گفتگوی هارمونیک | Harmony Talk

دربارۀ علی تجویدی؛ نغمۀ ریشه‌های سرو (۸)

علی تجویدی (۱۲۹۸– ۱۳۸۴)

از سال ۱۳۷۶ که کار ارکستر ملی ایران به رهبری هنرمند ارجمند آقای فرهاد فخرالدینی به راه افتاد، آثار استاد تجویدی در تارک فهرستی بود که هنرمندانی چون فرهاد فخرالدینی، حسین علیزاده و… در آن قرار داشتند. ارکستر ملی شوق تازه‌ای به استاد زنده‌دل و کهنسال داد تا دوباره کار مشکل آهنگسازی و ارکسترنویسی را حتی در بستر بیماری انجام دهد، ولی کارشکنی‌های بخشی از ادارات دولتی که مانع انتشار فیلم و سی‌دی اجراهای این ارکستر شدند، ناراحتی بسیاری برای او در آستانۀ هشتادسالگی به وجود آورد و او را دلزده و ناراحت، هرچند خوددار و خاموش، بر جا گذاشت. ازاین‌پس بود که استاد تجویدی، تألیف و نوشتن را جدی‌تر دنبال کرد و تنها در مجالس بزرگداشت هنرمندان موسیقی، در مقام استادی ممتاز و پیشکسوت در محافل بزرگداشت و در مساجد حاضر می‌شد و برای دوستداران موسیقی سخن می‌گفت.

هنوز هم شاگرد درس می‌داد و با نیرویی شگفت، برنامه‌های متعدد مصاحبۀ رادیویی را تعهد می‌کرد و شاگردانش را که از دل‌وجان دوستش داشتند و دارند، پذیرایی می‌کرد. نه به‌تنهایی، بلکه با عشق بی‌دریغ همسرش ـ شوکت‌خانم عزیز و مهربان ـ که نزدیک شصت سال است او را همدمی و پرستاری می‌کند. در این سال‌ها، اهدای لوح تقدیر از طرف یکی از دانشگاه‌های امریکا به‌عنوان مرد برگزیدۀ سال ۱۹۹۸ و نیز مجلس باشکوه بزرگداشت او در مجتمع هنری تهران بود که اندکی به او خرسندی بخشید…

… که ناگاه موج بیماری آمد و تیشۀ  قاطع خود را بر قامت او فرود آورد. استاد تجویدی بیش از هفتاد سال را با نیرو و سلامت و دور از هر نوع آلودگی و تخریب جسمی و روحی (که در عصر او شایع بود) گذرانده و بیماری‌های طبیعی خاص سن و سال خود را طی کرده بود. ما که معاشران جوان او بودیم، از این‌همه انرژی حیات و عشق پاکدلانه در رویارویی او با زندگی و زیبایی و موسیقی و همسرش و گلخانه‌اش و شاگردانش، به شوق و شگفتی می‌آمدیم.

انصاف را که سرای تجویدی در محلۀ ونک، خانۀ امید ما بوده و از بسیاری مسائل آزاردهنده که در محیط‌های خصوصی بسیاری از اهل موسیقی فراوان دیده می‌شود، در سرای او نشانی نبود. نگاه پاک و انسانی شوکت‌خانم و صبوری همیشگی او و محبت پدرانه و بی‌ریای استاد تجویدی بزرگ و بزرگوار، با آن آرشۀ دلنشین و ناخن قدرتمند، انگار همیشه دعوت به شیرینی و خوش‌دلی بود.

دوست پنجاه‌سالۀ او، جناب بیژن ترقی، او را «سرو صنوبر» می‌نامید و اکنون دو سال بیش است که این قامت صنوبری و انگشتان شبیه ریشۀ درختان کهن و تناور از تاب‌وتوان افتاده است. او تا جایی که توانسته، برای موسیقیدان بودن و انسان ماندن تلاش کرده و حاصل تلاش او از بسیاری هم‌سن‌وسال‌هایش، بالاتر و افزون‌تر است. شاید اگر با او و هنرمندان هم‌نسلش درست‌تر رفتار می‌شد، عوارض مهلک این ازپاافتادگی، قدری با تأخیر اتفاق می‌افتاد، اما دیگر همین است و جز این نیست. او مهر خود را بر خاطرۀ زمان خود، بر موسیقی ایرانی و بر حافظۀ ما زده و آرزویی جز سلامتی او نمی‌توانیم داشت.

روزنامه ایران

علیرضا میرعلینقی

علیرضا میرعلی نقی

علیرضا میرعلینقی متولد ۱۳۴۵ در تهران
روزنامه‌نگار، پژوهشگر موسیقی و منتقد هنری

۱ نظر

بیشتر بحث شده است