیشتر اوقات در کتابها از موسیقی نظری (آن هم نمونههای نخبگان) صحبت به میان آمده است و نه موسیقی مردم یا مجریان معمولی. این ایرادی است که مگر با کشف اطلاعاتی تازه نمیتوان تغییری در آن ایجاد کرد.
پی نوشت
۳۹- نمونههای بارز استفاده از این منابع را در آثاری که در بخش پیش معرفی کردیم میتوان دید. مثلا (پورجوادی ۱۳۸۵).
۴۰- نک. بصام، سید وحید. (۱۳۸۵) «تار در آغوش»، فصلنامهی موسیقی ماهور، ۳۳: ۱۳۶-۱۱۵ و فاطمی، ساسان. (۱۳۸۵) «نکاتی دربارهی شیوهی گرفتن تار در قدیم»، فصلنامهی موسیقی ماهور، ۳۳: ۱۳۷.
۱ نظر