غروب سایه غزل کلاسیک فارسی در درگاه صدسالگی اش تنها به حوزه ادبیات محدود نمیشود. حضور او در عرصه های موسیقی کلاسیک ایرانی و هواداری او از جریان چپ کلاسیک این مرزپرگهر که با عنوان آشنای حزب توده می شناسیماش، هم شهرت او را صدچندان کرد و هم صف آرایی موافقان و مخالفانش را، که هردو در پرستش او و فحاشی به او، ورزیده شده اند.
چه بخواهیم و چه نخواهیم، او تاثیر خود را گذاشته است. تنها چهره تاریخ ادبیات آهنگین ما که شعر و سیاست و موسیقی و مدیریت را اینچنین به هم گره زده و پرونده زندگیش با دو کلمه ستایش یا ناسزا بسته نخواهد شد.
بیش از هفتاد سال شاعری کرد و در حاشیه سیاست زیست و تقریباً دو سوم همین مدت را در فضای معاشرت با اهل موسیقی گذراند. مدت مدیریت او در رادیو به هشت سال هم نرسید ولی تاثیراتش تا به امروز دوام دارد و مایه بحث ها و مناقشههای پرتنش است. این یادداشت کوتاه صرفاً حاوی دیدگاه های نویسنده درباره حضور کوتاه مدت و بسیار موثر او در واحد موسیقی سازمان رادیو و تلویزیون سالهای ۱۳۵۱ تا ۱۳۵۷ است و نقش موثر او در فرهنگسازی جدید موسیقی ایرانی:
۱- ابتهاج هیچکس را اخراج و یا بازخرید نکرد. همه هنرمندان به کار در سازمان جدید رادیو دعوت شدند. با این شرط که با نظم و وقت شناسی کار کنند. حتی با توجه به اقتصاد رو به رشد دهه ۱۳۵۰ حقوق های آنان را هم ارتقا داد. این نظم برای برخی هنرمندان که شیوه زندگی اجتماعی شان مبتنی بر تکروی و شادخواری و دم غنیمتی بود گران آمد و مخالفت ها شروع شد. عده ای او را با پیرنیا قیاس می کردند و رای به ابطال او می دادند!
دوران مدیریت بیدر و پیکر مرحوم محمد میرنقیبی به آنان آزادی عمل بیحدی داده بود و یکی دو سولیست ویولن که در واقع صرفاً نوازنده مجلسی بودند سودای ریاست بر سازمان را داشتند و حضور شاعر را بر عرصه موسیقی تحمل نمی کردند. واسطه تراشیشان برای فتح صندلی ریاست به جایی نرسید. دو خواننده توانا، کابارهداری و فیلمفارسی خوانی را ترجیح دادند.
اسناد و مدارک نشان می دهند که از همین مثلاً معترضین، تعداد قابل توجهی برنامه ساز و آواز ضبط و پخش شده و کسی مانع کارشان نبوده است. انحلال ارکسترهای یونیسون رادیو تهران هم جزو اقدامات درست ابتهاج است. عصر آن ارکسترها واقعاً تمام شده بود. اعضای آن ارکسترها هم بلافاصله در سیستم های تازه ای مشغول شدند.
۲- رویکرد فرهنگی ابتهاج در دوره ریاستش بههیچوجه با میرنقیبی و حتی پیرنیا قابل مقایسه نیست. دوران هرسه این افراد حاوی فضایی متفاوت بود و تعیین کننده سیاستهای تولید و پخش، مدیران ارشد بودند. کار سرپرستان، صرفاً تولید بود و بخشی از آن تولیدات تا اجازه از بالادستی ها نمی گرفت اجازه پخش نمی یافت. این نکته را باید در ارزیابی ها مورد توجه قرار داد.
از طرفی قابل انکار نیست که توجه به میراث فرهنگ موسیقیایی و اساتید ارزشمند قدیم وجه برجسته در نگاه ابتهاج به موسیقی است. در دوره میرنقیبی که معاذالله اصلاً خبری و اثری از این حرفها نبود و به جایش خوانندگان موسیقی پاپ رادیویی مانند ویگن و رامش پایشان به برنامه گلها باز شد! در دوره پیرنیا هم فقط شخص استاد روحالله خالقی بود که برنامه های «ساز و سخن» و «یادی از هنرمندان» را با این نگاه تهیه می کرد و این رویکرد نیز محل اعتنای پسرمشیرالدوله نبود. در عوض کافیست همان برنامه های «گلچین هفته» شنیده شوند تا حساب کار به دست بیاید.
۳- ابتهاج هیچگاه عضو رسمی حزب توده نبود گرچه تمام عمر، یک سمپات تمام عیار حزب محسوب می شد. خوشحال خواهیم شد اگر پژوهشگری با ارائه یک نظام منطقی و مستدل بتواند تاثیر مستقیم تفکر مارکسیستی لنینیستی را بر روند تولید و ساخت و ارائه موسیقی دستگاهی در رادیو ایران عصر پهلوی بررسی کند و «نتایج» این تحقیق را در اختیار علاقمندان بگذارد.
درست است که برکشیدگان ابتهاج در حوزه موسیقی، تحت تاثیر علایق «آقا» (لقب خودمانی چاووشیان در دهه ۱۳۶۰ در روزهای ملاقات ایشان) به مرام کمونیستی و علایق استالینیستی مرادشان ابراز علاقه می کردند، اما این سمپاتی مبتنی برهیچ دانش و آگاهی ای نبود. حتی در حد خواندن یک جلد کتاب.
صرفاً به خاطر ابراز تقرب در زمانه ای بود که بوی قدرت گیری های حزب توده آشکارا در فضا می پیچید و فرصت طلبان را به شوق آورده بود. مطلع شعر معروف سایه نیز اشاره به همین داشت: زمانه قرعه نو می زند به نام شما / خوشا شما که جهان می رود به کام شما. البته قضایا آن طور که سایه و سایه پرستان آرزو داشتند پیش نرفت. خلقیات حلقه سایه بیش از آن که کمترین انطباقی مختصات رفتاری چپ در دور و نزدیک جهان داشته باشد، خلقیاتی کاملاً برآمده از نوعی (از انواع) خلقیات ایرانی بود.
سیاسی سازی ِموسیقیدانان نیز با سایه شروع نشد. از عصر عارف و مشروطیت شروع شده بود و تا سال ۱۳۳۲ هم کمابیش ادامه داشت. تازه همه هنرمندان هم سیاسی نبودند. ابتهاج، حلقه مریدانش را زمانی تشکیل داد که از بدخلقی ها و بد قلقی ها و خودخواهی تیپ موسیقیدانانی که رادیو را ارث پدری شان می پنداشتند به ستوه آمده بود و دنبال افراد معتمد و مطیع می گشت.
بالاخره آنها را هم از دانشگاه تهران، مرکز حفظ و اشاعه و شهرستانیهای تازه به پایتخت رسیده، گرد خود آورد و تا چهل سال بعد که دیگر در هیچ جایی منصبی نداشت، مورد احترام آنان بود. هر مدیر ایرانی در دوره تصدی خود ناگزیر این اقدام را کرده و منحصر به سایه نبود و نیست.
۴- و بالاخره، سخن آخر این که باید بازار این همه ستایش از یک سو و فحاشی از سوی دیگر بسته شود و نیم نفسی به منطق و سندیت و استدلال عقلانی فرصت داده شود. گرچه در بحث سند و استناد هم بیمشکل نخواهیم بود. به ویژه وقتی که یگانه منبع مورد استفاده مان کتاب پرحجم و پر زوایدی چون «پیرِ پرنیان اندیش» باشد. تن دادن به گفتگویی در این سطح از بزرگترین اشتباهات ابتهاج بود. آدمهای بزرگ لاجرم اشتباهاتشان هم بزرگ است. شاید گریزی هم نیست.
قلمتان را میبوسم، استاد میرعلینقی.
درود و سپاس فراوان به استاد میر علیرضا میرعلینقی
نگاه و دیدگاه شما به تاریخ صد سالهی روزگارما (معاصر)، به ویژه پیرامون موسیقی و اهالی موسیقی، همواره چراغ راه پژوهندگان دادخواه و نیک پندار بوده است.
بینهایت سپاسگزارم که چکیدهی کتابخانهای، به ژرفای تاریخ شفاهی و گواهیِ چند نسل را، در یادداشتهایتان ارزانی میکنید.
با مهر و درود
راستین معتبرزاده
عالی. زنده باد. امیدوارم خوانده شود!
از خواندن یک متن منطقی و بی حب و بغض لذت بردم ، ممنونم
یک مقاله در وصف و ستایش مرحوم ابتهاج با هنرمندی هر چه تمام در تطهیر آنمرحوم!!
همه ما دارای نقاط ضعف و قوتی هستیم که قرار نیست با ترفندهای ژورنالیستی کسانی را که میخواهیم بکوبیم و یا برای دیگران توجیه گر اعمالشان باشیم.
فرمودید : “ابتهاج هیچکس را اخراج و یا بازخرید نکرد. همه هنرمندان به کار در سازمان جدید رادیو دعوت شدند. با این شرط که با نظم و وقت شناسی کار کنند.” آیا نویسنده محترم اطلاع ندارند که در سازمان رادیو ایشان آنچنان قدرتی نداشتند که بخواهند سرخود کسی را اخراج کنند؟ آیا در جریان هستند که برای اخراج یک نفر حتی در یک شرکت خصوصی باید بهانه لازم فراهم شود؟ قطعا بهتر از من در جریان هستید که معمولا اخراج افرادی که وزنه مهمی در مجموعه خود هستند از طریق بی احترامی به آنها صورت میگیرد. نه با قوانین و حرفهای ظاهرا قشنگ و پرطمطراق
خیلی جالب هست که مخالفان ایشان را شادخور، نوازنده مجلسی، دم غنیمتی، کاباره دار و خواننده فیلمفارسی نامیدید که به خواننده اینطور القا کنی که مخالفان مرحوم از چه قماشی بوده اند!!! آنهم در حالیکه اکثر آنها در قید حیات نیستند. آیا مرحوم حبیب اله بدیعی که هم در نوازندگی ویولن ایرانی صاحب سبک بود و هم به ظرائف ویولن کلاسیک مسلط بود و سالها عضو شورای موسیقی رادیو، معاون اداره موسیقی، عضو شورای واحد موسیقی بود از دیدگاه شما نوازنده مجلسی و فاقد صلاحیت ریاست موسیقی رادیو بوده؟!!!! اگر ایشان که با طی سلسله مراتب به این جایگاه رسیده که حالا میبایست رییس موسیقی گلها شود فاقد صلاحیت است پس ابتهاج طبق چه متر و معیاری لایق این عنوان بوده؟ در حال حاضر بخش عمده ای از گنجینه موسیقی این مملکت را همان افرادی تشکیل داده اند که شما آنها را با القاب فوق متصف کردید. اگر قرار باشد ضعفهای فردی رقبا (آنهم با معیار امروزی) را توی صورتشان بزنیم برای اینکه ثابت کنیم حرفشان و عملشان و مخالفتشان بی دلیل بوده آیا رسالت خود را به درستی انجام دادیم؟ آیا صحیح است که ارزش و خدمات ابوالحسن صبا، قمرالملوک وزیری را به علت اعتیادشان زیر سوال ببریم چون مثلا سبک ایرانی ساز و اواز را نمی پسندیم؟ مثلا درسته که بگم همان کاباره دار دو فرزندش را طوری تربیت کرد که پزشکان متخصصی شدند در حالیکه خوانندگان و نوازندگانی که مثلا کار فاخر و غیر مجلسی ارائه کردند نهایت هنرشان واگذاری شغل به فرزندانشان بود در حالیکه هیچیک از این فرزندان نه تنها وزنه قابل اعتنایی در تاریخ موسیقی نیستند بلکه کار در خور ارزش و ماندگاری نداشتند.
اگرچه ابتهاج سمپات تمام عیار توده بود ولی نه خود ایشان و نه هیچ پژوهشگری توضیح نداد که چرا وقتی ایشان بهر دلیلی از ایران مهاجرت کردند بجای کوبا، روسیه، چین یا کره شمالی آلمان را برای مهاجرت انتخاب کردند.
فرمودید که عصر ارکسترهای تک صدایی تمام شده بود و باید منحل میشدند. این باید را چه کسی حکم کرده و تشخیص داده؟ شما؟! آقای ابتهاج؟ آقایان لطفی شجریان علیزاده مشکاتیان یا قطبی؟ چرا باید ارکستر تک صدایی منحل شود؟ چرا باید منتقد و مدیر رادیو و … برای بدر کردن رقیب موسیقی خوب و بد، فاخر و مبتذل ،مجاز و غیر مجاز تک صدایی و پولیفونی و … تعریف کنند؟ اگر آقای ابتهاج واقعا غرضی از اون اعمال سیاستها نداشت باید ارکستر جدید چندصدایی تاسیس میکرد در کنار قبلی تا میزان اقبال عموم از این انواع موسیقی مشخص شود. (مثل آقای رهبری که بنا به دلایل غیر قابل قبول قصد انحلال ارکسترهای سمفونی و ملی و ادغام آنها(تحت نام جدید) را داشت در حالیکه هیچ کسی جلوی ایشان را نگرفته بود که پارتیتور ایرانی داشته باشد و زمانیکه دلسوزان جلوی این حرکت را گرفتند ایشان حرکت آنها را بر مبنای باندبازی و بیسوادی دانست در حالیکه زیاده خواهی و تکروی خود الکساندر عامل بروز این تشنجات شد). همین حالا بعد از ۴۰ سال از پایان عصر گلها آثار متعلق به کدام دوره از گلها در ذهن مردم و حافظه شنیداری ماندگار شده است؟
در پایان فرمودید باید بازار این همه ستایش و دشنام بسته شود. در کمال احترام عارضم برای بررسی و قضاوت مرحوم ابتهاج این بایدی که مطرح کردید فاقد محل است. ایشان به لحاظ آثار ارزشمندی که در زمینه ادبیات از خود بجا گذاشتند در تاریخ ادبیات ما جاودانه اند و اثارشان مورد ستایش و نقد قرار خواهد گرفت. و بابت نحوه مدیریتشان در موسیقی رادیو که سرشار از حب و بغض بوده نیز بازهم در معرض ستایش و دشنام خواهند بود که البته زمان نشان خواهد داد.
روح ایشان شاد و عاقبت همه ما بخیر باشد.
کمی که نه! بیش از حد مغرضانه بود انسانیت سایه ربطی به حزب توده وسمپاتی او ندارد زیرا در آن برهه از زمان کدام هنرمند این علاقه را نداشت وزین ترین هنرمندان چنین بودند نیما .اخوان .کسرایی .دانشور.بهبهانی.آل احمد . و صد ها نفر دیگر ولی انسانیت والا و مردم دوستی از خصوصیت بارز این استوره بود
حسادت در دل ودین بعضی از این هنرمندان لانه دارد. زبده هنرمندان نو آور درعرصه موسیقی فاخر وسنتی ایران از سایه شاعر. موسیقی شناس بهره مند شدهاند. هر چه خلاف این بگویند عرض خود برده اند.. وآنها که در مورد تآثیر سایه بر پیشرفت موسیقی ایران مخالف خوانی دارند صبا یا حبیب الله بدیعی نیستند که سالها پیش مرحوم شدهاند آنهایی هستند که عمدتاً شادخوار. وکاباره ای بودند. وکمکی به تعالی موسیقی ایران نکردند سپاس از تحلیل وتوضیح اصولی استاد.
عااالی بود سپاس از شما