لطفی در رد ادعای مصاحبه کننده که دلیل برکناری وزیری از هنرستان را تمرد از دستور رضا شاه می داند، می گوید، فقط این یکی از دلایل کنار گذاشتن او تمرد بوده: «تندرویهای وزیری باعث شده بود که او با مخالفتها و انتقادهای شدیدی روبهرو باشد. این را در مطبوعات آن زمان میتوانید ببینید. در روزنامه “ناهید” از وزیری به عنوان تخریبکننده موسیقی ایرانی یاد میشود.»
در هیچ منبعی، ثبت نشده که طرفداران موسیقی ایرانی باعث کنار گذاشته شدن وزیری شده اند. در بخشهای دیگری از مصاحبه هم شخص مصاحبه شونده به این موضوع اذعان دارد که امثال عارف و درویش خان قدرت سیاسی برای مقابله با وزیری را نداشته اند (هر چند این جا هم با یک مغلطه مواجه هستیم، چراکه درویش خان اولا خود مشوق وزیری بود ثانیا عارف روشی برای تدریس آکادمیک موسیقی ایرانی نداشته و در نامه های سرگشاده اش هم نمی تواند جایگزینی برای سیستم آموزشی وزیری معرفی کند.)
در جای دیگر لطفی باز تکرار می کند: «اما در ایران آن زمان سیستم هرگونه امکانات و بودجهای را از امثال درویشخان و عارف دریغ میکرد.»
سؤال اینجا است که آیا عارف یا درویش خان قصد تأسیس هنرستان یا توانایی ایجاد روشی آکادمیک برای تدریس موسیقی داشتهاند که دولت به آنها بودجه دهد؟ آیا این اشخاص درخواست بودجه برای تاسیس هنرستان کرده بودند؟!
در ادامه لطفی به مقایسه سیستم آکادمیک هنرستان موسیقی ملی با هنرستان های شوروی سابق می پردازد و می گوید: «…به خاطر همین چهرهای مثل رشید بهبودوف را دارند که هم موسیقی و آواز آذری را خوب میشناسد و در عین حال از پس اجرای یک اپرا هم بر میآید یا عالیم قاسمف را دارند که با همان آواز آذری میتواند توجه غربیها را به خود جلب کند. من در یکی از کنسرتهای او در نیویورک دیدم که حاضران در تالار چگونه برای تشویق او ایستادند.»
علاقمندان به موسیقی ایرانی، همگی تا حدی با هنرمندانی که از هنرستان ملی فارغ التحصیل شده اند آشنایی دارند؛ علی رهبری هم اطلاعات کافی در موسیقی ایرانی دارد (با نواختن ردیف موسیقی ایرانی با ویولون و سنتور و همینطور آشنایی با تنبک) و هم در زمینه آهنگسازی و رهبری ارکستر جزو چهره های جهانی است، کامبیز روشن روان هم غیر از تحصیلات آهنگسازی، در نوازندگی فلوت کلاسیک و نیز در دو ساز سنتور و تنبک دارای توانایی های قابل ملاحظه ای است، اسماعیل تهرانی و اسماعیل واثقی، هر دو نوازندگان برجسته سنتور هستند و به موسیقی کلاسیک هم تسلط قابل ملاحظه ای دارند، مهرداد دلنوازی نوازنده برجسته و توانای تار است و با موسیقی کلاسیک و کار با ارکستر سمفونیک نیز آشنایی دارد و… تمام هنرمندانی که نام برده شد و بسیاری دیگر که در هنرستان موسیقی ملی تحصیل کرده اند، بارها و بارها تسلط شان از امثال رشید بهبودف به موسیقی ملی شان بیشتر بوده است.
در بخش دوم که به عالیم قاسیم اف اشاره می شود، به خوبی پیداست که چگونه طیف سنت گرای موسیقی ایران که یکی از مهمترین آنها محمدرضا لطفی است، چشم به دست زدن های غربی ها دوخته اند، در حالی که اگر در دست وزیری، خالقی و صبا ویولون بود و اگر زیر پنجه محجوبی و معروفی پیانو، هیچگاه نظر یک غربی (به مجرد غربی بودنش) برایشان ملاک نبود و اگر مانند شفیعی کدکنی (۳) تشویق های آنها را از روی فریب و سیاه جلوه دادن سپیدی نمی دیدند، از روی خیر خواهی هم تلقی نمی کردند. اصولا وزیری و پیروان مکتب او، نه به موسیقی غربی، بلکه «به علم موسیقی که جهان شمول است» می اندیشیدند، برای همین بود که هیچ گاه تار وزیری زمین گذاشته نشد و تا به مدیریت هنرستان رسید، آموزش موسیقی ایرانی را اجباری کرد.
پی نوشت
۳- اشاره به مقدمه دکتر محمدرضا شفیعی کدکنی در ترجمه کتاب «تصوف اسلامی و رابطه انسان و خدا» نوشته رینولد نیکلسون از نشر سخن
مطالب خوبی از شما خوانده ام ولی این نکاتی که د رابطه با سنت گرایی می گویید بسیار عالی است و مشخص می کند که اتفاقا سنت گرایی چه خدمت بزرگی به غرب گرایی است و چه خیانتی در حق فرهنگ مملکت!