درست پس از این تعریف از ایرانی صدا دادن، یک قانون دیگر مطرح می شود بدون آنکه هیچ سندی برای درستی آن آورده شود: “…هارمونی اصولا جایی برای بازی اصوات است و چون همه بازی ها ناچارا از قوانین فیزیکی تبعیت می کنند، بنابراین… این قوانین فیزیکی هستند که دائما خود را به هارمونی تحمیل می کنند.” (بخش ١) سپس به جای سند یک “مثال” آورده اند از حوزه ای دیگر (ورزش) تا این “قانون” را تایید کنند. این گونه مستند سازی در هیچ نوشته ی علمی وجود ندارد.
نمی توان برای گزاره ی “این قوانین فیزیکی هستند که دائما خود را به هارمونی تحمیل می کنند” از یک مثال استفاده کرد.
در توضیح همان مثال جمله ای نقیض وجود دارد: “…می دانیم در فضای سه بعدی همه ی قوانین صدق نمی کنند و قوانین فیزیکی بر پدیده ها چیره می گردند.” اگر قوانین جایی صدق نمی کنند پس چگونه چیره می گردند؟ مگر چیرگی همان صدق قوانین نیست؟
هارمونی در لغت به معنی هماهنگی است یا موافقت. چند صدایی در موسیقی چون دیگر عوامل آن یک سلیقه فرهنگی است که نه صد در صد به طبیعت ربط دارد، نه صد در صد به قوانین فیزیکی (هر چند هر فرهنگی می کوشد نوع کار خود را “طبیعی” و به اصطلاح علمی معرفی کند.) دلیاش هم این است که:
یک: ترکیب بسیاری صداها در موسیقی ایرانی که برای ما خوش آیند هستند و هماهنگ، به گوش یک غربی ناخوش می آیند مانند ترکیب فا / ر کرن – دو/می کرن – فا/لا کرن در اجراهای سه گاه (هر سه در آلبوم «پگاه» از پرویز مشکاتیان وجود دارند). دلیل دوم آن است که در یک فرهنگ خاص نیز در طول زمان سلیقه های فرهنگی دگرگون می شوند. همان فاصله ی چهارم که توضیح دادم یا دیگر فاصله هایی که در دوران باروک ناخوش بودند و اکنون دیگر نه. ترایتون (شش نیم پرده) که در دورانی” شیطانی” دانسته می شد تبدیل شد به امضای واگنر در کارهایش و اکنون حتا در موسیقی مردم پسند هم (مثلن موسیقی کارتن «سیمپسون ها») استفاده می شود.
در آغاز مقاله در بخش اول نویسنده پیش از توضیح مطالبش اعلام می کنند که: “هارمونی زوج… برای گوش انسان لذت بخش است، پس قطعا خود از قوانین فیزیکی تبعیت می کند.”
نویسنده در چند مورد به “اصالت” اشاره می کند و بنای کار خود را بر رعایت اصالت ها می گذارد مانند تعریف نخستین از ایرانی صدا دادن. اگر هدف “رعایت اصالت” ها باشد باید این نکته را در نظر گرفت که “گام” در موسیقی کلاسیک ایرانی چندان کاربرد ندارد زیرا بنیاد این موسیقی بر اساس گوشه هایی است که در مقام هایی که بیشتر شامل یک تترا کورد یا یک پنتاکورد هستند به وجود آمده است و در موارد بسیار کمی به ۸ نت می رسند. در این موسیقی “رابطه ی نت ها با هم” است که نوع مقام را مشخص می کند نه فقط فاصله ی نت ها نسبت به هم آنگونه که در موسیقی غربی معمول است وگرنه نوا، ابوعطا و افشاری گام یکسانی دارند.
آقای حنانه – گویا به دلیل عجله در نوشتن- بعضی عبارت ها را زیادی خلاصه نوشته اند مثلا در همان بخش ١ “همانطور که در مد شور با سی بمل مشاهده می کنید …” در حالی که در این نوشته در همان صفحه این گام وجود ندارد یا چاپ نشده اما به هر حال تعریف یک مد “با یک نت” درست نیست مگر آنکه منظور نت شاهد/تانیک گام باشد که در این صورت حرف “از سی بمل” درست است چون گام های شور بسیاری را می توان شمرد که دارای سی بمل باشند (شور سل، شور ر، شور دو). همینطور گزاره “در موسیقی ایرانی درجه ی پنجم فاقد هرگونه ارزشی است” (بخش ١) درست نیست. بهتر بود گفته می شد “دارای ارزشی چون درجه ی پنجم در موسیقی کلاسیک غربی نیست” یا “با ارزش ترین درجه ی گام نیست”.
با تشکر از دست انرکاران گفتگوی هارمنیک
ضمن تایید بسیاری از مواردی که به این گویش از هارمونی زوج داشته اید، نکته ی اساسی که به نظر من بر نوشته های آقای امیر حسین حنانه وارد است روشن نبودن تکلیف ایشان با گام و دانگ است. اگر موسیقی ایرانی را بر اساس گام بررسی کنیم ( که البته بنا به دلایل فنی به بیراهه رفته ایم) پس باید قبول کرد که ایشان در فهم تعریف گام مشکل داشته اند چرا که بارها این کج فهمی از گام را در مثال هایشان نشان داده اند.
اولا امیرعلی حنانه نه امیرحسین!
دوما دانگ ( که نام مزخرفی است و بهتر است بگوییم اقلا قِسم ) مربوط به موسیقی سنتی ایران است در حالیکه در هارمونی زوج ، این قِسم ها بهم پیوسته و تشکیل گام می دهند که البته ربط هم به مینور و ماژور نداشته و براساس مقام های ایرانی اند.
آقای حنانه هم منظورش از گام این بوده.
جناب منتقد نما ، در این هارمونی به تبع ساختمان موسیقی ایران ، درجه پنجم و فرد کلا اهمیت کنتری نسبت به درجه چهارم دارد ولی شما فکر کردید ایشون گفتن فقط فالصه زوج و بس!
در ضمن تفاوت نوا و ابوعطا و افشاری هم به خاطر روند ملودیک است افشاری که عملا مال نواست و خود نوا هم در اصل بی ریزپرده بوده که الان تحریف شده.
در این هارمونی گام براساس مد ایرانی ساخته می شود ردیف و دستگاه فقط اشکالی از نواختن مقام اند نه خود مقام.