معمولا وقتی در نوشته ای نام گام دورین می آید و به دوره ای ویژه اشاره نمی شود، منظور “گام دورین سده های میانه” است که هنوز در موسیقی جاز و پاپ نیز مورد استفاده است مانند: آهنگ معروف «بیلی جین» از مایکل جکسون و «الینور ریگبی» از بیتل ها.
این گام فاصله هایش به ترتیب پرده، نیم پرده، پرده، پرده، نیم پرده، پرده، پرده و پرده است؛ درست از «ر» تا «ر» روی کلید های سفید پیانو. این گام مانند گام تعدیل شده شور نیست چون فاصله های اول – دوم، پنج – شش، شش – هفت اش متفاوت هستند.
در حالی که گام فیریژین همه فاصله هایش یکسان با گام تعدیل شده شور هستند. حتا در زمانهایی این گام فاصله نیم پرده ای اول اش کمی بزرگتر از نیم پرده بوده که شباهت بیشتر اش را با شور ایرانی نشان می دهد.
شاید منظور نویسنده از دورین همان “دورین دیاتونیک یونانی” بوده که فواصل اش مانند فیریژین سده های میانه است و در این صورت باید حتمن این مورد را می گفتند، چون همانگونه که گفتم، در نام بردن از گام های قدیم اروپا، منظور نمونه آنها در سده های میانه است و نه در نوع یونانی آنها. همانگونه که ما اگر از «عشاق» نام می بریم – بدون هیچ پسوندی – منظورمان گوشه های «عشاق» است نه یکی از دوازده مقام موسیقی قدیم.
اشکال دیگر این بخش وارد کردن موضوعی دیگر در این بحث است که رابطه ی زیادی با موضوع ندارد. “شاید این سوال ایجاد شود که چرا مد دوگاه و نه مد یک گاه که همان ماهور است، برای این منظور انتخاب نشده است؟ باید گفت که اولا ماهور از نظر من اصالت اش مورد تردید است زیرا مثلا گام ماهوری که از «سل» شروع می شود می بایست درجه ی سوم آن یعنی نت «سی» در اصل به صورت «سی کرن» بوده باشد، در صورتی که امروز به صورت «سی بکار» استفاده می کنند.” (بخش ٣)
نویسنده هیچ اشاره نمی کند که منبع این گفته در کجا است. دوم اینکه تاکنون ما فکر می کردیم که هدف چند صدایی کردن موسیقی ایرانی امروز است. در این موسیقی ماهور دست کم دویست سالی است که در موسیقی کلاسیک ایرانی فاصله ی سوم بزرگ دارد و نه کمتر از آن. اگر منظور از اصالت دورانی پیش از موسیقی دستگاهی است که دیگر ساز تار هم اصیل به حساب نمی آید و آن نوع موسیقی پیش از موسیقی دستگاهی هنوز کاملا سرشت اش مشخص نیست تا اینکه به فکر چند صدایی کردن اش هم باشیم.
نویسنده از سویی میل دارد که با استفاده از واژه های موسیقی قدیم به جای واژه های امروزی موسیقی ما (دوگاه به جای شور) سعی کند در نگاه داری اصالت و از سویی با ١- معتدل کردن فاصله ها و ٢- نادیده گرفتن نقش گوشه ها و نوع ساختار آنها در ساخته شدن یک قطعه ی ایرانی اصیل و ٣- معادل کردن دستگاه ها و مقام ها با مد این اصالت را از بین می برد. در این گونه نگارش دیگر بین ابوعطا، افشاری و نوا تفاوتی نیست و همچنین بین همایون و اصفهان.
گزاره هایی در این نوشته وجود دارند که تنها سلیقه ی نویسنده را نشان می دهند و شاید بهتر بود در بحث “تئوری موسیقی” آورده نمی شدند. مثلا “ انسان تاسف می خورد که بگوید مثلا تار ساز ملی ایرانیان است“ (بخش ۶) فکر نمی کنم همه گان از این موضوع متاسف باشند.
آقای رضا نیا ، مشکل شما و دیگر آهنگسازان ایران اینست که می خواهید موسیقی ایران در عین کاملا سنتی بودن کاملا چندصدایی و نو و متفاوت هم باشد.
درحالیکه چندصدایی به معنای واقعی در ذات خود یک پدیده غیر سنتی و تفکری است و نمی توان از آن انتظار داشت یک چیز عادت کرده و سنتی باشد وگرنه می شود یه چیزی شبیه همین اجراهای تصنیف های ارکسترال که ساز زهی ها یک چیز محدود و خیلی ملایم می نوازند و در واقع رنگی به آن ملودی سنتی می زنند و کار جدیدی محسوب نمی شوند.