( به بهانه ی اجرای آثار فیلیپ گلاس توسط گروه کامه راتا به رهبری کیوان میر هادی)
جای خوشبختی است که نسل نو به پاس داری از جایگاه خود در موسیقی، نیازی به ویران کردن آثار پیشینیان نمی بیند.
ارنست کِرنِک (۱۹۹۱-۱۹۰۰)
اگر چه تقاضا برای موسیقی معاصر در مقایسه با دوره های قبل بسیار کم شده است، اما بسیاری از آهنگ سازان با استعداد در پنجاه سال گذشته به محبوبیت گسترده ای دست یافته اند، یکی از آن گروه ها مینی مالیست ها هستند.
هیچ کدام از مباحث مطرح شده در موسیقی اواخر قرن بیستم به اندازه ی مینی مالیسم بحث بر انگیز نبوده اند.
بسیاری از طرفداران آن، صراحت مینی مالیسم و در دسترس بودنش را، رشته ی ارتباطی میان آهنگ سازان و مخاطبان این حوزه می دانند.
بسیاری از منتقدان موسیقی مینی مال را ساده انگارانه می پندارند و اظهار می دارند این نوع نگرش در موسیقی هیچ برتری ای نسبت به موسیقی پاپ، که خود را به عنوان هنر جا زده است، ندارد.
دو تن از مشهورترین آهنگ سازان مینی مالیست، «استیو رایش» و «فیلیپ گلاس»، از این تعبیر مشابه و هم سان سازی نفرت دارند و ارتباط آن با آثار جدید خود را منکر می شوند. اما ظاهراً این عموم مردم هستند که آخرین لبخند را می زنند.
علی رغم سه دهه اهانت بی وقفه از سوی آهنگ سازان و منتقدان جریان ساز و استفاده ی مکرر از جملاتی تحقیرآمیز چون «موسیقی ای که به ناکجاآباد می رود»، «موسیقی کاغذ دیواری» و … ، موسیقی مینی مال موفقیت های بزرگی در عرصه ی اقتصادی به دست آورده است. گلاس و رایش پر فروش ترین آثار را تولید می کنند.
آن چه مسلم است این است که تنها این موسیقی توانسته توهین و تحسین را یکجا به دست آورد. آهنگ سازان مینی مال در سال های هفتاد و هشتاد میلادی مورد توجه ویژه ای قرار گرفتند. استیو رایش (متولد ۱۹۳۶) در سال ۱۹۶۶ گروه هم نوازی خود را بنیان گذاشت و در اجراها و ساخته هایش بسیار تحت تأثیر طبل نوازی آفریقایی و آسیایی قرار داشت.
او در اغلب کارهایش به موسیقی آوازی و ارکسترال گرایش دارد، همچنین آثاری برای صداهای تقویت شده و ارکستر نوشته است، مانند موسیقی بیابان (۱۹۸۴ و ۱۹۸۲) برای بیست و هفت صدا، اثر موسیقایی به نام «دست زدن» برای دو اجرا کننده (۱۹۷۲) و «قطارهای مختلف» برای کوارتت زهی و tape-1988، همچنین به تکنیک های تکرار شونده ی مشابه و الگوهای اُستیناتو، همچون «تری رایلی»، روی می آورد.
و اما گلاس و «جان آدامز» تکنیک هایشان را در گستره ی بزرگ تری، از جمله در اپرا به کار برده اند. گلاس با «راوی شانکار» (متولد ۱۹۲۰) کار می کند و از موسیقی هندی بسیار متأثر می گردد و تصویر های موسیقی و فرهنگ شرق را دست مایه ی خویش قرار می دهد.
واژه ی مینی مالیسم، همچون امپرسیونیسم از هنرهای بصری وام گرفته شده است و در ابتدا همچون امپرسیونیسم مورد ریشخند قرار گرفت. نقاشان آمریکایی همچون «فرانک استلا» و «رابرت راشنبرگ» که نقاشی های خویش را تا حد خطوط سیاه و سفید رساندند و مجسمه سازانی چون «ریچارد سرا» و «دونالد جاد»، که مکعب ها و کمان های ساده ای را خلق کردند، به عنوان مینی مالیست مورد تمسخر قرار گرفتند.
«مایکل نیمن»، آهنگ ساز انگلیسی، با حسی آزرده و شرمسار اظهار می کند که مقصر اصلی انتقال این اصطلاح به موسیقی اوست. او در سال ۱۹۹۱ اعلام کرد: «وقتی این لغت را در سال ۱۹۶۷ معرفی کردم، یک اصطلاح تاریخی هنری معتبر بود و بدون تفکر زیاد در مورد آن به نظر می رسید که می شود مترادفی را در مورد آن در موسیقی یافت. بیست و سه سال قبل این تصور می رفت که برداشت عمومی از موسیقی تغییر کرده است، اما هنوز مایه ی دردسر است و ما هنوز بر آن آویزان هستیم».
این مقوله ی دردسرساز، از نگاه نیمن، امروزه به درجه ی خاصی از اعتبار رسیده است، تا آن جا که بقای خود را نیز تضمین می کند. «لامونت یانگ» که به پدر بزرگ مینی مالیسم شهرت دارد، برای مینی مالیسم تعریف دیگری دارد و بسیار موجز و با ظرافت آن را چنین تعریف می کند: «آن چیزی که با حداقل ملزومات ایجاد شود».
(قسمت اول این نوشته در روزنامه کارگزاران به چاپ رسیده است.)
salam che akse zibaee va che maghale va che moalefe zibaee.
مصاحبه جدیدی از فیلیپ گلاس را اینجا دیدم. شاید به دردتان خورد:
http://o.blogfa.com/post-140.aspx