نوازندگان متناسب با زمان، امکانات، شرایط، ذوق وتوانایی، محیط و خاطرات، سلایق و علایق به طور طبیعی دارای لحن خاصی در اجرای قطعات می شوند و چه بسا تحت تاثیر شرایط ویژه ای و یا تحت تاثیر جامعه و نیازهای زمانه ی خود نحوه ی نوازندگی آنها به سوی شیوه ای خاص هدایت می شود که گاهی نوآوری در نوازندگی آنها به مقداری است که در نهایت منجر به شیوه ای کاملاٌ مخصوص می گردد که بعنوان سبکی خاص شناخته و پذیرفته می شود.
نوازندگان به طور عمده معمولاٌ به چهار دسته تقسیم می شوند:
۱- آنهایی که نواختنشان دارای حس و بیان تقریباٌ کامل موسیقایی است ولی از لحاظ تکنیک آن چنان قوی نیستند.
۲- آنهایی که نوازندگیشان کاملاٌ تکنیکی است و معمولا صدای ساز آنها از حس و حال کمتری برخوردار است.
۳- نوازندگانی که ساز آنها هم از لحاظ حس موسیقایی و هم از لحاظ تکنیک در سطح فوق العاده ای قرار دارند که اغلب آنها جزو نوازندگان طراز اول هر کشوری محسوب می شوند.
۴- آن دسته نوازندگانی که نه حس و حال مثال زدنی در سازشان هست و نه دارای تکنیک قابل ملاحظه ای هستند بلکه از هر دوی آنها تقریباٌ به یک نسبت کم و بیش بهره مندند.
در قیاس کلی اینکه بگوییم در نوازندگی حس و حال مهمتر یا بهتر است یا تکنیک به نظر من به مقوله ی علم بهتر است یا ثروت شبیه است. البته اگر هر دوی آنها بصورت کامل نزد یک نفر باشد زهی سعادت ولی اینکه اگر نوازنده ای صاحب هر دوی این کمالات باشد یک استثنا است بنابراین برای بقیه نوازندگان وجود مسیر کاملا مشخص و روشنی برای کامل کردن توانایی های خود در نوازندگی به صورت کاملا حرفه ای به نظر نمی رسد.
من فکر می کنم به هر حال هر انسانی دارای توانایی های بالقوه خاصی است که با پرورش آنها می تواند آن استعداد را شکوفا کند و پرورش دهد تا جایی که حد کمال اوست نه بیشتر. با این وجود تکلیف بسیاری از نوازنده ها از این دید روشن می شود.
صدای ساز بعضی از نوازندگان بسیار دلنشین و با حس و بیان کامل است پس طبیعی است که این نوازنده ها مطابق با استعداد خدادادیشان به سمت و سوی نوازندگی با حس و حال می روند که اگر آن را با تمرین تکنیکی ساز در حد اعلایش به آن اضافه کند البته و صد البته که نوازنده ایده آلی خواهند شد.
جدای از این مسئله که بین بسیاری این اختلاف نظر وجود دارد که تلاش برای دست آوردن تکنیک عالی معمولا حس را از نوازنده می گیرد که خوشبختانه پیشرفت موسیقی و نوازندگان غربی این فرضیه را تا حد زیادی باطل کرده چرا که در آنجا نوازندگانی با تکنیک بسیار بالایی وجود دارند که با حس کامل ساز می زنند، و آندسته از نوازندگانی که هیچ وجه مشخصه ای از حس ویژه ای در ساز آنها یافت نمی شود طبیعی است که به دنبال تکنیک می روند تا بلکه شاید حد اقل این خصیصه را بطور کامل دارا شوند و تکنیک آنها بتواند ضعف کمبود حس ساز آنها را مرتفع سازد.
البته نظر من این است که چه بهتر است تمام نوازنده ها بتوانند از حس و تکنیک کاملاٌ بالایی برخوردار باشند ولی از آنجایی که این حادثه خیلی کم رخ می دهد بنابراین چه خوب است اگر ما هم نوازنده ی با حس قوی و هم نوازندگان تکنیکی داشته باشیم که بتوان هر کدام را در جای خودشان استفاده کنیم، و این اصل اجباری که هر نوازنده باید از هر لحاظ کامل و بی عیب باشد را از دوش اکثر نوازندگان بر می داریم (کما اینکه این استعداد نیز به هر کس داده نشده است) و هر کس در زمینه ای تلاش بیشتری خواهد کرد که استعداد آن کار را دارد.
با سلام وتشکر
بنظر میرسد یک نکته که باید به آن حتما توجه شود اینست که تکنیک فقط سرعت نیست .
اجرای صحیح قطعات کم سرعت بطوریکه حق مطلب ادا شود وباعث انتقال احساس زیبایی به شنونده شود خود یک جور تکنیک است .
صدای زیبا از ساز در اوردن خودش تکنیک است وممارست میخواهد و بر عکس کارهای اضافی و حتی مشکل بر روی ساز که به زیبایی اثر لطمه بزند باید حذف شود .
سلام، باوجود اینکه هیچوقت در فراگیری سنتور پیرو مکتب استاد پایور نبودم ولی همیشه عاشق صدای ساز أیشان بودم. گاه برام سؤالی مطرح میشه وجود کتابهای اموزشی زیاد در این مکتب أیا راه خلاقیت را نمیگیره؟ وجود تکنیک بالا در مکتب استاد پایور کاملا مشهوده، به قولی جای چونه نمیذاره. ولی تکلیف إحساس و ملودى پردازی استاد مشکاتیان چی میشه؟