یکی از معضلات آواز امروز ایران بحث تقلید و به خصوص «شجریانیسم» است. البته کسی منکر ارزش های زیبایی شناسانهی آواز های استاد شجریان نیست و با کمال احترام به سبک و شیوه ایشان، روحیهی مقلدانه و تقلیدی که در جامعه باب شده است سبب شده که همه مطابق یک معیار و یک الگو بخوانند. آیا بخشی از این یکنواختی را ضعف در آموزش آواز نمی بینید؟
خیر، موضوعی را که شما الان مطرح میکنید در یکی از جلسات کارگاه آواز در حضور استاد شجریان از طرف یکی از مستمعین مطرح شد و شجریان در پاسخ گفتند من کار بدی نکردهام که بگویید شجریانزدگی باب شود. به نظر من استفاده از این نوع اصطلاحات صحیح نیست. ضمن آنکه پیدایش یک مکتب مگر ایرادی دارد یادآوری کنم تا پیش از استاد بنان و شاید هم طاهرزاده، مدتی تصور بود که او از ایرانی یعنی تنها چهچهه.
خود من هم در سنین جوانی پیش از زمانی که به دانشکده بروم و با آقای لطفی، آقای برومند و آثار قدما آشنا بشوم، واقعا تصور میکردم کسی که قادر نیست چهچهه بزند نباید آواز بخواند. اما بعد از شنیدن کارهای آقای بنان و شجریان متوجه شدم که آواز می تواند به گونه دیگر هم باشد و فقط چهچهه مسلسل نباشد. حالا در این شیوه که چهچهای نیست میتوان گفت آقای شجریان بیرقیب و یگانه است و این یک فرم خاصی از خوانندگی بوده که خواننده از صدای خودش مانند یک ساز استفاده میکند.
استفاده از پسوند «ایسم» در واژه شجریانیسم به مفهوم پیدایش شیوه یا سبکی (مانند سبک های نقاشی) است که شاگردان ایشان ادامه دهنده آن هستند و این واژه ابداً بار منفی ندارد، اما از طرف دیگر تقلید بیش از حد یک الگو و شیوه، آن هم اجرایی در سطح پائینتر، آیا نوعی یکنواختی و عدم تنوع در موسیقی آوازی ایران نیست؟
فکر نمیکنم این طور باشد، اولاً تقلید ضعیف در هر موردی و هر شرایطی امکانش وجود دارد و مورد پسند هیچ کس نیست و مردود است. این اتفاق در نقاشی هم صورت میگیرد. ولی اگر کسانی از سبکی پیروی میکنند و به خوبی از عهدهاش بر میآیند، چه ایرادی دارد، و چه اشکالی دارد که ما تعدادی خواننده در سطح شجریان داشته باشیم.
در سطح آقای شجریان بله، اما در آن صورت هم جایگاه خلاقیت در هنر کجاست؟
خلاقیت ربطی به تقلید ندارد. به خاطر دارم با مرحوم دکتر عمومی همیشه در این خصوص بحث میکردیم و ایشان میگفتند ردیف همه چیز نیست و من هم با تائید این موضوع میگفتم، چرا شما دائم به ردیف ایراد میگیرید. البته ایشان هم میگفتند من با ردیف مشکلی ندارم. به هرحال یادم هست همیشه با ایشان بر سر این موضوع بحث داشتیم و به ایشان عرض کردم خلاقیت ربطی به آموزش ندارد، خلاقیت ربطی به تقلید ندارد، خلاقیت یــا در وجود کسی هست یــا نیست.
شاید لازم باشد با توجه به تحصیلات آکادمیک شما در حوزه هنرهای تجسمی این موضوع را با نقاشی مقایسه کنیم، آیا شیوه آموزش نقاشی کلاسیک را با شیوه آموزش نقاشی مدرسه «باهاوس» یکی میدانید؟
ربطی ندارد. خلاقیت آموزش دادنی نیست. برای نمونه من میپرسم، ما چند نفر استاد ادبیات داریم؟ و چند تای آنها شاعرند؟ هر ادیبی شاعر نیست. علیرغم اینکه از همه فنون شاعری و تکنیکها مطلع هست ولی قادر نیست یک بیت شعر بگوید. آنهایی که ادعای آموزش خلاقیت میکنند کارشان مردم فریبی است. به نظر من باید تقلید صورت بگیرد تا به خلاقیت برسد، اینها راه های رسیدن به خلاقیتاند. شما الفبای موسیقی را یاد میگیرید.
ردیف را یاد میگیرید و موارد دیگر که به مرور در وجود شما جا میافتد که اگر خلاق باشید از اینها استفاده میکنید و خلاقیت خودتان را نشان میدهید. این همه مدرس و استاد موسیقی داریم، ولی از این میان چند تا هنرمند خلاق هستند.
پس شما به کیفیت متفاوت این شیوههای آموزشی اعتقادی ندارید که ضعف آموزش سبب وفور تقلید شده و به همین دلیل در حوزه خلاقیت نیز ضعیف عمل میشود؟
ضعف آموزش، تقلید و همه اینها وجود دارد، ولی هیچ یک از اینها مانع خلاقیت نمیشود.
۱ نظر