فردوسی دهقان و دهقانزاده بود. او آغاز زندگی را در روزگار سامانیان و همزمان با جنبش استقلالخواهی و هویتطلبی در میان ایرانیان سپری کرد. شاهان سامانی با پشتیبانی از زبان فارسی، عصری درخشان را برای پرورش زبان و اندیشهٔ ایرانی آماده ساختند و فردوسی در هنر سخنوری آشکارا وامدار گذشتگان خویش و همهٔ آنانی است که در سدههای سوم و چهارم هجری، زبان فارسی را به اوج رساندند و او با بهرهگیری از آن سرمایه، توانست مطالب خود را چنین درخشان بپردازد.
در نگاهی کلی دربارهٔ دانش و آموختههای فردوسی میتوان گفت او زبان عربی میدانست، اما در نثر و نظم عرب چیرگی نداشت. در «پیشگفتار بایسنقری» نام فردوسی با «حکیم» همراه است، که از دید برخی اشاره به حکمت خسروانی دارد. فردوسی در شاهنامه، فرهنگ ایران پیش از اسلام را با فرهنگ ایران پس از اسلام پیوند دادهاست.
۲- از شاهنامه برمیآید که فردوسی از آیینهای ایران باستان مانند زروانی، مهرپرستی و مزدیسنا اثر پذیرفته، هرچند برخی پژوهشگران سرچشمهٔ این اثرپذیریها را منابع کار فردوسی میدانند، که او به آنها بسیار وفادار بودهاست. همچنین، وی بهسبب خاستگاه دهقانی، با فرهنگ و آیینهای باستانی ایران آشنایی داشت و پس از آن نیز بر دامنهٔ این آگاهیها افزود، بهگونهایکه این دانستهها، جهانبینی شعری او را بنیان ریخت. آنچه که فردوسی به آن میپرداخت، جدای از جنبهٔ شعری، دانشورانه نیز بود؛ او افسانه ننوشت.
فردوسی خرد را سرچشمه و سرمایهٔ تمام خوبیها میداند. او بر این باور است که آدمی با خرد، نیک و بد را از یکدیگر بازمیشناسد و از این راه به نیکبختی این جهان و رستگاری آن جهان میرسد. فردوسی با ریزبینی، منابع خود — که بیشترینِ آنها شاهنامهٔ ابومنصوری بود — را بررسی میکرد. او توانست از میان انبوه دانستههایی که در دسترس داشت، مطالبی را گزیده و گردآوری کند که در یاد ایرانیان، ترکان و هندیان زنده بماند.
در سدههای دوم و سوم ه.ق، افزون بر تودهٔ مردم، بسیاری از کسانِ برجستهٔ خاندانهای کهن ایرانی برای زندهکردن فرهنگِ دیرینِ ایران و فرمانرواییِ مستقلِ ایرانی بهپا خاستند. از سویی، خداینامه و دیگر کتابهای پهلوی بهدست ابن مُقَفَّع و دیگران و بهتشویقِ بَرمَکیان و خاندان سَهْل در خلالِ نهضت ترجمه از زبان پهلوی به زبان عربی برگردانده و در درازنای یک سده در گوشهوکنار ایران پراکنده شدهبود.
بهنوشتهٔ مرتضی راوندی، صَفّاریان و یعقوب لِیْث نقشی پررنگ در گسترش ادب پارسی داشتند. با پیدایش دولت سامانی — و بهویژه در روزگار فرمانروایی نصر بن احمد که بهباور ریچارد فِرای دورانِ زرّینِ سامانیان بود — همهٔ این اندیشهها در یکجا گرد آمدند و بخارا کانون مردانِ دارای اندیشه، خاندانهای جِیهانیان، بَلعَمیان و دانشمندانی چون ابوطَیِّب مُصعَبی شد.
فرای میگوید شمارِ سرایندگانِ این روزگار در تذکرههایی مانند یَتیمَهُالدَّهْرِ ثَعالِبی و لُبابُالاَلبابِ محمد عوفی و دیگران تکاندهنده است و دانشمندان دینی، شاعران، تاریخدانان و دیگر دانشمندانْ دربار نصر بن احمد را آراسته بودند. در آن هنگام، کتابهای فارسی و عربی در پایتخت و دیگر شهرها نوشته میشد و کتابخانهٔ بخارا شگفتیِ دانشمندانی چون ابن سینا را برانگیختهبود.
۱ نظر