جملههای تکمیل کنندهی زیر نیز بلاتکلیفی معنایی مخاطب را در تجربهی شنیداری خردهروایتها، بیش از پیش برطرف میسازد (ایگلتون، ۱۳۹۱: ۶۵):
« … همواره این امکان وجود دارد که عدهای معنا یا دستکم بخش قابلتوجهی از آن را، در تنوع دیدگاهها دربارهی این موضوع پیدا کنند. اینان عمومن لیبرال نامیده میشوند. هرچند امروزه بعضی از آنها را پسامدرنیست هم مینامند. از دیدگاه آنها آنچه اهمیت دارد دادنِ پاسخی قطعی به پرسش معنا… نیست، بلکه این واقعیت است که راههای عجیب و غریب و متعددی برای پاسخگویی به آن وجود دارد. در واقع خود این آزادی دلالت، ارزشمندترین معناییست که میتوانیم دربارهاش به تأمل بنشینیم. پس آنچه عدهای آن را تکهپارهشدنی نومیدانه تلقی میکنند، از نظر شماری دیگر، نوعی رهایی نشاط انگیز است.» (تأکید از من است)
به نظر می رسد به رسمیت نشناختن خرده روایتهای عجیب و غریب موسیقی که شنونده را گاه در مرز بین سروصدا و موسیقی معلق میگذارند به مثابهی پاککردن صورت مسأله خواهد بود و فراتر از آن به معنیِ نادیدهگرفتن دورهای از تاریخ اندیشه خواهد بود که بروز و ظهور آن، بعد از جنگهای جهانی و تغییرات بنیادینی که در نگرشهای عمومی رخ داد، اجتنابناپذیر بود. به عقیدهی کاترین میّه (Catherine Millet) آنجا که مدرنیّت، میان هنر و جامعه گسست ایجاد کرده بود، هنر معاصر اتصال بوجود آورد(میّه، ۱۳۹۰: ۳۸). آدورنو از این منظر موضعگیری تندتری دارد. از دید او اثر هنری اوانگارد، تنها شکل حقیقیِ بیان شرایط امروزی حاکم بر جهان است (بورگر، ۱۳۸۶: ۱۵۵).
بنابراین در مورد مسألهی معنای موسیقایی خردهروایتها میتوان گفت خردهروایتهای صوتی هرگز بر زمینههای استوار یک واقعیت ناب و ازپیشموجود بنا نمیشوند و در این موضوع «آنچه که معنای عمیق یا اصلی به حساب میآید، بستگی به دیدگاه ما خواهد داشت» (وارد، ۱۳۸۷: ۱۴۷). (۴)
جمع بندی:
نباید از نظر دور داشت که بیتردید تبیین ماهیت موسیقی پستمدرن به صرفِ مطرح کردن ایدهی حذف فراروایتها و جایگزینی خردهروایتها، بیانگر تمام موضوع نخواهد بود و ظهور آثار موسیقی از آن دست که در متن به آنها اشاره شد، از جنبه های متعدد دیگری نیز تبیینپذیر است. اما در نظر داشتن چنین دیدگاهی نیز بیثمر نخواهد بود چرا که عاملِ تکثر در مورد خردهروایتهای موسیقایی، موجب میشود که در برخورد با این چنین آثاری پاسخ دقیق و روشنی برای این سوال که «این چگونه موسیقیای است؟» وجود نداشته باشد اما با به رسمیت شناختن خردهروایتها و با درنظرگرفتن تقابل آنها با روایتهای کلان موسیقی، دست کم می توان پرسش بالا را با تشریح این گزاره پاسخ گفت که «اینها چه نوع موسیقیای نیستند!».
پینوشت
۴- با اینحال نمیتوان از خطر سوء استفاده از این کثرتگرایی لیبرال در امان بود و همواره این خطر وجود دارد که آزادیِ به رسمیت شناختهشده، با ویران کردن بنیانهای خود، از سویی آتش نوعی بنیادگرایی موسیقایی را تیزتر کند و از سوی دیگر به اعتبار آثار دیگر لطمه بزند؛ آثاری که رد پایی از تعهد هنری و تخصصی و فکری از خود بهجا گذاشته اند.
کتابنامه
– استالابراس، جولیان، ۱۳۹۱، هنرمعاصر پس از دوره جنگ سرد، ترجمه بهرنگ پورحسینی، تهران، نشر چشمه.
– ایگلتون، تری، ۱۳۹۱، معنای زندگی، ترجمه عباس مخبر، تهران، نشر آگه.
– باتلر، کریستوفر، ۱۳۸۹، پسامدرنیسم درآمدی بسیار کوتاه، ترجمه محمد عظیمی، تهران، نشر علم.
– بورگر، پیتر، ۱۳۸۶، نظریهی هنر آوانگارد، ترجمه مجید اخگر، تهران، نشر مینوی خرد.
– گامبریج، ارنست، ۱۳۸۸، تاریخ هنر، ترجمه علی رامین، تهران، نشر نی.
– مالپاس، سایمون، ۱۳۸۸، ژان فرانسوا لیوتار، ترجمه بهرنگ پورحسینی، تهران، نشر مرکز.
– میّه،کاترین، ۱۳۹۰، هنر معاصر؛ تاریخ و جغرافیا، ترجمه مهشید نونهالی، تهران، نشر نظر.
– نوذری،حسینعلی، ۱۳۸۸، صورتبندی مدرنیته و پست مدرنیته، تهران، انتشارات نقش جهان.
– وارد،گلن، ۱۳۸۷، پست مدرنیسم، ترجمه قادر فخر رنجبری و ابوذر کرمی، تهران، نشر ماهی.
۱ نظر