با فاصله کمی از انتشار مطلبی که به بررسی فعالیت های هنری “حافظ ناظری” و “بهرام تاج آبادی” پرداخته بودم، مطلبی در سایت دیگر (موسیقی ما) منتشر شد که به بررسی قسمتی از نوشته نگارنده میپرداخت که مربوط به “حافظ ناظری” بود. این نوع پاسخ ها در چند ساله اخیر بسیار باب شده است؛ نوعی مقالات که به سرعت از طرف طرفداران یک هنرمند در پاسخ به نقدهای (درست یا غلط ) نوشته شده، منتشر میشود. حتی در این اواخر هم دیگر حتی ژست بی طرفی گرفته نمیشود و علنا نویسنده خود را به عنوان “هواداران” آن هنرمند معرفی میکند. البته پاسخ بنده به این نوشته ها، بدون در نظر گرفتن این واقعیت است که طرف مقابل، صرفا “هوای” هنرمند مطبوعش را دارد یا به دنبال حقیقت است و در واقع به این ضرب المثل عمل میشود که “نگو که میگوید، ببین چه میگوید!”
نویسنده مطلب (آقای امین موسوی) در مقدمه ای بنده را به داشتن توامان دو صفت ناپسند “کینه و ناآگاهی” متهم کرده است و سپس دعوت به یافتن حقیقت! در ادامه مطلب کم کم متوجه میشویم که منظور از وارد کردن این دو اتهام به صاحب این قلم چیست. ضمنا پاسخی به سئوالات مربوط به مدرک فوق لیسانس رهبری و آهنگسازی داده نشد و بنده همچنان در انتظار پاسخ و پایان یافتن این نگرانی هستم.
اولین موردی که مطرح شده است درباره مسئله ای “تهمت زدن” به حافظ ناظری است و محکوم کردن او به “دروغ گویی” و “نداشتن مدرک تحصیلی”! اگر کسی مطلب بنده را با دقت خوانده باشد، تایید میکند که در هیچ جای این مطلب به طور قطعی داشتن مدرک توسط جناب حافظ ناظری رد نشده و به امید اینکه بالاخره مدرکی از طرف ایشان یا “هواداران” یا نزدیکانشان منتشر شود، به صورت ارائه کردن پرسش هایی این شک، مطرح شده است.
پس تا اینجا تهمتی به ایشان مبنی بر “نداشتن مدرک” زده نشده، فقط گفته شده که “آیا ایشان این دوره ها را طی کرده؟ چه سندی موجود است؟” اگر هست که ما هم مفتخر میشویم، موفقیت این جوان ایرانی را ببینیم، کما اینکه از دیگر موفقیتهای او هم، تقدیر کردیم و کرده اند. در قمست بعدی هم به دلیل نامعلومی “مگر اینکه نوازندگان از ناخن های مصنوعی استفاده کنند” را از متن بنده فاکتور گرفته اند!
پس از این مورد ادعاهای قبلی مبنی بر داشتن مدارک ایشان تکرار میشود ولی اینبار هم لینکی مربوط به دوره طی شده تحصیلات ایشان یا صفحه شخصی ایشان یا حتی صفحه مربوط به فارغ التحصیلان آن مقطع (فوق لیسانس رهبری و آهنگسازی) نیست و یک صفحه خبری است که در آن نام حافظ ناظری در میان خبرها وجود دارد و باز هم خبر مربوط به همان کنسرت یاد شده است. البته از طرف نویسنده این پاسخ گویا یک اشتباه و یا یک حقه (که امیدوارم اینگونه نبوده باشد) زده شده که نوشته “members of the Los Angeles Philharmonic” را باز ترجمه کرده اند “ارکستر فیلارمونیک لوس آنجلس” نه “اعضای ارکستر فیلارمونیک لوس آنجلس” (تازه آن هم دو تن از اعضا!)
در دومین اظهار نظر، ایشان اضافه کرده اند که ناظری ها، کنسرتهای زیادی غیر از این برنامه در این چند ساله اجرا کرده اند که چندان موافق نیستم (با وجود اینکه کم و بیش قطعات دیگری هم اجرا شد)، بنده بارها و بارها شاهد اجرای این برنامه بوده ام و البته از این موضوع که اثری تکرار بشود نگرانی ندارم، نگرانی نگارنده بر خلاف جناب ناظری (به گفته جناب امین موسوی)، اجرای کارهای جدید نیست، بلکه اجرای کارهای قوی است؛ اگر هم کار جدید خوب نبود یا متوسط و ضعیف بود، همان آثار قوی قبلی…
در بخش سوم، موضوع شهرت طلبی این دو هنرمند رد شده که من قویا برگفته قبلی ام باز تاکید میکنم! تصاویر اخیر ایشان که در اینترنت به صورت پوستر منتشر شده است نیازی به توضیح ندارد و این تصاویر “جذاب” (به زعم آقای موسوی) هیچگونه همخوانی با موسیقی کلاسیک ایران ندارد البته باید اشاره کنم که تا حدی با کارهای اخیرشان همخوانی دارد.
بالا نیامدن سایت شخصی و نداشتن مدیر برنامه و از همه مهمتر تولید نشدن کار تصویری و دلایل دیگری که شمرده اند را بنده در نداشتن مدیریت لازم روی برنامه ها میدانم چراکه در زمینه تولید پوستر و اجرای کنسرت کم و کسری ندارند، آن هم با همان تصاویر خاصی که در شماره قبل دیدیم و تصویری که در بالا میبینیم که شباهت بیشتری به تصاویر پوستر های موسیقی متال و راک دارد.
در مورد اتهامی هم که در ادامه وارد کرده اند باید عرض کنم که هیچگونه قصد تخریبی وجود ندارد، بنده نوازندگی سه تار و آن قطعه فوق العاده ای که در آن اثر وجود داشت را همیشه ستوده ام ولی چه کنم که تا وقتی به یاد دارم آثار برجسته ای را چون، “ایران خورشیدی تابان دارد”، “رزم مشترک” و … به هیچ وجه نمیتوانم “شیدا شدم” و “خربزه در دهان مکن” را آثاری نوآورانه بدانم!
در شماره چهار، عنوان کرده اند که: “این که چه اثر هنری قویتر است، همیشه نسبی و تا حدودی سلیقهای بوده؛ حتی بین اساتید و تحصیلکردههای موسیقی هم این اختلاف نظرها دیده میشود” درست است که همیشه بخشی از نقد هنری را قسمت غیر علمی تشکیل میدهد ولی نمیتوان تمام آن را در این حوزه فرض کرد، به همین دلیل است که هر روزه تعداد زیادی از نقد های موسیقی منتشر میشود. میتوان در مورد این کار هم مفصلا نقد و آنالیزی نوشت که به دو حوزه بپردازد. اگر رای فستیوالهای مختلف را به تنهایی و بدون در نظر گرفتن اثر ملاک قرار دهیم، به شدت دچار اشکال خواهیم شد، مخصوصا در زمینه ای که تخصص آن جماعت هم نیست (باز اگر ایشان یک سمفونی واقعی مینوشت و مورد تقدیر قرار میگرفت، میشد نشنیده با درصد بالایی احتمال داد که این موسیقی خوب بوده است)
هیچگاه چشم بسته نباید رای یک جشنواره را تایید کنیم (آن هم جشنواره فرانسوی ها که دیگر شهره عام و خاص شده در بدوی گری و ابتذال!) بسیاری از جشنواره های معتبر هم گاهی آرای جالبی ندارند، نمونه بسیار ملموس هم همین اثر مورد بحث است و یک فیلم که شخص شهرام ناظری را در حال اجرای کنسرت در کشور بخشنده شوالیه یعنی فرانسه میدهد! شاید در عمرتان
کنسرتی به این ناکوکی آن هم از یک نفر با یک ساز نشنیده باشید!
اینجا قصد ندارم بحث را به سمت پدر حافظ و دریافت مدال شوالیه او بکشم ولی خوب است که بدانیم افراد بسیار زیادی با سطوح مختلف هنری دارای این عنوان هستند و مخصوصا در ایران که بعضی ها تنها دارنده این نشان را شهرام ناظری میدانند، داریوش صفوت
هم دارنده این نشان است و افراد دیگری همچنین در رشته های مختلف از ایران “شوالیه” شده اند!
اگر یک نگاه به لیست دارندگان شوالیه بی اندازیم، از هنرپیشه های بازاری هندی میبینیم تا خواننده های مبتذل هنگ کنگی! امیدوارم هیچ گاه خبرنگاران ما نگاهشان به این لیست نیافتد که ممکن است اشتباها جناب شهرام ناظری از چشمشان بیافتد! وقتی به لیست بلند بالای دارندگان این نشان سر میزنیم، متوجه میشویم که این نشان نه آنقدر دور از دسترس است و نه آنقدر معتبر که اگر به یک موسیقیدان از ایران تعلق گیرد نشان دهنده برتری او به دیگران باشد (از همین دو موسیقیدان نام برده دریافت کننده این عنوان و مقایسه سطحشان با امثال دهلوی، پایور، مشکاتیان و … میشود به راحتی این واقعیت را هضم کرد)
ضمنا باید اشاره کنم که در خارج بیشتر حافظ را همراه با پدرش میشناسند و نه چندان مستقل (تا کنون که اینگونه بوده، شاید به خاطر همان پروژه که ناخودآگاه همراه با پدر بود) با سرچ گوگل هم میتوایند آماری تقریبی بگیرید.
در ادامه این پاسخ، آقای موسوی به جوایز شهرام ناظری اشاره کرده اند که بیشتر آنها مربوط به فعالیتهای فرهنگی مخصوصا در زمینه معرفی مولوی میشود ولی یکی را اینگونه تشریح کرده اند: “دسامبر ۲۰۰۷، سی دی مولویه (شور رومی)، از سوی باستن گلوب لس آنجلس تایمز به عنوان یکی از ۵ سی دی انتخابی سال موسیقی (در رشته کلاسیک) جهان معرفی گردید” که “در رشته کلاسیک” در عنوان وجود نداشت و این دوست عزیز (که مثل اینکه خیلی علاقه دارند جناب حافظ را به زور برنده رقابتهای موسیقی کلاسیک کنند!) به جمله افزوده اند (رجوع کنید به همان PDF که لینک داده اند)
این جایزه در شاخه World Music به ایشان تعلق گرفته که برای کسانی که با این رشته آشنا هستند، مشخص است که رقبا کیستند! (برای اطلاع کسانی که نمیدانند عرض کنم، این شاخه مربوط به موسیقی های محلی و تقریبا در تمام موارد بدوی جهان است که متاسفانه، کاندیدهای موسیقی ایرانی در مسابقه گرمی هم فقط در این قسمت امکان ابراز وجود داشته اند یعنی در کنار موسیقی های محلی سیاهان آفریقا و سرخپوستان آمریکا و …!) اگر واقعا این موسیقی به عنوان یک اثر کلاسیک از ایشان قبول و دریافت میشد، میتوانست به عنوان یک موسیقی (حداقل از دید آنها) میکروتنال و مدرن (!) معرفی شود که ظاهرا با وجود افراد بیشمار ناوارد (به موسیقی ما) در آن سرزمین، در همین اندازه هم اعتبار کسب نشده است.
در ادامه به جوایز و افتخاراتی که حافظ ناظری کسب کرده است پرداخته شده که در مورد جایزه “خلاقیت” به دلیل اینکه نمیدانم به چه قطعه (یا نوازندگی) این جایزه تعلق گرفته، اظهار نظر در این مورد را بی دلیل میدانم (البته اگر در مورد سه تار نوازی ایشان این جایزه داده شده، الحق انتخاب درستی بوده است، هرچند مطمئنا افرادی که در آنجا هستند، از ماجرای تکامل سه تار نوازی بی خبر هستند!)
بقیه موارد هم همگی اتفاقاتی است خجسته، ولی نباید فراموش کرد که از حافظ (که سهل است) از هایفتز هم نمیشود دریافت تیتری را بدون دلیل قبول کرد!
در شماره پنجم، آقای موسوی به دو نکته اشاره میکنند، یکی اصطلاح سمفونی و دیگری صفت رومی به جای بلخی. در مورد سمفونی، مشخص نیست آقای موسوی از چه منبعی چنین تعریفی را استخراج کرده اند، سمفونی از زمان معرفی شدنش به عنوان یک فرم که در زمان جیوانی گابریلی روی داد، دیگر حتی به عنوان همصدایی استفاده نمیشود و اصولا در جایی هم ندیده ام که چنین تعریفی داشته باشد؛ تعریفی که آقای موسوی عنوان کرده اند، چیزی است بین تعریف ارکستر سمفونیک و فرم سمفونی! (اگر هم این اصطلاح در منطقه یا ولایتی، اینطور تعریف شود، باز یک تعریف جهانی نیست) ما نمیتوانیم یک اصطلاح شناخته شده را با تعبیری خاص بدون دلیل استفاده کنیم مثل اینکه من بگویم یک کنسرتو ویولون اجرا کردم و منظورم اجرای کنسرتی با ویولون باشد! این نوع تعبیر خالی از اشکال نیست.
درباره صفت رومی یا بلخی هم اشاره کرده اند که مردم دنیا مولانا را با این نام میشناسند! عجیب است، جایی که باید یک واژه جدید را جا بی اندازند (که میتواند برای پس گرفتن مولانا از دیگر کشورها موثر باشد) از واژه “رومی” به جای “بلخی” و جایی که باید از واژه هایی مثل کوارتت یا کوئینتت و آواز استفاده شود، از واژه دهن پرکن و گمراه کننده “سمفونی” برای یک موسیقی مجلسی استفاده میشود! اگر ادعا میکنیم آقای ناظری مولانا را به عنوان یک شاعر ایرانی در جهان معرفی میکند، نباید از واژه های آنها استفاده کند (مگر اینکه اعتراف کنیم که فعالیت ایشان بدون داشتن این اهداف و صرفا جهت استفاده از نامی است که آنها برایش ساخته اند) ضمنا” جهانی بودن مولانا دلیل نمیشود که نام او را از پسوند ایرانی پاک کنیم، چنانکه جهانی بودن گوته باعث نشده پسوند “شیرازی” را به آن متصل کنیم!
در قسمت ششم، آقای موسوی عنوان کرده اند که تنظیم این موسیقی توسط آقای چکنواریان میتواند “هزار دلیل” داشته باشد؛ به دو دلیل هم اشاره کردند که یکی، اینکه ارکستر سمفونیک لندن قبلا با ایشان کار کرده است و شاید فقط با او کار میکند و دوم به این دلیل که تجربه کار سمفونیک ایشان بیشتر است. هر دو فرضیه به عقیده نگارنده غلط است به این دلیل که اولا این قطعه “پایان نامه فوق لیسانس رشته آهنگسازی” است و لطف و معنی آن این است که کسی که سالها به سختی درس خوانده، پیانو تمرین کرده، از تئوری موسیقی تا چندصد ساعت کلاس ارکستراسیون و هارمونی و … گذرانده، قدرت خود را با این اثر نشان دهد، نه اینکه شاگرد پایان نامه را به استادش بسپارد!
فرض دوم به این دلیل رد است که ارکستر سمفونیک لندن امروزه مشهورترین ارکستر قابل اجاره دنیا است و اینکه “فقط با او” کار میکند نمیتواند برای او معنی داشته باشد. حالا پاسخ هزار دلیل بعدی را میسپریم به بعد از مطرح شدن!
درباره گفته های جناب چکنواریان هم تا قطعه را نشنویم نمیتوانیم قضاوتی کنیم.
در شماره هفتم، آقای موسوی پرسیده اند، آیا جرم است که ایشان از ملودی های پدرشان استفاده کرده اند؟ پاسخ من این است که از پایان نامه فوق لیسانس، یک ملودی مانده بود (تنظیم برای ارکستر بزرگ را که چکنواریان انجام داد) که آن هم زحمتش به گردن پدر افتاد! با این اوصاف بنده پیشنهاد میکنم سه تار این قطعه (اگر در تنظیم نهایی سه تار داشت) را جناب مسعود شعاری بزنند که کاملا فوق لیسانس مربوط به شخص حافظ ناظری باشد!
در ادامه هم همان مسئله مربوط به سلیقه ای بودن تحلیل موسیقی را تکرار کرده اند که در بالا پاسخ داده ام.
در شماره هشتم آقای موسوی ادعا کرده اند “عزیز من کجا حافظ ناظری مردم را به دنبال خود میکشد؟ اصلا مردم حافظ ناظری را میشناسند؟ نه اثر تصویری از او دیده اند و نه تا به حال در تلویزیون آمده و نه کنسرتی داشته”
پیدا شدن بیشتر از ۱۹۰۰۰ وب سایت توسط گوگل با سرچ کردن نام ایشان (آن هم فقط به فارسی) مشخص میکند که ایشان در مقایسه با استادی مثل مرتضی حنانه (با ۸۷۹۰ وب سایت یافته شده) شهرت قابل توجهی دارد و در قیاس با بسیاری از بزرگان، میشود گفت “حتی شهرتی بیش از سطح هنریشان دارند”. آقای موسوی خوب میدانند که جناب حافظ کنسرت های زیادی هم از سالها پیش (سال ۱۳۷۷) در ایران داشته اند؛ در ایران هم موسیقیدانان اکثرا با تلویزیون مطرح نمیشوند به این دلیل که در آن سازمان جایی ندارند!
در ادامه ایشان می افزایند، کارهای ناظری ها در این چند ساله “تاثیر عمیقی” روی مخاطبین غربی گذاشته است ولی متاسفانه هنوز در ایران درک نشده! جالب اینجاست که همیشه دوستان ما عادت دارند در جوابیه ها از جملات کلیشه ای مانند “کار ایشان درک نمیشود” استفاده کنند در صورتی که اولین اشکال من به این اثر “دم دستی بودن” و “ابتدایی بودن” آن بود، نه “پیچیدگی بیش از حد” که ممکن شود “درک نشود!”
به امید آنکه تظاهر و تفاخر بی پایه و اساس از این مملکت رخت بربندد و جای خود را به انسانیت همراه با آزادگی بدهد و هر کس به افتخار اعلام کند “من این هستم!” و “این حاصل دسترنج شخص من است، نه دیگران” نه کم و نه زیاد.
با سلام به سجاد عزیز هم مقاله بسیار با ارزشی نوشته بودی و هم این که جواب بسیار پر پیمانی به جناب موسوی داده بودی .
من هم با دیدن تعریف واژه سمفونی از طرف ایشان بسیار تعجب کردم و حدس زدم که ایشان تصمیم به واژه سازی گرفته اند و خواسته اند مردم ایران را از سر در گمی بیرون بکشند که چرا دائم در کشور ما سمفونی تولید می شود . سمفونی که یک فرم است در آثار کلاسیک که در دوره کلاسیک با آثار هایدن و موتسارت و بعد رمانتیک ها در آثار مالر و مدرن ها شوستاکویج و … به اوج رسید که صد البته عموم این آثار برای ارکستر سمفونیک نوشته شده اند. ایشان با این تعریف در صدد فرهنگ سازی هستند که به امید خدا سمفونی نی انبان به همراه دمام و دیگر سازهای دیگر محلی به بازار بیاید و هیچ کس دم نزند که سمفونی نیست یا هست. با تعریف ایشان کلیه آثار پاپ موجود در دنیا همه سمفونی هستند … آقای موسوی به جای فرهنگ سازی به دنبال تعریف علمی واژه باشند به دنیا و آخرت خود و دیگران کمک شایانی نموده اند .
الغرض من به شخصه از خلاقیت های استاد ناظری در زمینه آواز و نگاه دیگر ایشان به مقوله آواز و حتی شعر احترامی خاص قائلم ، اما حرف جناب پور قناد در واقع زنگ خطری بود که چشم ها را تا آنجا که ممکن است باید شست و نه آن جور دید که دلمان می خواهد که حقِقت را دید . تا به اینجا نرسیم که لغت نامه درست کنیم و تعریف به مردم ارائه دهیم …
shoma albatteh naghd nemikoni, arzeshgozarihaye khodeto minevisi.dar nazare shoma dehlavi va meshkatian az nazeri bartar hastand, bar in asas be donbale dalil migardid.lotfan dalayeletan ra baraye montaghdean-e bozorge donya ham befrestid ta anha ham az jahl kharej shavand. be cheknavarian ,roshanravan,alizadeh , soltani va… ham tozih dahid in harfhaii ke mizananand darbareye nazeri, kamelan bi-asas ast. be har hal shoma behtar midanid va bishtar shenide-iid!!!!!
من
از عکس هایی
که این آقا با اون کت و مدل مو
از خودش گرفته هیچ خوشم نمیاد
و تا وقتی با بابا جونش مشهور شده نمیدونم
چرا نمیتونم جدی بگیرمش
میرفت مادل میشد بهتر بود
من فقط میدونم این بده بستون و جواب دادن
به هم و چاقو کشی ها و
قمه زدن ها از موزیسین ها بر میاد
ما که توی کار خودمون از این قرتی ملنگ بازی ها ندیدیم.
naghde jalebi bud vali man na aghaye hafeze nazeri ro nemishnasam ke bedunam ishun chetorian va …
in ghazaya beine musisianha bude va has hala ba naaghde shoma gharare az hamin emruz in ghazie taghyir kone!
be nazare man harkasi kare khodesho bayad dorost anjam bede baghiash mimune ghezavate mardom
دوست عزیز Anonymous
چطور فکر میکنید امثال پیمان سلطانی، روشن روان، چکنواریان و هر آدمی که بویی از سواد موسیقی و مخصوصا کار عملی آهنگسازی برده است خالق بیژن و منیژه را از نظر هنری پائینتر از یک خواننده میداند؟!
آیا خلاقیت کسی که آهنگ میسازد آن هم برای ارکستر سمفونیک و آن هم در آن سطح را با یک خواننده مقایسه میکنید!؟ بنده وقتی مطلبی در مورد مقایسه جایگاه نوازنده با خواننده نوشتم عده ای به من خرده گرفتند که چرا توضیح واضحات میدهی! نمیدانستم اینقدر وضع خراب است که باید توضیح بدهم که آهنگساز از نظر هنری سطح قابل قیاص با خواننده نیست.
لازم شد پس این لینک را هم ببینید بخش نظرات را هم مطالعه بفرمایید:
http://www.harmonytalk.com/id/1852
khanande agar faghat mosouf be sefate khanandegi bashad, yani vajede khallaghiat nabashad, angah harfe shoma sahih ast. yani khanande ham mishavad mesle shoma ya digar azizane honarvar ke fanne saz zadan ya khandan ra amoukhte va gheteii ra ejra mikonad.amma vaghti kasi vajede khallaghiat shod, yani mousighi sakht, hal mikhahad zarbi bashad ya avazi, digar farghi nemikonad ke in fard khanandeh ast ya navazandeh.anche ke shoma darnemiyabid , mafhoume sakhte “avaz” ast. in sakht agar pichidehtar az sakhte zarbi nabashad, be ghat asantar nist. amma nokteye badi:maghsoude man az avardane an asami , goushzad be shoma boud ke shayad kami taammol konid ke darbareye che kasi sokhan miguid.
Anonymous عزیز! اینکه در آخر نظر قبلی ام آن لینک را گذاشتم و تاکید کردم بخش نظراتش را هم بخوانیم به این خاطر بود که میدانستم میخواهید دوباره این بحث تکراری را مطرح کنید که بله آقای ناظری چهار تا آهنگ خوب ساخته اند و در آواز هم خلاقیت به خرج داده اند… (آیا مثال “ماشین حساب و شرکت اپل مکینتاش” را خواندید؟)
بله همه اینها خلاقیت است، همان نوازندگی هم که شما کاملا جزو فن به حساب آوردید وقتی واردش میشوید میبینید که خلاقیت را در آن هم میبینید، حالا نوازندگان موسیقی ایرانی که هیچ، همان نوازندگان موسیقی کلاسیک هم که به قول ایرانی ها تابع نعل به نعل نت هستند هم این خلاقیت به نحوی وجود دارد (مطالعه کنید مقالات مربوط به ادیت را در همین سایت) ولی آیا خلاقیتی که در آواز آقای ناظری استفاده شده قابل قیاس با یک دوئت نویسی معمولی کسی مثل دهلوی است؟! یا اصلا یکی از بهترین تصنیفهای آقای ناظری را مثل آتش در نیستان را در نظر بگیرید (که تازه رد پای استادشان جناب ذوالفنون در آن به شدت دیده میشود)مقایسه کنید نه با سوئیت زهی دهلوی یا حتی نخست گلبانگ مضرابیش! مقایسه کنید با همان دئو سه گاه، ببینید این کجا و آن کجاست! ضمنا به تاریخ تصنیف شدن قطعه هم توجه کنید.
این نکات به قدری واضح است که نیازی نمیبینم بیشتر توضیح بدهم.
تو مثل کسی هستی از یه نفر بدش بیاد هرکس ازش تعریف کنه ماستمالیش کنی طفره بری وکمرنگ ویا انکارش کنی وبشینی پشت سرش بدوبیراه بگی اسمشم میزاری نقد میگن جایزه گرفتی میگی همه گرفتن میگن توی دنیا با اشعار مولوی میشناسن میگی سراج هم مولوی خونده دیگه نمیفهمی کار گسترده روی اشعار مولوی وباز کردن راه برای بقیه ومهمتر از همه طرز خوندن ورسوندن اشعار مولوی خیلی مهمه میگن توی روزنامه های امریکا اروما ازش تعریف کردن میگی اونا موسیقی ایران نمیفهمن میگی آهنگسازا براش اهنگ ساختن وناظری خونده انگار برای شحریان خودش اهنگ ساخته بعدشم خوندن داریم تا خوندن برای منم اهنگ بسازن میتونم بخونم اکثر آلبومهای ناظری کار خودشه از یادگار دوست وگل صدبرگ اتشی درنیستان وزمستان بگیر تا نولویه سفر به دیگرسو وآهنگسازا تحت تاثیرش وبا همفکری کار میکردن وحرف اخر رو ناطری میزده حرفای مهدی اذرسینا رو بخون کلا نقد نمیکنی تخریب میکنی چون سایقه یه چیز دیگه هست شسته رفته تکراری وجیزایی که قبلا اساتید قدیم بهترشو خوندن
vozuh dar anjast ke nazeri avaze irani ra binaghs bar shere molana minahad, bar shere nimaii va hatta sepid minahad va ferdosi ra be avaz mikhanad. shoma ahammiati baraye in karha ghayel nistid. moshkeli ham nist, beravid bizhano manizheh ra beshnavid.faghat yek porsesh mimanad, agar nazeri ba in noavari va pichidegie avazi jozve 20 taye avval nist, pas masalan ostad shajarian koja gharar migirand? hatman pas az masud shoaro?
yademan naravad , bozorgi manande shahnaz ahangsaz nist, amma avaziha ra chenan mohkam va pichideh masazad ke baraye esbate bozorgiash niazi be hich sakhte zarbi nadard. baz ham takid mikonam ke shoma naghd nemikonid, serfan anche ra ke morede pasandetan ast miguid.naghd kardan amre digarist.
سلام
نوشته ی جالبی بود…
اما من هم معتقدم که نظر شخصی شماست!!!
نه یک نقد خوب…
والبته اگر این بده بستون ها ادامه پیدا کنه!میتونه بدتر هم بشه!!
an link ra ham khandam; shoma be vaghe naghd nemikonid. tavanash ra darid vali naghd nistand in maghalati ke shoma minevisid. az navazandegani ke shoma mishenasid va be ghol khodetan 15 sal saz zadeand. hamegi avazihaye khubi mizanand? masalan ostadetan aghay shoari? ya aghaye tahmasbi? rasti farghe in do ba bahari va shahnaz chist? ye morede mohem ke dar an maghale ke erja dadid, fekr konid navazandeye tavanaye violonsel ba 20 sal mararat, sazash beshkanad, che mikonad? agar khanandeii hanjareash asib bebinan che mishavad? moteassefane digar nemitavanam in bahsha ra edameh daham. shayad vaghti digar!
در مورد اون کلیپ تصویری باید بگم همین افرادند که باعث میشوند موسیقی مادر کنار موسیقی های بدوی دیده شود. استاد علینقی وزیری جایی گفته بودند این موسیقی های خراسان پریمیتیو هستند و اون تغییرات بزرگ رو در موسیقی ایران بدعت گذای کردند ولی حالا متاسفانه روز به روز پسرفت میکنیم
سلام
جناب آقای ناظری به گردن موسیقی ایرانی حق دارند به ویژه زمانی که خلا بزرگی در موسیقی دیده میشد یعنی دهه ی ۶۰ اما از یک حقیقت نمی توان گذشت : اینکه نشانه شوالیه ی فرانسوی ها و یا سایر جوایز اعطایی غربیان به حافظ ناظری کاری به ذائقه ی هنری یک ایرانی ندارد و دلیل قانع کننده ای بر تایید کیفیت برتر کارهای ایشان در نزد ، یک ایرانی صاحب ذوق نمی باشد.
آقا سجاد
به نظر من اصالتا مقایسه ی فردی مانند استاد دهلوی با خیلی از موسیقیدانان زمانه ما به کل موضوعیت ندارد استاد دهلوی کجا و خیلی های دیگر کجا همین قدر که شاملو با آن همه ایرادگیری اش یا به قول خودش عصیانگری اش به او ایراد نمی گیرد(نقل ازکتاب شناختنامه شاملو ، مجابی)
لوریس چکناواریان می گوید:
به من چه که هر کسی چطور آهنگسازی می کند. من خوشم بیاید یا نه. چه فرقی می کند.اگر خوشم بیاید گوش می دهم اگر هم دوست نداشتم گوش نمی دهم. دنیا خودش محدود است. من بیشتر از این، دنیا را برای خودم محدود نمی کنم.
والسلام
با درود.
با مطالعه مقاله “توصیه هایی به حافظ ناظری و..” نسبت به برخی از مطالب با نگارنده مطلب اختلاف نظر داشتم اما نیازی به گذاشتن نظر احساس نکردم ولی با ادامه بحث مطالبی عنوان شد که حساسیتهایی را در بنده ایجاد نمود:
۱- گر چه با دیدگاه جناب پورقناد نسبت به برخی مسایل از جمله جایگاه خوانندگان مخالفم ( از جمله بحث این جانب با ایشان در قسمت نظرات مقاله جایگاه خوانندگان نسبت به نوازندگان) اما اعتراض برخی از دوستان به ایشان مبنی بر این که نقد هنرمندان بزرگ توسط نقادانی که از نظر جنبه عملی موسیقی همسطح این هنرمندان نیستند را قبول ندارم واین بحث یکی از کلیشه ای و تکراری ترین استدلال هایی است که اغلب به دلیل ناتوانی در پاسخ دادن ارائه می گردد. داشتن دانش موسیقی، تجربه، درک، نکته بینی و قریحه نویسندگی از شرایط اصلی یک نقاد موسیقی است نه ساخت قطعاتی مانند کاروان صبا و.. یکی از منتقدان بزرگ موسیقی ما جناب خسرو جعفرزاده است که نقدهای ایشان به آقایان لطفی وکیانی جوابی جز پاک کردن صورت مسأله نداشت وایشان هم متهم شدند که مثل لطفی تار نمی زنند ودرحد کیانی ردیف نمی دانند وبا نجوم آشنا نیستند!!
۲- در زمینه مدرک تحصیلی آقای حافظ ناظری ونحوه لباس پوشیدن ایشان صحبتی ندارم وفرصتی هم دست نداده که دراینترنت میزان تحصیلات ایشان را جستجو کنم اما همانطور که نگارنده محترم مقاله اشاره داشتندآقای حافظ ناظری هنرمندی توانا و با استعداد هستند. به عنوان مثال دف نوازی ایشان در کاست حیرانی در سنین خردسالی را می توان مثال زد. همچنین غنای تکنیکی ایشان در سه تار نوازی ویا تنظیمهای حرفه ای ایشان برای گروه مولوی همه نشان از استعداد این هنرمند جوان دارد. حال اگر مدرک فوق لیسانس ایشان صحت دارد بسیار خوشحالیم که آهنگسازی جوان و با استعداد به موسیقی کشورمان پیوسته واگر مدرکی هم وجود ندارد (که بعید به نظر می رسد) متأسفیم که صداقت وتزکیه روح که لازمه اطلاق نام هنرمند به افراد است جای خود را به دست و پا زدن به سوی مدرک گرایی داده است.
۳- منظور نگارنده از ساده و بی ارزش بودن تصانیفی چون شیدا شدم را متوجه نشدم. ابتدا ایشان اشاره داشتند که اگر نت این قطعه روی کاغذ نوشته شود بسیار ساده است و پله پله به پیش می رود که باید عرض کنم آهنگساز بزرگی مانند مشکاتیان نیز اثری مثل “لحظه دیدار” دارد که از نظر ملودیک بسیار ساده و در عین حال جاودانه است ومثالهای بیشمار دیگری که قطعاً نیاز به بیان تفصیلی ندارد در ادامه جناب پورقناد در جواب یکی از خوانندگان مطلب اظهار داشته اند که درست است که آهنگهای ساده در عین حال هنری داریم اما آهنگ ناظری اینگونه نیست! منتظر توضیحات استدلالی ایشان در این زمینه خواهیم بود. واقعأ ساخت بیش از یک ساعت موسیقی با استفاده از ۳ یا ۴ گوشه نوا آنهم با فلسفه ای خاص (عرفان مولانا) که با یک مدیتیشن آغاز و با سماع و مستی و بی خبری از دنیای مادی”من چه دانم؟..” به پایان می رسد کاری دشوار است و نیاز به تأمل بیشتر دارد. آقای پورقناد شما در مورد آثار یکی از شاگردان مکتب نور علی خان برومند صحبت می کنید نه آقای نامجو..
۴- بحثی درمورد میزان خلاقیت نوازندگان وآهنگسازان شده بود. به نظر بنده تفاوت نوع کار نوازنده یک ارکستر ویک آهنگساز به مانند تفاوت کار یک شاعر است با فردی با استعداد و دارای بهره هوشی بالا وحفظیات قوی که اشعار مختلف را از بر می کند و در مواقع مقتضی به کار می برد. اختلاف نوع کار این دو باز می گردد به مسأله قریحه وتراوشات درونی در یکی وهوش واستعداد ودانش در دیگری.
۵- دوستی به نام Anoymous از افرادی مثل روشن روان، چکناواریان وسلطانی نام برده اند. این هنرمندان هر یک در مورد شهرام ناظری و نوآوریهای ایشان تمجیدهای زیادی به عمل آورده اند از جمله جناب سلطانی که در مصاحبه اخیرشان با سایت شما در مورد منحصر به فرد بودن سبک استاد ناظری مطالبی بیان کرده بودند. فکر می کنم منظور جناب Anoymous مقایسه نظر این هنرمندان با نظر حضرتعالی بود نه مقایسه این موسیقیدانان با شهرام ناظری.
۶- در مورد بحث “مدیر برنامه” و اطلاق واژه “رومی” به جای “بلخی” کاملأ حق با جنابعالی است. از جناب ناظری که نزد بزرگان هنر وادب تلمذ کرده اند انتظار برخورد عمیق تری با این مسأله وجود دارد. در جایی که همه دنیا در صدد کمرنگ کردن نام ایران و ایرانی هستند و بسیاری از بزرگان ما را عرب وافغانی وروسی می دانند رومی کردن مولانا توسط هنرمندان خودی بسیار تأثر برانگیز است.
۷- جناب ذوالفنون را استاد ناظری دانسته اید. این مسأله به این دلیل ناصواب است که اولأ شهرام ناظری در زمینه سه تارنوازی مدتی از تجربیات جناب ذوالفنون استفاده کرده اند که این مسأله در سبک سه تار نوازی ایشان جلوه نمی نماید وسوای این مسأله اصولأ سه تار نوازی جناب ناظری مطرح نیست ودلیل شهرت ایشان نیست که در مورد آن بحث شود. ثانیأ در مورد کلیت موسیقی دو استاد، برتری جناب ناظری کاملأ مشخص است کافی است به ارزش هنری آثار ذوالفنون (منظور آهنگسازی وکلیت اثر است نه سبک سه تار نوازی) قبل وبعد از همکاری با ناظری وآثاری که همراه ناظری خلق شده بنگرید ومقایسه کنید. اما این وضعیت در مورد شهرام ناظری فرق می کند وایشان به رشد خود ادامه داده اند وآثاری بسیار فاخرتر از جناب ذوالفنون ارائه داده اند.
۸- دوستی به صحبتهای استاد وزیری در مورد پره موتیف بودن موسیقی خراسان اشاره داشته اند. خدمات استاد وزیری به موسیقی ملی بر همه آشکار است اما باز گو کردن خاطرات تلخی که استاد وزیری با پشت کردن به بسیاری از ارزشهای ملی ما در زمینه هنر باعث شده بودند، نشانگرکوته نظری است. چندین سال مطالعه وتفکر وآشنایی با فرهنگ ایرانی نیاز است تا کسی از نوای دوتار خراسان لذت عمیق ببرد. قطعه نوایی، ریتمهای متنوع وبدیع موسیقی نقاط مختلف خراسان از جمله بیرجند..همه وهمه گنجینه بی پایان موسیقی فلکلور ماست وغربیها هزینه ها می پردازند تا به این گنجینه ها برسند، دانشجوی رشته اتنوموزیکولوژی در دانشگاهها می پذیرند ولی ما ایرانی ها مثل همیشه خودمان را مسخره می کنیم…
۹- دوستی دیگر با ذکر تأییدیه مرحوم احمد شاملو بر موسیقی استاد دهلوی منزلت هنری استاد را نزول بخشیده اند! اصولأ احمد شاملو دشمن فرهنگ ایرانی بود و صلاحیت اظهار نظر در مورد موسیقی ایرانی را نداشت. هنرمند ارجمند پیمان سلطانی مقاله ای در همین سایت “گفتگوی هارمونیک” در مورد جفای شاملو به موسیقی ایرانی نوشته اند که علاقه مندان را به خواندن آن مطلب زیبا دعوت می کنم.
با تشکر- محمد جواد کرمیافتی
بر هر ایرانی فرض است تا آثار ممتاز مملکت خودش رو گوش بدهد. ما در موسیقی مثل هر چیز دیگری نیاز به تربیت داریم و تربیت بدون تمرین مبانی ادب و شناخت انسانهای بزرگ و رنجدیده هر مکتب بهیچ وجه میسر نیست. تربیت ما هم در موسیقی ایرانی و ارکسترال ایرانی آثار اساتید این فن یعنی آقایان حسین دهلوی، مرتضی حنانه، فرامرز پایور، پرویز محمود، فریدون ناصری و … امکان پذیر نیست. در بحث های پیشین هم مدعیان تربیت و ادب موسیقی مدعی شده اند که آثار اساتید مذکور رو بدرستی گوش دادن و با اینحال دست به انتخاب آثار سطح پایینی مانند همین کارهای آخر شهرام و حافظ ناظری، گروه همای مستان یا فرد سطح پایینی مثل محسن نامجو زده اند. از آنجا که جمع ضدین محال است شنونده حرفه ای نمی تواند همزمان این آثار را در حافظه شنیداری خود جمع کند. از طرف دیگر هم آثار متاخر مذکور در آنچنان فقر موسیقایی بسر می برند که نمی توانند در راستای آثار پیشین و در ادامه یا تکمیل کننده(وجه مدرن) آنها باشند. در حقیقت ما یا باید به فقر تربیت و قوه شنیداری خودمان اعتراف کنیم و یا اینکه آثار پیشین رو درست نشنیدیم که دست به چنین انتخاب هایی می زنیم؛
این پاراگراف یعنی:
در مورد اتهامی هم که در ادامه وارد کرده اند باید عرض کنم که هیچگونه قصد تخریبی وجود ندارد، بنده نوازندگی سه تار و آن قطعه فوق العاده ای که در آن اثر وجود داشت را همیشه ستوده ام ولی چه کنم که تا وقتی به یاد دارم آثار برجسته ای را چون، “ایران خورشیدی تابان دارد”، “رزم مشترک” و … به هیچ وجه نمیتوانم “شیدا شدم” و “خربزه در دهان مکن” را آثاری نوآورانه بدانم!
جوابیه آقای پورقناد هم گویای همین مطلب است.
همینطور در مطلب آقای موسوی و افراد دیگر متوجه نظر کذب و فاقد دانش و اعتباری شدم که دال بر تلاش آقای پورقناد در تخریب یک “چهره های ملی و میهنی” است که موفق به کسب اعتبار برای ایران و ایرانی در سطح بین المللی شده است. در وهله اول همانطور که آقای پورقناد اشاره کردند باید بدانیم که اعتبار و منزلت یک موسیقیدان ایرانی را باید موسیقیدانان ایرانی که در این رشته صاحب نظر هستند تشخیص بدهند نه مسئولین بدنام و کار چاق کن جشنواره های فرانسوی که دارای هیچ صلاحیت و دانشی در این زمینه نیستند. چرا با شنیدن اسم این جشنواره ها و اصولا هر چیز خارجی ای دست و پای خودمان را گم می کنیم؟ آیا امروزه با شناختی که از فرهنگ غنی و بزرگان فرهنگ خودمان داریم برای ما زشت و ناپسند نیست که همانند گذشته خودمان را اسیران قفسی ببینیم که با توسل به انواع لوده بازیها و خود شیرینی ها تقاضامند تکه گوشتی است که از طرف ناظران بیرونی برایمان پرتاب می شود؟
چرا لحظه ای تامل نمی کنیم تا بفهمیم آیا شخصی که به شهرام ناظری جایزه و شوالیه و غیره می دهد تا چه میزان دارای شناخت از موسیقی ایرانی است و اصولا این شخص یا اشخاص دیگر چند موسیقیدان ایرانی و صاحب فن و تجربه ایرانی را می شناسند که به خود اجازه دستچین کردن و انتخاب می دهند؟
آیا برای ما که تجربه و نتیجه بزرگ کردن انسانهای احمق را که منجر به تحمیق بیش از پیش ما شده و می شوند را دیده ایم و از دل و جان لمس کرده ایم، گزیده شدن هزار باره از یک سوراخ مایه خجالت و شرمساری نیست؟
برای شما مثالی می آورم. موسیقیدان برجسته ای همچون کاظم داوودیان که نوازنده چیره دست دو ساز ایرانی و غربی سنتور و ویلنسل و در عین حال آهنگسازی چیره دست و صاحب سبک در زمینه موسیقی ارکسترال سمفونیک و ایرانی است سالهاست که در کنج عزلت و تنهایی در همین آمریکا زندگی می کند. اگر کسی مدعی شناخت موسیقی ایرانی ست باید کاظم داوودیان را بشناسد و اگر که این شناخت وجود دارد آیا تا به حال از خود نپرسید اند که موسیقیدانی به قدرت کاظم داوودیان چرا باید سالهای سال در اوج ناشناختگی و تنهایی در یک کشور مدعی اهمیت به فرهنگ های غیر غربی زندگی کند؟
همانطور که آقای پورقناد بدرستی اشاره کردند جایزه ای که آقای شهرام ناظری در آمریکا کاندید دریافتش شده اند مربوط به یکی از زیر بخش های بسیار متنوع جایزه گرمی است که به موسیقی ملل عقب افتاده تعلق دارد. بر مخاطب و منتقد آگاهی! چون امین موسوی فرض است که حتی اگر به دانش خود در زمینه موسیقی ایرانی و ارکسترال ظنین است و نمی تواند با مخاطبان خود از دریچه و معیار یک نقد حرفه ای سخن بگوید، لااقل پیش از هواداری متعصبانه و مبتنی بر شایعه یعنی چیزی از جنس برخورد مردم بی اطلاع، صحت و درجه اعتبار جایزه دریافتی را را مطالعه و تحقیق کند. تا کجا می توانیم با این فرض که مردم نمی فهمند سوار بر مرکب جهل در برهوت عوامفریبی جولان بدهیم؟
در پاسخ به Anonymous:
اولا بنده قبول ندارم با آن اداهای خاص که بارها گفته شد، شعر مولانا یا نیمایی به خوبی اجرا میشود، چندین بار گفتم شما اگر بخواهید برای تولید حس پرواز صدای پرنده را در بیاورید راه را به اشتباه رفته اید. آیا “ای عاشقان” اثر همایون رحیمیان و “درد جانان” اثر بهمن ریاحی را شنیده اید؟ این آثار بیشتر معنی مولانا است یا “خربزه در دهان مکن”؟
دوما استاد شجریان یا استاد شهناز نسبت به تعریفی که ارائه دادم مشخص است که کجا قرار میگیرند، اصلا سخت نیست، کافی است کمی قدرت آنالیز داشته باشید که فکر میکنم بیشتر از “کمی” دارید!
در ادامه هم که گفتید اینجا نقد انجام نشده، بله نقد هنری انجام نشده چون اصلا در این مطلب قسمتی که بیشتر مورد توجه گرفت در واقع حاشیه مطلب بود، صحبتی قرار نبود در مورد آثار بشود و محوریت بحث مشخص بود که در مورد مدارک است ولی دوستان مثل اینکه روی این قسمتها کمتر حساس بودند. در مورد قسمتی که نوشته اید آیا این استادان خوب آواز میزنند، جواب گاهی مثبت است گاهی منفی، ولی کلا این افراد آوازی های خوبی هم دارند مخصوصا استاد شهناز که شهره عام و خاص است. در ادامه هم که گفته اید فرق استاد شهناز و بهاری چیست درست متوجه منظور سئوالتان نشدم یا آنجا که فرمودید اگر یک نوازنده سازش بشکند یا خواننده صدایش دچار ایراد شود چه کار باید بکنند! نمیدانم، فکر کنم همان کاری را میکنند که یک عکاس کور شود! احتمالا همگی تلفنچی میشوند!
در پاسخ سنتور نی:
حق با شما است، آقای ناظری حق زیادی به گردن موسیقی ایران دارند و در نتیجه باید دقت بیشتری هم در ادامه فعالیت هنری خود بکنند. در مورد آقای دهلوی هم که فرمودید قابل قیاس با خیلی ها نیستند، اتفاقا من هم به همین دلیل ایشان را مثال زدم که کاملا منظور را واضح برساند.
در پاسخ آقای محمد جواد کرمیافتی:
شماره ۳- همیشه عرض کرده ام که غیر قابل دسترس بودن کار را باعث هنری بودن آن میدانم نه الزاما پیچیده بودن آنرا، در این مورد هم که سادگی را مثال زدم منظورم دم دست بودن آن بود (راستی در مورد جاودانه بودن تصنیف لحظه دیدار هم چندان موافق نیستم)
درست کردن یک موسیقی ضعیف به مدت یک ساعت که این حالات را به طور سطحی بیان کند چندان سخت نیست ولی اگر بخواهید چیزی مثل “ای عاشقان” رحیمیان خلق کنید که تمام تصاویر ادبی و معنایی شعر را به ظهور رساند به مشکل برخواهید خورد. بله درست است که ایشان شاگرد جناب برومند هستند و حتی ناظری دهه ۶۰ را قطعا چند سر و گردن بالاتر از مرحوم برومند میدانم ولی چه کنم که دیگر ایشان را در آن مسیر رو به پیشرفت نمیبینم.
۵- حتما تا حالا متوجه شده اید که نظر من هم با نظر این هنرمندان در مورد آقای ناظری مشابه است ولی نه ناظری دهه ۸۰ بلکه همانکه در دهه ۶۰ به اوج رسید، فکر میکنم در مورد زمانی که در مورد اوج و افول آقای ناظری عنوان کردم هم هنرمندان نام برده با حقیر هم عقیده باشند.
۷- درست است که آقای ناظری در سه تار نوازی نوازنده قابلی نیست ولی در سبک آهنگسازی اش در ۲ ۳ اثر مهمش به شدت رد پای جناب ذوالفنون دیده میشود (خود آقای ناظری هم شاگرد ذوالفنون بودنش را در بیوگرافی هایش مینویسد) ولی اعتقاد من این است که بی انصافی بزرگی است در حق آقای ذوالفنون که کارهای درخشانش را مرتبط با آقای ناظری بدانیم. جلال ذوالفنون سبک خود را پیش از اینها یافته بود و با نوار درخشان تکنوازیش “پرواز” خود را در آهنگسازی به این سبک اثبات کرده بود، احتمالا کارهای ضعیف اخیر ایشان این تصور را برای شما بوجود آورده است ولی باید بدانید که این کفگیر به ته دیگ خوردن مختص ایشان نبوده و از علیزاده و لطفی و ناظری و … همه مبتلا به این مشکل هستند، آقای ذوالفنون چندین کاست همان زمان با افراد دیگری مثل سراج و تعریف و یا به صورت تکنوازی منتشر کرده اند که آثاری قابل تقدیر هستند ولی ایشان هم بعد از دهه ۶۰ کم کم افت کردند.
در پاسخ آقای سیفی
دوست عزیز برای بنده هم تعجب برانگیز است چطور کسانی که تفاوت و برتری یک تحریر ظریف که آقای ناظری به آواز گذشتگان اضافه کرده را میفهمند، تفاوت آهنگهای غولهایی مثل رحیمیان و ریاحی را با آثار دم دستی جدید این افراد نمیفهمند! آیا این قدرت بی حد و اندازه تعصب نیست که گوش و چشم تیز بین این عزیزان را مسدود کرده؟
بنده بحث سه تار نوازی استاد ذوالفنون راجدای از مقوله آهنگسازیشان دانستم. ایشان در زمینه سه تار نوازی صاحب مکتب هستند و این بر همه معلوم است. البته ارزیابی این مکتب وخصوصیات آن بحث دیگری است؛ اما در زمینه آهنگسازی آثار درخشانی از ایشان سراغ ندارم. اثر زیبای پرواز که بیشتر از لحاظ سه تار نوازی درخشان به نظر می رسد. آثار مشترک با شهرام ناظری که متأثر از ایشان وحتی آقای رضا قاسمی است واگر بخواهیم منصفانه تر بگوییم تأثیری دوطرفه وجود داشته است. آثار مشترک با آقای سراج را جناب سراج تصنیف سازی کرده و ملودیهای اثر مشترک با آقای تعریف هم از موسیقی کردی آریه گرفته شده است! اگرهم اثردیگری وجود داشته، بنده از آن بی خبرم.
آهنگسازی شهرام ناظری را متأثر از آقای ذوالفنون دانسته اید. لطفاً رد پای ذوالفنون در تصانیف “من ترک عشق و شاهد و ساغر نمی کنم”، ” دل می رود زدستم”، “لولیان”، “آب حیات عشق”، “درعاشقی پیچیده ام”، ” قفل زندان” و… را دقیقاً بنمایانید.
کفگیر به ته دیک خوردن درمورد اساتیدی که نام بردید بسیار متفاوت است. این اساتید آثار گذشته شان بقدری درخشان است که دیگر قادر به تکرار آنها نیستند. اما مطمئناً آثار جدیدشان هم مثل دونوازی گیتار وسه تار برخی دیگر در حد چند نوآموز هنرستان نیست.
در مورد اظهار نظر آقایان روشن روان و..در مورد آقای ناظری، هیچ کدام از این اساتید محدوده زمانی خاصی را مطرح نکرده بودند؛ بلکه تمام این صحبتها مربوط به موفقیت آقای ناظری در کسب جایزه شوالیه بود. صحبتهای آقای سلطانی هم مربوط می شد به سبک حماسی و متفاوت آقای ناظری که هرچه به دهه ۸۰ نزدیک می شویم این صحبتها مصداق بارزتری دارد.
دوست گرایم آقای محمد جواد کرمیافتی، من همان آثاری که همراه با آقای ذوالفنون بود را مثال زدم در مورد آقای ناظری، تصنیفهایی مثل آتش در نیستان، نه قفل زندان بشکنم. در آن زمان یک سری کارها با آقای ذوالفنون تولید شد که همه به سبک همان کاست پرواز بود (حتی در کاست پرواز هم تصنیف با ساز تنها زده شده است) قطعات دیگر هم به قدری ملودیک بود برای ساخته شدن تصنیف که اخیرا که کفگیر به ته دیگ خورده از آنها هم استفاده شده است توسط ایشان.
این تصنیفها (در کاست های شیدایی، گل صدبرگ، شرح فراق و …) به قدری نزدیک به شیوه آهنگسازی ایشان است که اگر کسی تصنیفهای آقای ذوالفنون در گل صدبرگ، شیدایی را شنیده باشد نمیتواند تصور کند که اینها ساخته آقای ذوالفنون نیست (شاید به خاطر دستی که آقای ذوالفنون در تصنیفها میبرند و با شیوه سه تار نوازیشان ترکیب میکنند این اتفاق افتاده باشد) ولی در تصنیف های دیگر مثل تصنیف زیبای “من ترک عشق و شاهد و ساغر نمی کنم” و “درعاشقی پیچیده ام” هیچ چنین ردی دیده نمیشود (البته آنها هم در کنار نام آقای ناظری نام افراد دیگری دیده میشود) ضمنا خود آقای رضا قاسمی هم شاگرد آقای ذوالفنون و در آهنگسازی بسیار نزدیک به سبک ایشان هستند.
در مورد این هنرمندانی هم که نام بردید باز تکرار میکنم که شک دارم کارهای اخیر ایشان را دوست داشته باشند مخصوصا بدون هیچ تردیدی فالش خوانی و ضعف صدایی ایشان را بعید است کتمان کنند. من نظر این اساتید را در مورد شرایط حال آقای ناظری نشنیده ام ولی با آقای سلطانی که صحبت کردم ظاهرا نظرشان در مورد آثار اخیر ایشان به بنده نزدیک بود.
hala ma bishtar az “kami” tavanaii darim va shoma akhare tavanaii. lotfan in nghdhaye sad man yek ghazi ra jaii gheyr az inja nanevisid, ke anche ra ham ta konun andukhteiid be bad midahid. agar gharbiha tavan darke musighie irani ra nadarand, pas chera jenab shajarian chap miravand rast miravand dar orupa va amrika konsert migozarand? yani dalile maddi darad? na duste man, bahs kardan ba shoma va digarani ke inja alayhe nazeri matlab neveshteand haseli nadarad, chon na naghd kardan ra midanid na az sharre tassob raha shodeiid na tajrobeye kafi darid.in gharbiha ham ke bikhodi be nazeri neshan midahand, yek nameh be alizade benevisid va sarzaneshash konid ke chera rasman be nazeri tabrik goft? in alizade va dahha mesle u hich nemidanand, faghat tarafdarane moteassebe aghaye shajarian ra eshgh ast.
رنگ و بوی آنچه در این اینجا نگاشتم مرا به این هوس انداخت که اعتراض توأم با احترام داشته باشم نسبت به سایت محترم گفتوگویهارمونیک و مدیر محترم آن. این سایت ارجمند این روزها تبدیل شده است به پاتوق دوستان سیهبین که مطمئنم کینهتوز نیستند. چندی پیش سلسله مقالاتی از یکی از نویسندگان آن سایت در خصوص استاد شجریان را شاهد بودیم که با استفاده از الفاظ دور از شأن یک نوازنده و یک نویسنده سعی در جنجالی کردن بحث داشتند که در آن زمان هم جواب کوتاهی از سوی شجریانیها منتشر شد و به گفتوگویهارمونیک و مدیریت محترم آن پیشنهاد شد که از این شیوهی ناصحیح دست بردارند اما حالا چند روزی است شخص مدیر گفتوگویهارمونیک با نگاشتن مطالبی دیگر با همان ادبیات که دیگر باید اسمش را گذاشت ادبیاتهارمونیک (برخلاف معنای این کلمه) جناب شهرام ناظری و فرزند ایشان را مورد توهین قرار دادهاند. البته قطعاً ایشان هرگز شباهتی بین مطلبشان با «توهین» نمیبینند و این طبیعی است چرا که احتمالاً به این ادبیاتهارمونیک عادت کردهاند. تمام حرف من در این نکته خلاصه میشود که جناب پورقناد آنچه شما مینویسید نقد نیست. بر آنچه شما مینویسید بهراحتی میتوان عنوان توهین نهاد و از دل آنچه شما مینگارید میتوان بوی کینه را جست و حس کرد. برای انتقاد نیازی به کینهورزی و توهین نیست. هم شجریان و هم ناظری و هم سایر اساتید دارای نکاتی برای نقد و گله هستند اما چرا شما به استفاده از این ادبیات روی آوردهاید؟ چرا تصور میکنید با تندتر نوشتن و اضافه کردن چاشنی توهین و تمسخر به نقدتان میتوانید آنرا پرتأثیر سازید؟ نیت شما خیر است. آنکه احتمالاً تابوهایی را که در ذهن عدهای شکل گرفته بشکنید اما مگر از نوشتن نقدهای منطقی، علمی و صادقانه برای رسیدن به این هدف با ارزش عاجزید که به توهین و افترا و گاه دروغ روی میآورید؟ با این نوشتهها نه تنها تابویی را نمیشکنید بلکه طرفداران متعصب هنرمندان را متعصبتر میکنید همانطور که تا به حال این کار را کردهاید. در واقع تا به حال اثر این حرکاتِ ـــ به قولِ دوستانتان ـــ انقلابی ِ شما تماماً در خلاف مسیر نیل به هدف خیری است که در سر دارید. مگر خبری بدتر از این هم میتوانم به شما بدهم؟
به عنوان مطلب و نکتهی پایانی از همهی خوانندگان این مطلب صمیمانه میخواهم که در صورتی که تمایل به شنیدن آلبوم رندان مست دارند آن را به صورت قانونی و به شکل اصل (اورجینال) تهیه کنند تا نه تنها کمکی باشد به نهادینه کردن اخلاق احترام به قانون و حقوق هنرمند، بلکه اقدام مؤثری باشد برای ناکام گذاشتن سودجویانی که این روزها به طریق گسترده و پیشبینی نشده اقدام به انتشار این آلبوم از راههای غیر قانونی کردهاند.
نوشتهی:
علی میرزایی
از شجریانی ها
در پاسخ Anonymous
دوست عزیز، این نوشته آخری شما بر خلاف گفته های قبلی تان اصلا گفته های قبلی شما از آن دسته نبود که روی صفحه به نمایش در بیاید چون خالی از هر گونه رد یا تایید با منطق بود؛ اینبار فقط به خاطر احترام به نوشته های گذشته شما این نظر آزاد شد ولی اگر این وضعیت تکرار شود از آزاد کردن آن معذوریم چراکه از پیش گفته ایم که اینجا جای نوشتن اینگونه نظرات نیست که مثلا بنویسید “نقد صد من یه غاز بود” و به خیال خودتان پاسخی دندان شکل به سئوالات داده باشید، به این روش اگر جلو برویم کسی هم نظر میگذارد که “نظر شما اراجیف بود” و این سیکل بی معنی و بی هدف بده بستان فحش و فضیحت سایت را فرا میگیرد که در شان شما و دیگر بینندگان سایت نیست.
پس خواهش میکنم دلایل خود و پاسخ های خود به سئوالات را مستدل و محترمانه بیان کنید.
در مورد سئوالی هم که کرده بودید، کنسرتهای همه هنرمندان در دنیا هم دلایل مادی دارد هم معنوی؛ بیننده ها هم متفاوتند، بعضی ایرانی هستند (مخصوصا در کنسرت های این اساتید بیشتر ایرانی هستند) بعضی هم خارجی؛ مشکلی هم وجود ندارد. جایزه شوالیه هم یک جایزه بین المللی است که در جایگاه خود خوب است و برای دارنده آن افتخار میتواند محسوب شود ولی در خبرگزاری ها این جوایز در حد جایزه نوبل ارج پیدا کرد.
دوست گرامی، وقتی من در مورد آقای شجریان نوشتم، همه به من حمله کردند که چرا با استاد چنین میکنی و حسودی میکنی (خدا رحم کرد که خواننده موسیقی ایرانی نیستیم و الا دیگر چه تهمتهایی را باید تحمل میکردیم!) وقتی هم در مورد جناب ناظری مینویسیم، طرفداران ایشان حمله میکنند که “شجریان خوب است که فلان کار را کرده”؟! این عمق تعصب و یکسویه نگری این افراد را میرساند که تا صحبت یک نفر میشود مثل اینکه یک گل از حریف خورده باشند به تیم روبرو حمله میکنند! بنده بیرون این زمین نشسته ام و از آنجا میبینم که چطور طرفداران دو طرف فقط از هر گونه نقدی چه هنری و چه اجتماعی، منافع تیمی خود را میبینند و به هر منتقدی میتازند!
در پاسخ آقای میزایی
دوست گرامی! چطور شده وقتی درباره ربنا و داروگ و کنسرت های دهه ۶۰ و اقدامات مثبت شجریان ها مینوشتیم سفید بین بودیم، اما به محض اینکه کوچکترین گله ای از ایشان شد سیاه بین شدیم؟! این رفتار بسیار بچه گانه و دور از اخلاق حرفه ای ما است که بالاخره به نوعی اهالی قلم این رسانه عظیم محسوب میشویم.
شما در کجای مطلب بنده توهین به ناظری ها دیده اید؟ اینکه جایی فالش زده اند یا عکس های آنچنانی گرفته اند؟ آیا فالش زدن (که متاسفانه کاملا قابل اثبات با علم است و نمیتوان به بهانه سلیقه ای بودن لاپوشانی انجام داد!) توهین به شما و دیگر مخاطبان است یا عنوان کردن این خبر آن هم با نمونه تصویری؟!
برخلاف تصور شما اینجا کسی که نهایت دوستی و دلسوزی را درباره این هنرمندان به کار برده شخص بنده و دیگر منتقدان بوده است چراکه بوی دوستی خاله خرسه از “طرفداران” ایشان شنیده ایم و با تمام کوشش در تلاشند تا این هنرمندان را از دوستان دروغینشان فراری دهیم!
به یاد آورید ماجرای کارراس را در سیدنی که یکبار (فقط یکبار) فالش خواند و چنان از طرف مردم طرد شد که دیگر سالها از اجرا در آنجا فراری بود! حالا نظر من تایید این عمل بی رحمانه نیست ولی دیگر کار را به جایی نرسانیم که یک خواننده سالها فالش بخواند و هر روز بیشتر از دیروز تشویق شود!
ضمنا هنوز نقدی در مورد کنسرت ها در این مطلب عنوان نشده است چراکه قصد نداشتم این موضوع را تحت شعاع این سئوالات مهمی که در مقاله مطرح شد قرار بدهم ولی مثل اینکه دوستان سعی دارند با به حاشیه کشیدن این سئوالات از پاسخ آنها فرار کنند.
در نتیجه من از این پس سعی میکنم فقط به موضوع مطرح شده در مقاله بپردازیم و تا مطلبی دیگر که صرفا به کارهای آقای ناظری پرداخته شود، بحث در مورد ایشان و آثارشان را کنار گذارم، از دوستان هم خواهش میکنم که به اصل مطلب بپردازند که پاسخ سئوالاتی است که در مطلب مطرح شده است.
دوست عزیز و فرهیخته ام جناب پور قناد
با سلام
مطلبتان را خواندم و نظرات دوستان را نیز .
اصولا شرکت نکردن در اینگونه بحث ها را بیشتر می پسندم که ممکن است اتهامی نیز بر من روا دارند . از این رو تنها نظرم را بدور از هر گونه تعصب برایتان می نگارم .
بنده نیز با سخنان تان موافقم اما نه با همه آنها . . .
اگر در این آشفته بازار موسیقی ایران که خود وضعیت آن را به مراتب بهتر از حقیر میدانید , منتقدی بیاید و داشتن و یا نداشتن مدرک تحصیلی هنرمندی را ( که به واقع خود نیز از صحت ادعای خود اطلاع چندانی ندارد ) نه تنها زیر سئوال ببرد بلکه با بیان سخنانی دیگران را نیز در آتش این اتهام بسوزاند نمیتوان در این برهه نقد ایشان را نقدی دلسوزانه برای موسیقی جامعه کنونی دانست .
جناب پور قناد
متاسفانه برخی از مخالفان همیشه از روی تعصب به قضیه نگریسته و واقعیتها را در خود پنهان می نمایند و یا این دید نیز به مخالفت در مورد فرد دلخواهشان می پردازند که این از خصیصه ما ایرانیان است اما با عرض پوزش شما نیز کمی در این بین مقصرید .
تیتر مقالات خود را مطالعه فرمائید : ” توصیه هایی به حافظ ناظری و بهرام تاج آبادی . . . ” ؛ ” جوابیه ای بر نقد حافظ ناظری ”
من در هیچکدام از آنها نامی از شهرام ناظری را نمیبینم .به واقع هدف شما نیز از نگاشتن این مقاله توصیه هایی بود به حافظ ناظری و نه پدرش شهرام ناظری !!! که به زعم من ایشان نیازی به اینگونه توصیه ها ندارند .
پس آیا بهتر نبود لا اقل برای حفظ احترام بر خوانندگان و طرفداران شهرام ناظری نیز از نقد ایشان در ایم مقالات اجتناب ورزیده و تنها ذهن خود را معطوف به حافظ ناظری و بهرام تاج آبادی می نمودید ؟
به نظرات باری دگر نیم نگاهی بیافکنید . . .
بیشتر افرادی که با شما مخالفند در مورد سخنان و ادعاهایتان در مورد شهرام ناظری مخالف تان هستند و نه حافظ .
البته حقیر بسیار کوچکتر از آنم که توصیه ای به شما بنمایم ؛از آنجائیکه هم و غم همه نویسندگان و فعالان و دلسوازن عرصه موسیقی که یکی از آنان نیز شخص شما هستید و به واقع زحمات ارزنده ای را در این راستا کشیده اید که جای بسی تقدیر و تشکر دارد آیا بهتر نیست به جای کوبیدن افراد و تلاش برای برجای گذاشتن ذهنیتی نادرست از یک خواننده در بین علاقه مندان شان نقدهای خود را طوری بنگاریم که بر اعتلای هنر موسیقی ایران مان کمک نماید ؟
با مهر و احترام
محمد جواد صحافی
albatte shoma azadid ke mataleb ra “azad bekonid” ya nakonid. amma azad ham nakonid tasiri dar bi-bonyad budane neveshtehaye shoma nakhahad dasht. miguyand “nemidanand va nemidanand ke nemidanand, va goman mibarand ke midanand”. pishtar ham neveshteam ke shoma tavanash ra darid amma ajib dargire tassob va bitajrobegi hastid. (falsh khandan ra ba besyari az ahle fan dar mian gozashteam, hamegi nazari gheyr az shoma dashtand. sare konsert ham momken ast har ettefaghi bioftad, hanjare ast, violonsel ke nist! shabe konserte hamnava ba bam shajarian ham falsh khand, chera sedaii az hich kodametan dar nayamad? tajrobe va zaman kheili chizha ra ashkar khahand kard.)
سلام
در پاسخ دوست گرامی جناب آقای صحافی :
همیشه در پاسخ هایی که از طرف مخاطبان مقالاتم دریافت میکنم یک تفکر همیشه دیده میشود و آن سیاه و سفید دیدن است. وقتی مسئله ای درباره یک اثر عنوان میشود، اکثر دوستان گلایه میکنند که چرا در این وضعیت که موسیقی چنین است و چنان، ما باید پشت موسیقیدانها را خالی کنیم و به جای تایید یا سکوت در مورد اعمال آنها به انتقاد بپردازیم.
اینکه شما صلاح نمیدانید در وضعیت فعلی به این موضوعات پرداخته شود هم دقیقا عکس العمل ناخودآگاهیست به این برخورد مردم! ما باید قبول کنیم که هر هنرمندی دارای ضعفها و قدرتهایی است و هیچکس کاملا سیاه و یا کاملا سفید نیست. شوپن که شوپن بود و با آن همه افتخارات، وقتی یکی از کنسرتو پیانو هایش را نوشت به خاطر نوشتن بخش ارکستر ضعیف مورد نقد های بسیار تندی قرار گرفت که هنوز هم ارکستر آن قطعه جز نقایص کار او شمرده میشود. پس هیچ ایرادی ندارد که اگر شما نکته ای مثبت یا منفی به نظرتان میرسد آن را مطرح کنید، به قول معروف انسان ذاتا جایزالخطا است (چه نقاد چه هنرمند)
دوست عزیز فراموش نکنید که دلیل عمده افت موسیقی در ۱۰-۱۵ سال اخیر، بیشتر از همه خود موسیقیدانان هستند که با استفاده از خاموشی منتقدین روز به روز از نقطعه اوج به پایین آمده اند و بعضی از آنها امروز به همکف و در سطح هنرجویان آماتور رسیده اند!
فراموش نکنید که وضعیت مالی و اجرایی هنرمندان مشهور امروزه بسیار بهتر از دهه ۶۰ است که آثار معیار مربوط به آن دوره است.
در مورد اصطلاح کوبیدن که فرمودید هم متوجه نمیشوم منظورتان کجای نوشته من بوده است، اگر فالش خوانی آقای ناظری مدنظر شماست که کسی را نکوبیده ام و آن خود هنرمند بوده که خود را کوبیده! اگر عکسها بوده که من عکاس نبودم و آنطور که مشخص است خود ایشان هم چنین ژستی گرفته بودند، اگر هم داستان شوالیه مورد نظر شماست که باز هم من فقط افرادی که نامشان کنار ایشان بود را یادآوری کردم.
آیا این همه سکوت یا تایید هواداران این هنرمندان بر اعتلای هنر موسیقی ایران افزوده که این روش را باز پیش بگیریم؟
در پاسخ Anonymous :
دلایلتان را از “بی بیان بودن” نوشته بنده لطفا بفرمایید (البته اگر دلیلی داشتید احتمالا تا حالا بیان کرده بودید و اینجا میشود فهمید چه کسی بابنیان میگوید و چه کسی بی بنیان!)
دوست عزیز قبلا هم عرض کردم فالش خواندن چیزی نیست که ثابت کردن آن قابل انجام نباشد و به قول بعضی از دوستان “سلیقه ای” باشد، فرکانش ۴۴۰ بشود ۴۴۱ به اندازه همین اختلاف میشود نت را فالش تلقی کرد (خوشبختانه در این اجرا هم ایشان سنگ تمام گذاشته اند و جوری خوانده اند که نیاز به آزمایشات میکروسکپی نباشد) لطفا دوستان اهل فن تان را که این اجرا را تایید کرده اند نام ببرید تا ببینیم این گوش دقیق متعلق به چه استادی بوده است.
درست است که در یک کنسرت ممکن است نوازنده یا خواننده دچار مشکل شوند ولی آیا این مشکل مربوط به یک کنسرت بوده؟! مربوط به دو کنسرت بوده؟! مربوط به …! دوست دارید باز فیلم های دیگری به سمع و نظرتان برسد با ذکر زمان دقیق خروج!؟
دوست گرامی ویولنسل بسیار حساس تر است از آواز در ژوست نوازی (بهتر است شما سازهایی مثل سنتور یا پیانو را مثال بزنید) ضمن اینکه دوباره نشانه هایی از تعصب در انتهای مطلبتان خود را نشان داد! گیرم در مورد شجریان چیزی نگفته باشم (که اتفاقا در این مورد هم در همین سایت ۳ سال پیش مطلبی نوشتم) چه ارتباطی دارد به این موضوع که شما تا نقدی به آقای ناظری میشود پای ایشان را وسط میکشید (گویی که یک گل از تیم ایشان خورده اید و سریعا باید به هر ترتیبی جبران کنید) نخیر دوست عزیز! من در این تیم کشی های بچه گانه هیچ وقت حضور نداشته ام و علاقه ای هم به حضور در این بده بستان ها ندارم. راستی یک سئوال بریم پیش آمد که چطور آن همه فالشی با فواصلی بزرگ را از آقای ناظری نمیشنوید ولی گوشتان اختلافات یک کومایی شجریان را میشنود؟ مثل اینکه گوش شما برای کارهای خاصی تیز میشود!
سلام جناب آقای پور قناد عزیز.ضمن تشکر فراوان از مطالب سایت و نقدهایتان پیشنهاد دوستانه یی به خدمت شما عرض می کنم.بنده فکر می کنم نیازی نباشد که حضرتعالی به هر یک از مطالبی که دوستان عزیز در قسمت “نظرات”عنوان می کنند پاسخ فرمایید.جنابعالی به عنوان یک منتقد و روزنامه نگار عرصه ی موسیقی نظرات و منویات خود را در مقالات و مطالبی که می نویسید به خوبی منعکس کرده و ضروررتی ندارد که به کوچکترین نظر دوستان واکنش نشان دهید و برای هریک پاسخی مرقوم فرمایید.(شاید چندان درست هم نباشد).پاسخ شما به کو چکترین نظر دوستان عزیز و محترمی که حتی آنها را نمی شناسید از یک سو ممکن است به جایگاه شما به عنوان بک منتقد حرفه یی و صاحب نظر عرصه ی موسیقی آسیب بزند و از سویی دیگر سبب دامن زدن به به بحث های غیر ضروری می شود.به هر صورت جنابعالی سخنان خودرا در مطلبی که مرقوم فرموده اید مطرح کرده اید و دوستان عزیز نیز نظرات خود را(که حتی ممکن است بسیار جالب و خواندنی باشد)مطرح می کنند.در پایان ضمن بیان اینکه این مطلب فقط یک پیشنهاد از سوی بنده بود و این خود شما هستید که در نهایت تصمیم خواهید گرفت برایتان آرزوی توفیق روزافزون دارم.خدا نگهدار.
در ضمن جسارتا سخن کوتاهی به خدمت برخی از دوستان که در قسمت نظرات مطالبی عنوان کردند عرض می کنم.بنده خود از دوستداران هنر استاد ناظری هستم و تصور می کنم که حتی کسانی که از صدای جناب ناظری به اندازه ی من وشما لذت نمی برند نیز با ما در مورد جایگاه بسیار ارزشمندی که ایشان در هنر این سرزمین برخوردار هستند هم عقیده باشند.گرچه بنده نیز با بخش هایی از نظرات آقای پورقناد هم عقیده نیستم با این حال بر خلاف شما عزیزان گمان نمی کنم که جناب پورقناد به استاد و فرزند هنرمند و خلاقشان توهینی کرده باشند.امیدوارم همین گونه باشد.
dalayel ra yeki pas az digari avardim, shoma ya nakhandid ya pasokhi nadashtid va zir sebili rad kardid. begardid dar mataleb pishin peyda mikonid.ma az nazeri chizi mishnavim ke shoma chon “bachegane” nemishenavid va mashalla bozorg shodeid, nemisheniavid. darbareye falsh khandan, har moghe yek naghde mohkam neveshtid, (albatteh naghd, na in chizi ke alan minevisid)bahs khahim kard. felan bayad ghache zin ra chasbid.
به نظر من حرف شما در مورد عکس کاملا خالی از منطق می باشد. سلیقه شما ربطی به آنها ندارد.
در مورد کنسرت پاریس باید بگویم که بهد از سکته ی قلبی ناقصی که استاد چند سال پیش داشته اند، و مسکوت مانده است، بعضی اوقات فشار بسیار زیادی را تحمل می کنند.
برای نمونه اگر کسی بعد از کنسرت سال ۱۳۸۰ در تالار رودکی (برای کودکان افغانستان) استاد را پس از ترک سالن دیده باشند می فهمند وضعیت جسمانی ایشان به چه شکلی است.
بعضی اوقات حتی ایشان در راه رفتن نیز تعادلشان را به خوبی نمی توانند حفظ کنند. در مورد فلش خواندن کنسرت پاریس هم موافقم. اما برای همه پیش می آید و نمی توات تعمیم داد که کل کارها اینگونه است.
در کنسرت گروه عارف (۱۳۸۰) نیز ایشان چند جا فالش خواندند که البته تا آنجا که من می دانم از ۳ روز قبل از کنسرت در بیمارستان به دلیل مشکل قلبی بدلیل آلودگی هوای آن زمان تهران (که در برنامه سرماخوردگی اعلام شد و اثری از گرفتگی صدا ناشی از سرماخوردگی در ایشان نبود- کسانی که آواز کار می کنند خوب میدانند چه می گویم) بستری بودند ولی قرار بود کنسر ت لغو !!!!! شود. ایشان تنها به دلیل تعهدشان به اجرا پرداختند.
کمی مهربانتر باشید.
سلام پورقناد جان
من با بعضی از حرفای شما موافقم نه همش!
مثلا اینکه کار مولویه ای که منتشر شده حتی از اجرای زنده کاخ سعد آباد که من رفتم کم احساس تره. مخصوصا آوازشو خیلی تصنعی حس می کنم. همین اواز رو توی کنسرت تبریز نگاه کنید ببینید خیلی زیبا تر از چیزی که تو مولویه س اجرا شده.
منم موافقم که کارای قبلیشون زیباتره. البته همه اینجوری شدن نه فقط آقای ناظری و من کارهای جدید آقایون لطفی، علیزاده، مشکاتیان و شجریان رو هم نمی پسندم. جایی حتی از زبان خود ناظری شنیدم که می گفت دلیل کار نکردنش اینه که آهنگهایی که ساخته می شه حتی خودشو نو به عنوان یه شنونده عادی هم جذب نمی کنه چه برسه به اینکه بخوندشون.
به نظر من این چیزی که شما گفتید یک واقعیته و در مورد همه آهنگسازای ایران و خواننده ها صادقه. کنسرت لطفی رو با هزار شوق رفتیم که اون واقعا فاجعه رو ایشون به بار آوردن. هم خارج خوندن، هم دف می خورد به میکروفن، و هم اون کمانچه نوازی بسیار مبتدیانه ایشون. کنسرت شجریان و گروه آوا که نمی دونم به چه جراتی عنوان آهنگساز برای نوشتن این چند خط ملودی ساده گذاشته شده بود. دروغ نمی گم، شخص خودم می تونستم بهتر از اون اجرا تنظیم کنم. کنسرت آقای درویشی (اجرای کلیدر) که جالب نبود.
به نظر من شما درست می گویید و الان ما در دوران قحط الرجال هستیم. اما به نظر من چون همه اینجور شدن مقصر فرد نیست، بلکه باید عواملی باشه که این بلا رو سر موسیقی ما اوورده. به هر نحو فعلا ما شجریان رو داریم و ناظری که بهتر از بقییه کار می کنند. نظر به اینکه فکر کنم کار شما از روی حسن نیت باشه ، باید بگم روشی که گفتید بسیار بد ه و به نظر می رسه با غرض صحبت کردید.
آیا واقعا لباس پوشیدن یک خواننده به کسی ربطی داره! و مساله مدرک حافظ رو میشد از طریق خانه موسیقی پیگیر شد نه با فرض و گمان. اینا به نظرم مشکلات ریشه ای ای مقله اصلی شما هستند.
به نظرم به حافظ باید انتقاد کرد برای چیزای دیگه، مثلا اینکه به خودش چه حقی میده که بیاد سیم به سه تار اضافه کنه؟ البته من خودم سه تار می نوازم و مشکل کوک رو قبول دارم، اما اضافه کردن سیم واقعا کاری نیست که در حد کسی مثل حافظ باشه.
به نظر من شما به این مقوله بپردازید که مشکلات اساسی موسیقی ایرانه نه مدرک حافظ. اگر حافظ بفهمه اینقدر در موردش حرف میزنن به خدا خوشحال میشه . ما که فقط تو کنسرت سعدآباد دیدیمش و دیگر هیچ!!!!!!!!!!
به سازهای جدید علیزاده و شجریان بپردازید. اینها باید آسیب شناسی بشه. به قول آقای کلهر اول کسی رو آموزش بدید که بتونه کمانچه درست بزنه!!!! بعد برید سراغ ساختن صراحی و صراحی باس و صراحی آلتو!!!!!!
مشکلات ما چیزای دیگه هستند نه مدرک حافظ ناظری که فکر نکنم غیر از اونایی که کنسرتهای سال ۸۰ ناظری رو رفتن بشناسنش.
man dar bareye falsh khundan ikham begam:
be tore kolli musician haye irani dar ejra va hamahangy nesbta be hatta gorooh haye rock e gharby besyar aghab hastand.
tooye 3 saat concert e metallic amomkene az khanande yek alsh peyda nakoni!!!
amma taghryban hich concert e moosyghy e sonnaty nadidam ke khanande toosh falsh nakhunde bashe!
ine ke be khanandeye irani ba chand ta tikkeye koochyk faslh shodan dar concert nemitazand!!!
shoma ba avaze bozorgane gozashte ham ke goosh bekonid, az eghbal gerefte dar senine bala va taherzade va seyd ahmadkhan falsh be gooshetoon mirese,,,
in taeidi be falsh khundan nist amma bayad betunim chand ta chyz ra az ham tamiz bedim:
۱- dar avaz e irani hes va hal harfe avalo mizane
mamoolan in hes va hal ayad ba technic va talfyghe sher va moosyghye khub hamrah bashe ta navaye gooshnavazy daste bashe va hes beshe, eteghade man ine ke in hanooz az mokhtasate aslie kar haye nazeri hast. mesale aslie man ham be concert e ba goroohe aref bar migarde va oon avaze rooye shere akhavan, ke besyar por hes va be soorate bedahe ejra mishe, kamanke seda 2-3 ja milaghze, makhsoosan akhare avaz ke mige javdan bar asbe yal afshane zardash,,,
amma az arzeshe oon avaz aslan kaste nemishe.
۲- bayad havasemoon bashe ke gooshe falsh ra az sarayete physci e hanjere joda konim.
hich kas nemitune bege shajarian falsh khun hastesh, ino tooye salyan esbat karde ke gooshe besyar daghigh dare, amma alan az oo ham falsh ziad shenide mishe, khub bayad sharayete senni ra ham dar nazar gereft. tavanaey haye physici e hanjare fargh karde va momkene seda belaghze, nazeri ham hamintore, kesi e album haye moteaddedesh conert hash hastand ke ba kamtaryn naghs ejra karde, gooshe besyar daghighi daree, amma ghabul daram ke alan be dalayele mokhtalef khata dar karesg bishtar shode,
amma ina aslan az arzeshe karesh kam nemikone.
mesale dige khode sodeif ke ye ghoole avaz hastesh dar oon album e maroof e chargahesh ke be gofteye kheili ha behtaryn nemooneye chargahe erae shode hastesh chandin ja falsh mikhune, amma baz in ham az hezaran nokte ke dar oon avaz ha hastesh kam nemikone.
man fekr mikonam aghaye poor ghannad hatta dar bareye inke chyzy falash hastesh ya na ham ye meghdar moshkel darand.
az doostan mikham ke in avaze ziba ra barresy konand va bebinand chand ja falsh mibinand!
http://www.youtube.com/watch?v=Jm2hUUPPnTM&feature=PlayList&p=145A45E96C8836E8&index=5
dar sohbaty ke ba aghaye ghannad dashtam zaheran ishoon nazdike 7-8 ta falshy inja didand!
ke be nazar miad hamashoon az jense reverb e seda va distortion haye seda bardary hastand!!
ishoon salighe ra ham besyar ziad varede in naghd mikonand. ehsase ishoon in hast ke in tahryr ha tahryr haye khassi nistand amma man fekr mikonam, ina hamoonaey hastesh ke hesse avaze nazeri ra motefavet karde va az halate avaze serfan taghazzoli be bayane hemasy tar nadik karde,,,
dar morede falsh e conert e paris kamelan movafegham amma hamoontor ke goftam kamelan in ettefagh ha tabyey hastand dar ejra haye musician haye irani,,,
va nokat jaye dige hastand.
az aghaye pou ghannad mikham ke dar , naghdeshoon az in avaz be nahveye neshestane nazeri va shoary khorde nagyrand!
نظرآقای سیاوش بدیع وآموزنده بود.البته برتری موزیسینهای غربی درزمینه به کوک خواندن وحتی خوانندگان متالیکاوراک نسبت به خوانندگان موسیقی سنتی را نیز استاد شجریان در جایی اشاره فرموده بودند.
باید عرض کنم که آواز سنتی ایران بقدری ریزه کاری ودامنه وسیع مواردآموزشی داردکه در طول سالیان زیادی که هنرجو مشغول فراگیری ردیف و تلفیق شعروموسیقی است فرصت پرداختن به مباحث تئوریک وعلمی موسیقی دست نمی دهد و یا اصولاً این مسایل، غیرضروری وغیر اصیل نمایانده می شود در صورتی که آموزش سلفژ وصداسازی یک دهم آموزش ردیف آنهم به صورت سینه به سینه وقت نمی برد.به نظر بنده توجه جدی و منطقی به این فنون می تواند نقیصه فالش خوانی را تا حدی که مربوط به حنجره ودرک موسیقایی نباشدبرطرف کند تادر آینده خوانندگی موسیقیهای راک و..که با کمی تمرین وبا یک صدای معمولی در دسترس است با خوانندگی آواز ایرانی که نیاز به صداهای خاص با قابلیتهای خاص وسالیان زیادآموختن دارد مقایسه نشود. البته در بحث فالش بودن هم باید در نظرداشت که در موسیقی ایرانی کمی آزادی عمل نسبت به موسیقی غربی وجود دارد شما اگر دوتکنوازی از دواستاد را در یک دستگاه مثلاً آواز اصفهان بشنوید ممکن است کوکهای متفاوتی حس کنید که باز می گردد به گوش آن اساتید وافرادی مانند استاد لطفی این مسأله را از نقاط قوت موسیقی ایرانی می دانند وگر نه می توان به وسیله یک دیاپازون وتمهیدات جدیدی که برخی برای از کوک نیفتادن ساز اندیشیده اند این مسائل راحل وفصل نمود. با تشکر.
شما چه اصراری دارید بگید حافظ فوق لیسانس داره؟ خودش در یکی از آخرین مصاحبه هاش گفته دیپلم دارم که در خوبینانه ترین حالتش میشه گفت لیسانس ماست
http://www.wwd.com/lifestyle-news/dreaming-of-peace-iranian-composer-heads-to-carnegie-hall-2255247?src=nl/mornReport/20090904#/wwd
از مطالب بسیار خواندنی برخی از دوستان که در قسمت”نظرات”ارائه می دهند بسیار سپاسگزارم.اما این واقعا بی انصافی است که برای حافظ ناظری در موسیقی این سرزمین هیچ ارزشی قائل نشویم و اساسا او را فرد بی اهمیتی عنوان کنیم.تصور می کنم دوست عزیزی که در مورد ۳۰ سعی در القای این مطلب داشتند جسارتا کمی بی انصافی کردند.بنده گمان نمی کنم آقای پورقناد در جایی از مقاله ی خود از بی اهمیت بودن حافظ ناظری سخنی گفته باشند.اگر چنین بود که هرگز در دو نوبت دباره ی او نمی نوشتند و” به قول شما” اسباب خوشحالی او را فراهم نمی کردند!!!گمان می کنم متاسفانه برخی از دوستان که آقای پورقناد را به بی انصافی و غرض ورزی محکوم می کنند بهتر است در صحبت های خود نیز کمی دقت کنند.گفتن مطلبی چون”چه حقی داره به سه تار یک سیم اضافه کنه”واقعا چه مفهومی دارد؟مگر حافظ ناظری همگان را مجبور کرده است تا با ساز ابداعی او بنوازند که شما اینقدر نگرانید؟به قول استاد علیزاده هنر نیازی به پاسبان ندارد دوست عزیز.
با سلام ، با اجازه ی شما من هم وارد این بحث می شوم .
بنده هیچ ادعایی ندارم که جناب پورقناد غرض ورزی شخصی یا چیزی دارند ، و از طرف دیگر شخصا با خیلی از نظرات ایشان و دوست گرامیشان آقای جواهری موافقم . اما متاسفانه این یادداشت های تازه ی سایت که مد شده پر از جنجال های سطحی ژورنالیستی ، نظرات سلیقه ای و – گاه -غیر علمی ، و منم منم کردن های بعضا بی اساس است . با عرض شرمندگی ، فکر کنم که بشود- بر خلاف ادعای شما که روی عنوان این نوشته هم ثبت شده -، به این گونه نوشته های سطح پایین لقب ” نقد ” داد .
مثلا همین مورد فالشی که آقای سیاوش هم توضیح خوبی دادند چیزی است که اصولا در موسیقی ایرانی چندان معنایی ندارد . خود جناب پورقناد که نوازنده هستند باید بهتر این را بدانند که اگر سه تار یا تار و … را دقیقا بر طبق دیاپازون کوک کنیم ، این کوک فالش صدا می دهد ! از طرفی دیگر به قول هرمز فرهت پرده های موسیقی ایرانی بسیار انعطاف پذیرند و خود شما باز بهتر می دانید که مثلا لا کرنی که در شور می شنویم همان لاکرنی نیست که در سه گاه شنیده می شود . و باز طبعا می دانید که همین مورد یکی از دلایل منسوخ بودن تئوری وزیری و خالقی است . پس در کل این ایراد شما در خیلی از جاها وارد نیست .
همین مقایسه در مورد جایگاه نوازنده یا به طور کلی اجرا کننده ی موسیقی در موسیقی کلاسیک ایرانی با نوازنده ی موسیقی کلاسیک غربی و بر آن معیار ها قضاوت کردن کاملا اشتباه و غیر قابل قبول است . همین مقایسه پایه ی بخشی از مطلب خواننده سالاری شخص شما و قسمت هایی از همین سری مطالب تند و تیز جنابعالی در مورد ناظری ها شد .
در مورد سبک آوازی جناب ناظری هم مساله به این سادگی و سطحی که شما مطرح کرده اید نیست و شیوه ی ایشان چیزی فراتر از ادا و اطوار و به کار بردن آکسان دینامیک های نامتعارف است که در این باره شما را رجوع می دهم به مقاله ی بهراد توکلی در شماره ی ۲۰ فرهنگ و آهنگ . البته باید این را هم اضافه کنم که من هم عقیده دارم که جنبه های عوامفریبانه و سطحی و به وجود آوردن هیجانات سطحی برای جذب مخاطب و در یک کلام ژانگولر بازی در رفتار پدر و پسر کم مشاهده نمی شود ، کما این که در نسخه ی تصویری کنسرت کاخ نیاوران ناظری پسر در قسمت سه تار نوازی خودش چند جا خارج – یعنی کلا خارج از مد – می زند ، آن هم در مدت زمانی کمتر از ده پانزده ثانیه .
اما با خودمان که تعارف نداریم ، شما واقعا چند بار شده که شما بیایید و آثار مورد علاقه تان را نقد و تحلیل – با اصول درست آن – کنید ؟ چند بار از بیژن و منیژه ای که از آن دم می زنید نوشته اید ؟
شما که با تمسخر می نویسید : علیزاده ی – سابق ( ! ) – یک بار شده بیایید و با دلیل و تخلیل درست و جز به جز اثر – نه اشارات پراکنده مثل فلان جا گز زده و … – مثلا ” آن و آن ” را تحلیل کنید و برای ما ثابت کنید که این اثر از علیزاده قابل قبول نیست ؟ وقتی سفر عسرت دست به دست می گشت و خیلی ها آن را تمجید و تحسین می کردند ، شما چرا جیزی راجع به آن شهرام ناظری و فرخزاد لایق ننوشتید ؟ اگر واقعا ادعا دارید که صرفا دارید نقد می کنید ، پس این گوی و این میدان ! به نقاط قوت هم بپردازید و یک بار روی یک اثر و تمام جزییاتش یک نوشته بنویسید .
سلام
بالاخره بعد از یک هفته تلاش برای پایان دادن به بحث آقای ناظری دوباره دوستان بنده را با نظراتشان مجبور به پاسخگویی کردند!مثل اینکه چاره ای نیست…
در جواب جناب راغب
فرمایش شما صحیح است ولی مثل اینکه نظرات مخاطبان در نقطه حساسی قرار دارد که پاسخ ندادن به آنها میتواند شبهه آفرین باشد، بنابراین بنده گاهی مجبور به پاسخ دادن هستم مخصوصا در مورد ادعاهای بی اساسی که گاهی عنوان میشود.
در جواب Anonymous شماره ۲۸
دوست عزیز دلایلتان را کجا نوشتید که ما ندیدیم!؟
در جواب darvag :
خیر تصاویر و تمام حاشیه ها هم در موسیقی امروز (اگر در ارتباط با موسیقی باشد نه زندگی شخصی مثلا پوستر هنرمند یا عکس بروشور کنسرت یا جلد سی دی) قابل بحث است. من متاسفم که باید به خاطر سکته از استفاده کردن از هنرمندانی محروم شویم ولی آیا صحیح است که با این وضعیت کنسرت داده شود؟ چرا آقای پایور سالهاست کنسرت نمیدهند؟ آیا غیر از این است که نمیخواهند سابقه قبلی خود را خدشه دار کنند؟! البته اشکالی ندارد در یک بزرگداشت هنرمندی کهنسال بیاید و به درخواست مردم بنوازد یا بخواند ولی اجرای کنسرت به این شکل و بلیط فروشی و … خالی از اشکال نیست. فالشی هم مربوط به این کنسرت فقط نیست، شما از کنسرت سال ۷۶ ایشان در تهران تا کنون میتوانید این فالشی ها را بیابید.
همانطور که عرض کردم فالش بودن کوک در یک کنسرت یا دو کنسرت قابل چشم پوشی است ولی وقتی مدام تکرار شود دیگر یک اتفاق نیست.
در جواب
Anonymous شماره ۳۰
همانطور که عرض کردم ما صحبت لباس آقای ناظری را در منل نکردیم! “هر چیزی که مربوط به موسیقی ایشان است اعم از طرح لوگوی گروه تا وضعیت صدابرداری و … قابل بررسی است” مدرک جناب حافظ هم ادعایی بوده از طرف ایشان، خانه موسیقی چنین ادعایی نکرده که بخواهد دفاعی داشته باشد. ما نه رد کردیم این مدرک را و نه تایید، فقط سئوال کردیم آیا مدرک فوق لیسانس رهبری بدون دادن چندین کنسرت آن هم در آمریکا آیا عملی است یا خیر.
ضمنا بنده به شخصه، فراوان به مسئله سازسازی در همین سایت پرداختم و بحثهای زیادی را هم در پی داشت.
در جواب siavosh:
دوست گرامی، من مقایسه ای میان گروه های متال و موسیقی ایرانی فعلا انجام نداده ام و اظهار نظری در مورد رد یا تایید گفته شما فعلا نمیتوانم بکنم.
اینکه میگویید تقریبا هیچ گروه موسیقی نیست که خواننده در آن فالش نخوانده باشد برایم جای تعجب دارد! نه به اینکه فالشی های بزرگ را نادیده میگیرید نه به اینکه اجراهای استودیویی (که مخصوصا امروزه با کامپیوتر تیون اتوماتیک میشوند) را فالش میدانید!
دوست من، منظور من از فالشی اخلاف مثلا ۵ یا ۱۰ سنت و یک کوما نیست، فالشی هایی که من از آنها یاد میکنم بسیار بیشتر از اینهاست. در ادامه طاهرزاده و اقبال آذر و از همه بد تر سید احمد خان را مثال زدید! منظور شما این است که اگر اینها فالش خواندن پس فالش خواندن قسمتی از موسیقی ایرانی است!؟ چرا حسین قوامی را مثال نمیزنید یا اجراهایی که طاهرزاده در جوانی ژوست خوانده؟! آیا آنها موسیقی ایرانی نیستند؟ خود شما خوب میدانید که اقبال آذر و طاهرزاده اگر شهرت دارند نه بخاطر فالش خواندن است بلکه به دلیل تنوع تحریر، جملات خاص و چندین نکته زیبایی شناسی و تکنیکی در آوازشان است.
۱-در موردی که اشاره کردید ظرایف دیگری هم در آواز به جز ژوست خواندن هست، کاملا موافقم، عرض کردم، ژوست خواندن یکی از موارد است و اتفاقا یکی از دو مورد اصلی هم هست در کنار سونوریته؛ پس فالش خواندن از ارزش کار کم میکند!
۲- به مخاطب ارتباطی ندارد که هنرمند در آمادگی اجرا است یا نیست، اگر آماده نیست کنسرت ندهد، هنرمندان بسیار زیادی را میشناسیم که در اوج از کار خداحافظی کردند.
در ادامه اشاره کردید که بنده در تشخیص فالشی اشکال دارم! جالب است، اگر هم اشکالی داشته باشم در تشخیص فالشی های ریز است (در حد مثلا ۴ ۵ cent) که خوشبختانه اینقدر گوشم دقیق نیست، اگر بود دیگر دیالوگی با دوستان نداشتم!
دوست گرامی، تشخیص فالش بودن یا ژوست بودن نت های دارای ویبراسیون هم از پایه ویبره محاسبه میشود و با فالش بودن این پایه، نت را فالش محسوب میکنیم.
در صحبتی که با بنده داشتید بنده در منزل بودم و نتوانستم این فیلم را با وجود سرعت کم حتی کامل ببینم، چگونه ۷ یا ۸ فالش در آن شناسایی کردم؟ شما چنین گفته ای از من شنیدید؟! من چند مثال از ثانیه های بخش اوج مثال زدم برای شما، از جایی که دانلود شده بود. در صحبتی هم که با هم داشتیم در مورد آن صحبت کردیم (و بدون ارائه دلایل من صحیح نیست که آن را مطرح میکردید) بحث تحریر باز هم تاکید میکنم که علمی است و تحریر جای خود را دارد مگر اینکه بگوییم تحریر جدیدی معرفی کردیم با تکنیک جدید که آن هم ماجرای خود را دارد، اگر جمله بندی را مد نظر دارید که این جمله ها بسیار ابتدایی تر از جملات آوازی ای هست که در آوازهای دهه ۶۰ ایشان شنیده ایم.
در پاسخ آقای کامیار
شما هم یک نظریه که به هیچ وجه یک مبتدی موسیقی هم نمیتواند آن را تایید کند چه رسد به اساتید (مگر از طرف به اصطلاح اساتید فالش نواز که راحی جز این برای ماست مالی فالشی هایشان ندارند) مطرح میکنید و می گویید بله، خوب فالش نوازی بخش مهم موسیقی ایران و جز لاینفک آن است و …! دوست گرامی، بنده و جناب آقای مهاجری ۵ سال پیش در مقالات متعددی نوشتیم که نه فقط موسیقی ایرانی که موسیقی کلاسیک هم کوک های به قول شما متغییر دارد روی نتهای مختلف ولی به هیچ وجه نمیتوان اینطور تصور کرد که از هیچ قائده ای پیروی نمیکند، مثلا شما هنگام زدن یک قطعه در ماهور روی محسوس میتوانید ویبره های قوی بدهید به سمت بالا ولی روی یک نت بالاتر به اجرای این عمل “فالش” محسوب میشود. به قول شما لا کرن سه گاه با شور فرق دارد ، همین که میگویید فرق دارد نشان میدهد که گوش تشخیص میدهد که فالشی روی داده پس فالش بودن حتی در همین حد هم اهمیت دارد. وزیری و خالقی به خاطر اینکه روش محاسباتی دقیقی مثل امروز بر اساس ریاضیات نداشتند از این اختلافات را نادیده میگرفتند. فالشی هایی که در مورد آقای ناظری عرض کردم هم اتفاقا حتی در این سطح نبود و بسیار عمق فاجعه بیشتر بود!
مقاله آقای بهراد توکلی را خواهم خواند ولی چیزی که ما میشنویم متاسفانه همان است که عرض شد!
منظورتان را نفهمیدم از اینکه میگویید “چرا نمی آیید بیژن و منیژه را بررسی کنید”؟! به همان علتی که حماسه را بررسی نکردم و همان علتی که ترنج را بررسی نکردم! مگر من همه آثار فاخر و غیر فاخر را باید بررسی کنم؟! وقتی نقد سه قسمتی روی آثار مضرابی دهلوی را نوشتم چرا شما نگفتید که چرا این را نقد کردی؟! ضمنا هیچوقت من با یک “فلان جا گز زدن” دست به قلم نمیبرم، منظور شما این است که بنده ایراد های بنی اسرائیلی میگیرم؟ اگر اینطور فکر میکنید خواهش میکنم با یک تیونر بروید سراغ همان نمونه ای که لینکش در مقاله هست، بگویید فقط در اینجا ها که من نوشتم کوک دقیقا چیست و چه باید باشد، زمان “۰۰:۲۷” و “۰۰:۵۳” و “۱:۲۳” لطفا از تیونر استفاده کنید که دقیقا بنویسید اعداد را.
در نوشته ی اصلی جناب آقای قناد خوانده شد که ایشان فرموده ند در حین اجرای آهنگ شیدا شدم در کنسرتها، مردم و مخصوصا کارشناسان موسیقی به ایشان می خندیدند. شخصا به این اهنگ علاقه ای ندارم اما نکته ای قابل ذکر است که از نظر فنی مشکلی در آن نمی بینم و مساله سلیقه فرد است.
باید عرض کنم که بنده در کنسرت سعدآباد و همچنین جشنواره فجر در سال ۱۳۸۰ حضور داشتم و در هیچ یک کسی را ندیدم که به این تصنیف بخندد.
در ضمن این کارشناسانی که می گویید کیستند، چرا که همین مجموعه در جشنواره فجر به اجرا در آمد و به جایزه بهترین آهنگسازی و تنظیم را از آن خود کرد. در ضمن سری به آمار فروش نوار مولویه بزنید که در سایتهای فروش اینترنتی موجود می باشید. آنگاه متوجه خواهید شد که آن چیزی که شما به عنوان خنده از آن یاد کردهاید احتمالا صدای تشویق مردم بوده است.
به نظر میرسد کارشناسانی که شما از آن سخن می گویید از اهالی روزنامه کیهان و یا جناب آقای صفارهرندی باشند.
در مورد فالش خوانی هم بگویم شما در مورد کنسرت پاریس حق دارید اما از کسی که با موسیقی ایرانی آشنایی دارد انتظار می رفت که با این مساله که در همه خوانندگان ایران آشکار است طور دیگری برخورد کند و یا اطلاعات کافی را ارائه دهد.
جوابیه دوباره امین موسوی به مطلبتانhttp://www.musicema.com/module-pagesetter-viewpub-tid-1-pid-1015.html
بابا بسته دیگه
بچه بازی ها چیه
هر کی هر چی می خواد گوش کنه
به کسی چه
چرا همدیگر رو همش به نفهمی متهم می کنیم؟
راستی آقا پور قناد این صحبتتان خیلی نامردیه که میگید ناظری دیگه اجرا نکنه
بابا با همین فالش خواندن همه دیوونشن و میگن کنسرت بذار
ولی حالا شما……….
شما دوست نداری گوش نکن
http://www.google.com/search?hl=en&source=hp&q=%D9%85%D8%B1%D8%A7+%DA%AF%D9%88%DB%8C%DB%8C+%D8%AA%D9%88%D8%B1%D8%A7+%D8%A8%D8%A7+%D8%A7%DB%8C%D9%86+%D9%82%D9%81%D8%B3+%DA%86%DB%8C%D8%B3%D8%AA%D8%9F+&btnG=Google+Search&aq=f&oq=&aqi=
از دوستان خواهش میکنم این لینک رو نگاه کنید
همین نشون دهنده اینه که ناظری می تونه و داره موسیقی ایرانی رو زنده نگه می داره.
ببینید چند تا وبلاگ ای شعرو گذاشتند این یعنی این که این آلبوم می تونه ماندگار شه
با سلام
کدام تظریه را یک مبتدی هم نمی تواند تایید کند ؟ انعطاف پذیر بودن و دقیقا بر طبق دیاپازون نبودن فواصل ایرانی را ؟ فکر می کنم جنابعالی برداشت اشتباه از عرض بنده داشتید . مطمئنا فالشی های بزرگ را نمیشود دیگر منعطف بودن محسوب کرد اما در یک حوزه ای – که حتی می تواند تا سی چهل سنت هم باشد – می شود فواصل را سلیقه ای تغییر داد که این در صدایی که در آثار اساتید تکنوازی به گوش می رسد و هم چنین تفاوت پرده بندی در مکاتب مختلف مشخص است . باز هم تکرار می کنم که اگر بخواهید دقیقا بر طبق دیاپازون یک ساز ایرانی را پرده بندی کنید دو مشکل به وجود می آید ، اولا معیار شما برای یک فاصله ی ربع پرده چیست ؟ مثلا فاصله ی فا تا فا سری چقدر باید باشد یا فاصله ی ر کرن تا ر دقیقا باید چند کما باشد ؟ می بینید که هنوز این مقادیر مشخص شده نیست و در ثانی ممکن است یک فاصله ی ربع پرده ( یا ۴/۳ پرده ) با فاصله ی مشابه ش در دو نت بالاتر متفاوت باشد !
ثانیا همانطور که گفتم اگر ساز ایرانی را دقیقا بر طبق دیاپازون پرده بندی کنید در این صورت حس می کنید که صدا فالش است !
البته بدیهی ست که نمی شود به این بهانه هر فالشی ای را نادیده گرفت مثلا کسی لا بمل را لا کرن بخواند ، در کل مقصود من معیار هایی بود که بر اساس آن مطلب می نویسید .
در ضمن مقصود شما را در مورد وزیری و خالقی و ارتباطش را با بحثی که مطرح شد نفهمیدم . بنده می گویم که یکی از دلایلی که تئوری وزیری – چه عملا اجرا می شده یا خیر بر اساس امکانات آن زمان – همین منعطف بودن فواصل است که در کتاب پروفسور فرهت به طور مشروح و دقیقا علمی مطرح شده .
این را هم بد نیست در یاد داشته باشیم که نباید صرفا فرکانس های قرار دادی موسیقی کلاسیک اروپایی را در نظر بگیریم ، در این صورت می توانیم خیل عظیمی از موسیقی های فولکلور – چه در ایران چه در خارج از ایران – از موسیقی خراسانی و موسیقی کردستان گرفته تا موسیقی بلوز و حتی بعضی آثار مدرن را کاملا بی ارزش و فالش محسوب کنیم !
بنده عرض نکردم که شما وظیفه دارید که همه ی آثار را بررسی کنید ، اما وقتی می آیید و به راحتی سابقه ی چند سال اخیر بعضی اساتید را زیر سوال می برید ، باید این کلی گویی را کنار بگذارید و تک تک این آثار را بررسی کنید حتی سفر عسرت را حتی آن و آن را ! امیدوارم مقصود بنده را متوجه شده باشید .
در مورد ” فلان جا گز زدن ” ، چیزی که ما در این یکی دو نوشته دیده ایم در همین حد بوده ( فلان جا فالش شده و … ) یا اشاراتی کلی مثل این کار ضعیف بوده و …
بهتر است بافت و جزییات این آثار دقیقا بررسی شود و بعد ما به این نتیجه بررسیم که بله به فلان و بهمان دلیل این اثر ضعیف است ، نه این که با نثر های عصبی و زرد و سعی در شلوغ بازی و نیش کنایه زدن بخواهیم خواننده ها را تحریک کنیم .
البته منظور من این نیست که این آثار قوی اند یا نظرات شما نادرست است ، بلکه وقتی چنین نظرات کلی و سلیقه ای مطرح می شود نباید اسم نقد را بر آن گذاشت و بر هر کس که ایرادی می گیرد چنین برخوردی کرد . از این دست اظهار نظرهای شخصی و سلیقه ای در همین یکی دو نوشته ی شما زیاد است : ” جشنواره های مبتذل فرانسوی … می خواهم به برخی ادعاهای بی اساس پاسخ بدهم … ” در مورد همین نشان شوالیه بد نیست به سایر برندگان این جایزه هم اشاره کنید . دلیل نمی شود که چون دو سه بار به چند شخص سطح پایین ( آن هم به دلایلی که ارتباطی به هنر ندارد ) داده شده این جایزه بی اعتبار باشد همانطور که نمی شود جوایز گرمی را به خاطر بخش های موسیقی پاپ که اتفاقا بسیار بیشتر از بخش های دیگر مورد توجه هستند کاملا زیر سوال برد ، و همانطور که اسکار با انتخاب های بحث انگیزش به هنر پیشه های سطح پایین را نمی شود رد کرد .
از جانب پدر بزرکم می نویسم که قادر به تایپ کردن نیست. ایشون شاگرد مستقیم استاد تاج بوده و کاملا با آواز ایرانی آشنایی داره.
ایشون می گه ، کار بسیار نادرستیه که بدون داشتن آگاهی کامل از چیز مهمی مثل داشتن مدرک تحصیلی یک فرد در یک نشریه ولو اینترنتی سخن گفت. بهتر بود آقای نویسنده این زحمت رو متقبل می شدند و خودشون اطلاعات کافی کسب می کردند.
ایشون در نظرات گفته اند که نگفتند ایشان مدرکی نداره بلکه فقط از وجود این مدرک سووال کرده اند. اصلا قابل قبول نیست و چیزی که القا می شود نداشتن مدرک و زدن تهمت دروغگویی به فرد مورد نظر است. آنهم در جایی که ایشان از دفاع از خویش محرومند.
هر جند من خودم آلبوم مولویه رو دارم و پدربزرگم چندین بار گوش داده و زیاد از فرم اجرا خوشش نمی یاد، هییچ ایراد فنی به آواز این کار وارد ندونستند و گفتند که کاملا بدون کوچکترین نقص اجرا شده (بجز قطعه تحریر دوصدایی که ایشون نظری در موردش ندارند چون از فرمش خوششون نمیاد).
ایشون در ضمن اجرای اهنگ من چه دانم رو خارج از توان دیگر خواننده های کنونی می دونند. برای نمونه به تحریری که در آهنگ مذکور در ثانیه “۰۸:۵۷ هست و تقریبا یک تا یک و نیم ثانیه طول می گشه مراجعه کنید. در این اوج صدا با درجه اطمینان ۱۰۰% عملا کسی از خوانندگان معاصر توان اجرای این تحریر رو نداره.
در ضمن ایشون تابستان همین امسال در کنسرت نیاوران آقای ناظری بودند و ادعا می کنند حتی کوچکترین فالشی در اجرای ایشون نبوده. در نیمی از کنسرت سالن تنیس مجموعه انقلاب هم بودند، اونجا هم چیزی به اسم فالش خوانی ندیدند. و سوالی دارند و اون اینه که ، به نظر شخص نویسنده، اگر شما بخواهید کسی رو به کنسرت موسیقی آوازی ببرید و خواننده ها رو بخواهید از خواننده های فعال حاضر انتخاب کنید (با توجه به انتخاب و اجرای موسیقی در شرایط حاضر) چه کسی رو انتخاب می کنید؟
به نظر ایشون دوران اقبال و طاهرزاده و قمر تموم شده و ما باید اتتقاد کنیم اما بدونیم که تخریب شخصیت از انتقادی شروع میشه که احساسات فرد رو هم در خود دخیل کنه. اگر با یک یا دو اجرای فالش (آنهم در نتهای خیلی بالایی که برای خوانندگان احتمال خطا را به طور تصاعدی بالا میبرد) بیایید و خوانندگان پیشرو مملکت رو بکوبید حتما باید اعتقاد داشته باشید که مردم باید فقط “موزیک بی کلام” رو از موسیقی سنتی گوش بدهند.
اگر منظورتون این هست درست ولی اگر عقیده دارید که مردم هنوز باید به کنسرت موسیقی سنتی آوازی برند استدلالهای شما یا به دلیل عدم آشنایی کافی با مقوله خوانندگی آواز ایرانی به مفهوم عملی است، یا در نظر نگرفتن شرایط کنونی و وضعیت خواننده های معاصر.
sajjad jan, manoon az pasokhi ke dadi,
amma baz 2chare sooe bardasht shodi,
bande nagoftam ke kare eghbal va taher zade va shohrateshoon be khatere falsh kahni hastesh, balke goftam in hame falsh khani az ghodrat va arzesheshoon kam nakarde, be khatere moallefehaye bsyar ziadi ke dar moosyghye irani vojood dare.
bande nagoftam dar ejra haye studio falsh vojood darand, balke sohbat az ejra va concert bud.
dar studio dastan fargh mikonad.
dar bareye sohbate dakhele khane shoma dar hamoon meghdare kami ke a video upload shode bud nazdik be 7-8 ja falshi eshare farmoodid. ino bande khateram hastesh.
man mazerat mikham age sohbate khosossy ra inja baz kardam, amma fekr mikonam in on ghadr ha khosoosy nabud, shoma bish az andaze falsh mishmary!
dar bareye tahryr ha ham moteassefane be hameye nokat eshare mikoni be joz asle matlab!
nokate oon tahryr ha ghonne haey ahstsh ke toosh hast. va nahveye seda dehy!!
makhsoosan tahryr haey ke dar neyshaburak mizane.
be lehaze jense tehryr ham ebdae nazeri nistand, dar ghodama vojood dashte, amma ishoon va sodeif tanha kesaey ahstand ke dar tavanaey hanjerashoon hast ke ejra konand!
va soolan baghye eteghady be in tahryr ha nadarand, ke man ehsas mikonanm kootah salighegy hastesh. hesse jooshesh va hemase ba in tahryr ha elgha mishe na ba tahryr haye serfan ghaltan.
dar bareye inke jomalate tahryr ha pichyde nistand, bahatoon movafegham va ino az zaf haye emrooze nazeri midunam. amma khoshbakhtane azash chyz haey shenidam ke mibinam har on gah ke ba zoghe kamel va fekr shode avaz mikhune jomalat va tahryr haye ziba va bady estefade mikone.
fekr mikonam nemoone haey az oon tahryr ha dar sefr va osrat va dar kar haye khosoosi ba dariush e talaei hastand.
be har hal man fekr mikonam nazeri hadeaghal 10 sal ta khodahafezy fasele dare va masaeli ke shoma matrah mikonin bishtar be salighe va bineshe shakhsy marbute.
dar bareye falsh khani amma mishe ba shoma bishtar bah kardam. man khahesh mikonam oon videei ke man baraye shoma ferestadam ra analyze bekonin, va be hame begyn ke koja ha falsh hastesh.
harfe shoma ham dar bareye falsh haye vibration ham sahyh hastesh, amma hanooz dar tashkhise falsh khani e shoma shak daram.
tashkhise asarate bazgashte seda , va seda bardary ra lehaz nemikonid.
شما هم از همونهایی هستید که یه زمان به زور چادر از سر مردم کشیدند، یه زمان به زور روسری سرشون کردند.
جالب اینه که بعد از این همه بحث هنوز حاضر نیستید که قبول کنید حرفتون در مورد عکس و پوشش این اقایون به غایت خنده داره.
شما چرا برای ثابت کردن بدی شیدا شدم دست به دامن مقایسه اونم کلی با برخی شاهکارهای موسیقی ایرانی میشین.
شما بهتره بگید “من قادر نیستم از ای آهنگ که ساده هم هست ایراد منطقی بگیرم، اما به دل من نمی نشینه”.
من این آهنگ رو از دوستم به صورت تک آهنگ گرفتم و به جرات می گم ///اولین/// آهنگ سنتی بود که تونستم باهاش ارتباط برقرار کنم.
اقرار می کنم که از موسیقی ایرانی هیچی نمی دونم اما این که می گید این آهنگ فلان جوره، غیر قابل قبوله واسه من حداقل.
حد اقل من با همین آهنگ به موسیقی سنتی علاقمند شدم. و به ۳-۴ تا از دوستام که دخترای ۲۱-۲۰ ساله ن دادم همه خوششون اومد. همشون هم قبلا تا اسم سنتی میومد فحش می دادند.
یکی از دوستام اولین باری که گوشش داد زد زیر گریه، آیا اینطور عمیق ارتباط برقرار کردن کافی نیست ؟؟؟؟
همین باعث شد که آلبوم سفر عسرت رو هم دانلود کنم که از ترک ۹ آلبوم که توی آوازش گریه رو میشه شنید خیلی خوشم اومده.
به عنوان کسی که از علم موسیقی چیزی نمی دونه احساسم رو میگم. دقیقا مثل اسم آهنگ که “آواز اقیانوسی/البته ترجمش” هستش صدای کمانچه آدم رو مثل اینکه سوار بر موج هستی بالا پایین می کنه تا اونجا که گریه ناظری توی آوازش دیوانه کنندس: در این شبها که گل از برگ و برگ از باد و…
من تا حالا کنسرت موسیقی سنتی نرفتم ولی از این ۶/۷ ماه که این آهنگها رو شنیدم امکان نداره یه کنسرت ناظری رو میس کنم.
حتی اگر مجبور باشم دستمزد یک ماه کارم رو براش خرج کنم.
به قول شاعر:
خشک چوبی خشک سیمی خشک پوست
از کجا می آید این اوای دوست
زنده باد استاد ناظری – از طرف کسی که قبل از شما تحمل شنیدن موسیقی سنتی رو نداشت
مقاله شما ونظرات دوستان را خوندم اقایون سیاوش- کرمیافتی-تپش-کامیارdarvag خوب جوابتونو دادن منتها شمانمیخواید به اشتباهتون اعتراف کنید.مشکل موسیقی ما کوک مطابق تیونر نیست مشکل حس وحال موسیقیه که امثال ناظری این حس وحال را حفظ کردن. استاد کسایی ما نمیدومه نت چیه ولی هیچ کس تو موسیقی به پاش نمی رسه
http://www.musicema.com/module-pagesetter-viewpub-tid-1-pid-1015.html
پورقناد جان جوابت به این جوابیه چیه؟
خوندی؟
در جواب Anonymous 37
اول خواهش میکنم حتما یک اسمی انتخاب کنید حتی اگر شده غیر واقعی.
مسئله تصنیف شیدا شدم شخصی نیست اشکالات اساسی آهنگسازی دارد که بعدا به آن در یک مطلب مجزا میپردازم. اینکه هیچ کسی را ندیدید خیلی عجیب است
البته من هم خیلی نمیتوانستم ببینم چون فقط چراغهای سن روشن بود ولی صدای خنده مردم قابل شنیدن بود (یادم آمد که یک برنامه راست پنجگاه در تالار وحدت
ایشان اجرا کردند که موقع فرود این اتفاق افتاد از طرف مردم! یکبار هم در کنسرت سالن میلاد با ارکستر چکنواریان این طور شد که مورد دوم را فرض میگیریم
بی اطلاع هستند از موسیقی ولی مورد اول همه دعوتی بودند، در کنسرت میلاد صدای مردم به سن نمیرسید ولی آنطور که متوجه شدم در کنسرت تالار وحدت صدای
مردم را حتما آقای ناظری شنیدند. تالار وحدت هم سالن کوچکتر است هم آکوستیک بهتری دارد، حالا باید گشت فیلم این برنامه را پیدا کرد)
راستی جناب ناظری در سال ۱۳۸۰ مقام بهترین خواننده را داشتند نه “بهترین آهنگسازی و تنظیم” در مورد فروش آلبوم هم خود میدانید که بدترین معیارها
است، بنامین و نامجو بسیار پرفروشتر هستند ولی ارزشی نمیتواند داشته باشد.
نخیر کارشناسانی که بنده عرض میکنم هرآنکس است که تا حدی کاراکتر یک فرد فرهیخته را داشته باشد و گوشش با پیچیدگی های موسیقی آشنا باشد و از همه
مهمتر، استاندارد موسیقی ای که گوش میکند بالا باشد.
چرا به خاطر آقای ناظری آن هم ناظری ۱۵ سال اخیر کل آواز ایران را زیر سئوال میبیرید؟! شجریان فالش خوان است؟ قوامی فالش خوان است؟ الهه، پوران،
پریوش و … اینها فالش خوان هستند؟! فالش خوان یعنی اینکه در هر برنامه حداقل ۵ ۶ بار خارج بخواند آن هم بیشتر از حداقل ۲۰ سنت مثل مرحوم تاج
یا اقبال آذر در کهنسالی؛ خود آقای ناظری هم تا پیش از این برنامه های آخر به ندرت فالش می خوانند، هرچند بسیاری از خواننده ها مثل همین نسل جدید که
اکثرا در تکنیک بسیار ضعیف هستند کمتر از آقای ناظری (قدیم) که تکنیکی هم بود فالش میخوانند
در پاسخ خانم سارا
بله طبیعی است که شما و دیگر دوستان علاقه و نوستالوژی زیادی نسبت به ایشان دارید ولی همین کف زدن ها است که آقای ناظری را به جایی کشیده که فیلمی
که در مطلب میبینید را اجرا کند! من هم علاقه زیادی به ایشان دارم و برای همین از افت ایشان نگران میشوم و دوست دارم در اوج و با ابهت صحنه را ترک کنند.
در جواب کامیار
آقای کامیار عزیز کمی تخفیف دهید ۳۰ ۴۰ سنت؟ ده سنت دیگر یک ربع پرده میشود! ویبراسیون که نیست دامنه زیاد آن زیبا باشد، در مورد نت پایه صحبت
میکنیم! اگر ویبراسیون هم داده شود با این حساب میشود یک پرده!
دوست عزیز اشکال شما و تمام هنرمندانی که این ادعا را میکنند اینجاست که فکر میکنند فواصلی که روی دیاپازون نیستند هیچ جای ثابتی هم ندارند، نخیر
اینطور نیست! این پرده ها جای ثابتی دارند و آنها را هنرمندان ماهر با همان دیاپازون کوک میکنند با دقت بسیار بالا. آقای مهاجری تحقیق مفصلی در این
زمینه دارند که مکان دقیق پرده ها را با مقایسه سازهای استادانی که دقیق هستند روی کوک مشخص کرده است (البته پیش از این در دانشگاه های خارجی این
تحقیق روی ساز استادانی مثل جلیل شهناز و عبادی انجام شده بوده و فواصل را هم ثبت کردند)
پس همانطور که عرض کردم وقتی میگویید لا کرن باید مشخص کنید که کدام لا کرن چه دستگاه با چه تونیکی مد نظر است.
نمیدانم چطور در این نوشته هم باز تکرار میکنید که “نباید صرفا فرکانس های قرار دادی موسیقی کلاسیک اروپایی را در نظر بگیریم ” عرض کردم در همین سایت
بنده به عنوان اولین نفر در فضای اینترنت این موضوع را یادآور شدم!
اینکه به صورت گذرا نوشته شده این کار ضعیف است و یا فالش است به این خاطر بوده که اصل مقاله در این مورد نبوده و اصلا فکر نمیکردم روزی باید توضیح دهم
که شیدا شدم دم دستی است و اجراهای اخیر آقای ناظری به شدت مشکل فالشی دارد ولی امروز میبینم که لازم است بنویسم چون افراد زیادی اظهار داشتند که
اینطور نبوده!
جایزه شوالیه اگر واقعا اعتبار لازم را داشت بسیار موسیقیدانان بزرگ ایرانی بودند که باید اول به آنها تعلق میگرفت یا حداقل به زمانی که آقای ناظری هنرمندی
درجه اول محسوب میشد نه امروز که فقط شعارهای غلو شده مانده و محتوا خالی شده است.
اسکار و گرمی هم اگر به افراد سطح پائین جایزه بدهند اعتبارشان زیر سئوال میرد که امروز تا قسمت زیادی رفته است ولی هنوز به پای شوالیه نرسیده اند که
هیچگونه منطقی بر آن حکمفرما نیست. اقلا شما میتوانید بگویید جایزه اسکار در رشته جلوه های ویژه به این دلایل باید به فلانی میرسید ولی هیچ کس نمیتواند
بپرسد چرا شوالیه امسال به یک رقاص هندی رسیده و دفعه بعد به یک پروفسور نظریه پرداز!
در جواب تپش
سلام بنده را به پدربزرگ محترم برسانید و از قول من تشکر کنید که مطالب بنده را میخوانند.
خدمت شما عرض کنم، حقیر از راه های قابل دسترسی چه اینترنت و چه دوستان اطلاعاتی در مورد این مدرک به دست آورده ام ولی این مناسب نبود که با وجود
ادعایی که مطرح شده بود به طور جدی در این مورد بنویسم، ترجیع دادم کسی که ادعا کرده از گفته خود دفاع کند، مثلا گرفتن مدرک رهبری بدون رهبری
ارکسترهای مختلف و … ضمنا ایشان از دفاع محروم نیستند، میتوانند جوابیه را برای سایت ما بنویسند یا همینجا که همه نظر میگذارند بنویسند و ایمیل خود را
بگذارند.
بعید میدانم کسی تحریر مورد نظر را نتواند بزند مخصوصا با وجود خوانندگان جوان و تکنیکی مثل حسین علیشاپور، غفار ذابح و اشکان کمانگری و افرادی که من
نمیشناسم…
کنسرت تابستان امسال را ندیدم ولی کنسرت دیگری بود که فکر کنم در نیاوران بود (در مقاله بعد سعی میکنم قسمتهایی از آن را بگذارم، در فالش خوانی تنه
میزند به کنسرت فرانسه ایشان) کنسرت سالن انقلاب را هم رفتم و هم فیلمش را دارم به جز فالشی مشکل از دست دادن ریتم به شکلی غیر قابل قبول وجود
داشت، البته ایشان گفتند که در آن کنسرت مشکل صدا دارند و میشود به این خاطر فالشی ها را نادیده گرفت ولی دیگر مشکل ریتم به این موضوع بی ارتباط است.
نه بنده هیچوقت چنین قصدی را ندارم و سعی میکنم جانب انصاف را رعایت کنم ولی دیگر موضوع یک کنسرت و دو کنسرت و چند فالش در نت های بالا نیست (
سعی میکنم در مقاله بعدی نمونه های دیگری بگذارم) آقای ناظری هم کارنامه درخشانی در دهه ۶۰ دارند که در مورد آنها بحثی نیست.
در پاسخ سیاوش
دوست عزیز، من هم موافقم با این موضوع، تاج و طاهرزاده ارزش بسیار بالایی دارند در آواز ایران ولی نمیشود گفت فالش خواندنهایشان از ارزش کاری آنها کم
نکرده همانطور که همیشه از کوک خوب افرادی مثل قوامی و نادر گلچین به عنوان یکی از برتری های آنها نام برده میشود.
در مورد صحبتی که داشتیم به قدری من را به شک انداختید که رفتم باز متن گفتگو را دیدم، خیر این تعداد نبود، مخصوصا فیلم را که کامل دیدم متوجه شدم قسمت
زیادی کاملا سازی اجرا شده (در مقاله آینده از این فیلم هم استفاده خواهم کرد و اشکالات را خواهم گفت)
درباره تحریر و مکانیسم اجرای تحریر درست، باید مفصلا یک مقاله مجزا نوشته شود که مدت زیادی است میخواهم اینکار را بکنم ولی نیاز به یک دستگاه فیلمبرداری
از قسمت های درونی دهان دارم که احتمالا اصلا در ایران نیست و باید از دوستان خارج از کشور خواهش کنم اینکار را انجام دهند و فیلم را بفرستند. ضمنا من
منظورم از تحریری که عرض کردم تحریری است که فالسه دار است و به اصطلاح چکشی و همین نوع تحریر آقای صدیف را در بر میگیرد.
باعث خوشحالی هست که از نظر فکری افتی بوجود نیامده… جملات تحریرها برای خیلی از نوازندگان و خوانندگان بعد از مدتی کلیشه ای و گاهی ساده
میشود و این هم یکی از واقعیتهایی است که هنرمندان بداهه نواز و بداهه خوان با آن روبرو هستند.
بله بهتر است از نسخه های با کیفیت تر استفاده شود چون خود فالشی فیلمهای ویدئویی میتواند گاهی منحرف کننده باشد. در مورد تشخیص فالشی خودم هم
عرض کنم سال به سال که میگذرد بیشتر متوجه میشوم که گوش پیشرفت میکند، زمانی من نمیتوانستم تشخیص بدهم صدای یک ارکستر درجه یک از یک ارکستر درجه
سه را، ولی امروز درجه یک را از دو تشخیص نمیدهم که برای من پیشرفت خوبی است! فالشی های ارکستر سمفونیک بسیار ظریف و نامحسوس است، افراد با
تجربه خوب تشخیص میدهند… یادم هست یکبار استاد دهلوی وقتی مشغول صحبت بودند و همزمان یک موسیقی سمفونیک پخش میشد ناگهان گفتند نوازنده
کلارینت اشتباه کرد، من گفتم اشتباه میکنید، من این کار را بارها شنیده ام؛ ایشان خواستند باز به عقب بزنم و گوش کنم، چندین بار گوش کردم و حق را به ایشان
دادم! هنوز هم گوش من حساسیت خیلی بالایی ندارد نمیدانم چرا دوستان از همین گوش معمولی هم ایراد میگرند! حساسیت بالاتر رود مشکل حادتر هم میشود.
در پاسخ خانم نرگس
مثل اینکه شما خیلی عصبانی هستید! من هنوز چادر را از سر کسی نکشیدم ولی با این وضع که پیش میرویم مجبور خواهم شد پرده هایی را بکشم که وضع از
این بدتر شود (به زعم شما البته!)
بنده هیچ وقت قبول نمیکنم که عکس های این دوستان معمولی است بلکه هنوز هم عرض میکنم “خنده دار است” (در مطلب بعدی در این مورد هم مینویسم چندتا
عکس “قشنگ” دیگر هم میگذارم، یک ۲۰ سئوالی هم خواهیم داشت که این پوستر برای چه موسیقی یا فیلمی است تا نام مناسب آن را پیدا کنیم!)
متاسفانه هنوز سفر عسرت را کامل نشنیدم ولی جاهایی که شنیدم نظرات متفاوتی داشتم.
دوست گرامی یک مطلب را باید عرض کنم و آن این است که با اینکه باعث خوشحالی است که شما به موسیقی ایرانی علاقمند شدید باید اعتراف کنم چندان هم خوب
نبوده که با اینکارها با این موسیقی آشنا شدید، شاید اینکه ما “شیدا شدم”را یک موسیقی ابتدایی میدانیم به این خاطر باشد که استانداردهای ذهنی ما (در
موسیقی ایران) از حداکثری مثل حماسه پژمان شروع شده و تا حداقلی مثل مرغ سحر ادامه پیدا کرده است. وقتی شما استاندارد ذهنی تان “شیدا شدم”
میشود طبیعی است که آثار ضعیفی همچون این اثر را دوست داشته باشید البته بعد از مدتی که موسیقی جدی گوش کنید این مشکل برطرف خواهد شد.
در جواب خانم پریسا
دوست گرامی همین حس و حال است که کوک دیاپازون ما را به این شکل در آورده و خود میدانید که اول موسیقی بوجود آمد بعد دیاپازون! پس ما دیاپازون را از
روی فواصل تکرار شونده کوک میکنیم.
در پاسخ آقای هدایت
عجله نکنید، مطلب بعدی نیاز به یکسری فایل صوتی و تصویری دارد که مشغول جمع آوری آنها هستم
با سلام و تشکر از پاسخ شما
البته من کمی در مورد ۳۰ ۴۰ سنت غلو کردم ، شاید محدوده ی ده تا سی سنت منطقی تر باشد اما در کلیت قضیه تفاوتی ایجاد نمی شود .
در مورد فواصل که ثابت هستند یا خیر شما باید ابتدا حوزه ی قضاوت خودتان را مشخص کنید که آیا این حوزه – آنطور که گفتید – یک دستگاه است ؟ یا یک نوازنده ؟ یا یک مکتب ؟ بنا به پاسخ شما این منعطف بودن تنها در دستگاه های متفاوت معنی می شود حال آن که می دانیم که این تغییر و تفاوت در پرده بندی هم در مکاتب مختلف موسیقی دستگاهی وجود دارد هم در ساز اساتید مختلف ، یعنی ر کرن مکتب اصفهان با مکتب دیگر تفاوت دارد و یا پرده بندی و صدایی که از ساز – مثلا – احمد عبادی شنیده می شود با صدای ساز علیزاده در پرده بندی یکسان نیست .
گذشته از این مورد ، بیشتر از این که بنده سعی در توجیه عملکرد نوازندگان و خوانندگان مختلف داشته باشم ، به معیار های شما برای نقد موسیقی کلاسیک ایرانی ایراد دارم که چندان قابل تطبیق با همان معیار ها در موسیقی کلاسیک غربی نیست که شما در پاسختان باز به نوعی این معیار ها را قاطی کرده اید ( تونیک که در موسیقی ایرانی مفهومی گنگ و منسوخ است ) . پیشتر از اینها هم می گویید که نوازنده ( در موسیقی ایرانی ) جایگاهش به هیچ وجه قابل مقایسه با آهنگساز نیست در حالی که این تعاریف با موسیقی ایرانی – و به طور کلی شرقی – چندان سنخیتی ندارد ، و عملا تمام آهنگسازان موسیقی کلاسیک ایرانی ( نه آن نوع موسیقی که تلفیقی بین موسیقی ایرانی و غربی ست ) در درجه ی اول نوازندگانی ماهر هستند . ( و باز بر این نکته باید توجه کرد که دیگر در موسیقی ایرانی آهنگساز کسی نیست که باید به کنترپوان و هارمونی و فرم و غیره تسلط داشته باشد که در این صورت می شود درویش خان و عارف را هم ” غیر آهنگساز ” نامید ، این را به این خاطر گفتم که شما نگویید مثلا جلال ذوالفنون طبق تعریف آهنگساز نیست )
در مورد بحث بعدی یعنی ساده و دم دستی بودن ( و سایر واژه های کلی مورد بحث ) ، اگر شما داعیه ی ” نقد ” نویسیی را دارید ( که ظاهرا دارید ) باید برای هر قضاوت خود دلیل داشته باشید ، مخصوصا در صورتی که بخواهید کل مطلب خود را بر پایه ی این گونه اظهار نظر ها پیش ببرید ( امیدوارم به این مورد پاسخی شفاف بدهید )
در مورد جایزه ی شوالیه هم ، مثل هر جایزه ی دیگری این جایزه هم نقطه ی ضعف دارد هم قوت و از جهتی ایرادی که شما بر آن وارد کردید قابل قبول نیست . منظور شما ازبی منطق بودن این جایزه چیست ؟ آیا غیر از این است که هر انتخابی دلیلی دارد ؟ اولا در خود صفحه ی ویکیپدیای این جایزه دلایل اعطای این جوایز آشکارا اعلام شده :
Its purpose is the recognition of significant contributions to the arts, literature, or the propagation of these fields.
ثانیا دلیل نمی شود که چون کسی برتر از مثلا شهرام ناظری در موسیقی ایرانی وجود دارد پس این جایزه بی اعتبار است . دلیل اعطای جایزه به ناظری را هم می توانید بخوانید ، همان دلیلی ست که خیلی ها در اسکار و سایر جوایز معتبر از آنان تقدیر می شود و یا به آنها جوایزی اعطا می شود ( که در هیچکدام از آنها عنوان نمی شود که فلان کسی که ما جایزه را به او داده ایم بهترین است ! ) . در ضمن اگر این جوایز بی اعتبار بودند ، مطمئنا امثال پروفسور حسابی و غیره می توانستند این جایزه را نگیرند و طبق اعتقاد شما عمل می کردند اما متاسفانه بسیاری از بزرگان علم و هنر تن به این ذلت داده اند !
۱. با تشکر از جناب آقای قناد برای صرف وقت در جهت اشاره به مشکلاتی در زمینه موسیقی ملی ایران
۲. در جواب پدربزرگ فرموده اید که کسانی هستند که تحریری در آهنگ من چه دانم هست را به راحتی اجرا می کنند. در این مورد کاملن با شما موافقم. سال پیش قطعه ویدیویی از یک دختر خانومی دیدم که در فضای آزاد تحریرهایی اجرا می کردند که یقین دارم هیچ یک از خوانندگان شناخته شده ایران، حتی در ضبط استودیویی قادر به ادای آن نیستند. اما نکته اینجاست که از بین خوانندگان کنسرتی ما و کسانی که نوار منتشر میکنند ، بنده نیز با پدربزرگ موافقم. لازم به اسم بردن و مقایسه نیست ، اما همه می دانند اوج و حجم صدا را در خوانندگان معروف و کنسرتی ایران آقای ناظری دارا می باشند. تصور می کنم که منظور آقای پدربزرگ نیز چنین باشد.
۳. عجیب است از اینکه شما اهدای جایزه به یک رقاص را غیر هنری می دانید. رقص یکی از مهمترین هنرها در دنیای غرب و حتی ایران باستان بوده است. حال که فرهنگ اسلامی آن را مبتذل می شمرد دلیل بر آن نیست که شما آن را از حیطه هنرها آن هم در نزد غربی ها خارج نمایید. به نظر من شما باید کمی دایره دیدتان را وسیع تر نمایید.
۴. در ضمن باید بگویم هر چند از نقد شما نمی شود به عنوان یگ نقد حرفه ای نام برد، جوابیه های آقای موسوی را نیز مربوط نمی بینم. حتی باید اقرارکنم که جوابیه های بد ایشان به تاثیرگذاری عقاید شما کمک شایانی خواهد کرد.
۵. بنده از شما استدعا دارم به جا این اظهارنظرها در مورد لباس و مدرک بیایید و هما ن اثر مولویه که تقریبا یک سوم کنسرت ۸۰ را داراست، را به طور کامل نقد کنید چرا که از نظر من نیز به طور کلی بخش “نوا”ی کنسرت ۸۰ از بخش “آواز اصفهان ” همان کنسرت نیز در سطح پایینتری است.
۶. در مورد شیدا شدم هم باید بگویم که آهنگ ساده ایست که به احتمال بسیار زیاد، فقط به این دلیل که نگویم بدون شک، مخاطب غربی را مد نظر قرار داده است. و به نظر می رسد که موفق بوده است چرا که در اغلب مصاحبه ها و اجراهایی که من از این گروه در “یوتیوب” دیدم به عنوان یکی از هایلایتها به تصویر کشیده شده است. مراجعه کنید به مصاحبه های سال ۲۰۰۵ “ABC news”, “CNN”, …. “fes festival” . برای نمونه بخشی از کنسرت دیزنی لند لس آنجلس این گروه را با کیفیت پایین در دست دارم. تنظیم بسیار متفاوت و پیچیده ای دارد بر روی آهنگ رضا قاسمی به نام “زندان” که این تنظیم برای گوش ایرانی خیلی تازه است. من خود که این اهنگ را در کنسرت ناظری با گروه دستان و سال ۸۰ سعداباد دیده بودم تفاوت بسیار بسیار زیادی با نسخه تنظیم شده برای دیزنی لند یافتم. اما این آهنگ که بسیار پیچیده تر از آهنگ شیدا شدم می باشد سهمی را در گزارش ها به خود اختصاص نمی دهد. اینها به من می گویند که گنجانیده شدن آهنگ شیدا شدم در این مجموعه نتیجه درک حافظ ناظری است از بازار و سلیقه موسیقایی غرب و نه صرفا اثری برای بیان توانایی اهنگسازی ایشان.
۷. در مورد آهنگ خربزه در دهان نکن باید بگویم که حق دارید، اما اجرای آهنگ “من چه دانم” اگر بی انصافی نکنید کار بسیار مشکلی است. همچنین آهنگ “نمی دانی مگر دردم” نکته های زیبایی در خود دارد و خالی از لطف نیست. شما فقط کافیست تلاش کنید اکوردهای سه تار در این آهنگ را اجرا کنید تا به مشکلات اجرای آن نیز واقف شوید.
۸. و در مورد اینکه می گویید خیلی ها از ناظری برتر هستند حق دارید. ناظری خود در جایی از خاطراتش میگوید: در ایران همه چیز با شانس اتفاق می افتد نه از روی برنامه. وی می افزاید اگر نوار اجرای اواز خصوصی من به طرقی به دست استاد برومند نمی رسید من نیز ماند خواهر و برادرانم وارد موسیقی به عنوان حرفه نمی شدم. و همانجا می گوید چه بسیار افرادی متبحر تر از ناظری که نواری از انها به دست برومند نرسید و ناشناس مانده اند. همچنین در محفلی در کرمانشاه، که صدای ایشان موجود است، خود می گویند که خیلی از افراد در ایران برای گرفتن جایزه شوالیه از ایشان واجد شرایط تر می باشند.
۹. اگر فیلم گرفتن جایزه را دیده باشید، پیش از اهدا جایزه اعلام میکنند برای سالهای متمادی تلاش برای شناساندن فرهنگ موسیقی ایران و مولانا به غرب (نه به خاطر آن اجرایی که شما به درستی به آن اشاره فرمودید).
۱۰. و سخن آخر جناب اقای قناد، با توجه به شرایط کنونی و حمایت آقای ناظری از جناحی خاص در انتخابات و نشر آهنگی پس از انتخابات ممکن است این نقد شما در راستای انتقام گیری گروهی خاص از ایشان قلمداد شده باشد. سال پیش نیز دز یکی از روزنامه های آن جناح مقاله تندی در مورد شخص ناظری و شخص شجریان نوشته شد در در همان جا نیز ایشان به پشت کردن به میهن و نشستن بر سر سفره معاویه متهم گردیدند. بنده خود را کمتر از ایراد اندرز و پیشنهاد می دانم، لیکن از شما خواهشی دارم و ان این است که فقط به اصل مطلب بپردازید و از حاشیه ها مثل نحوه عکس گرفتن بپرهیزید زیرا که شما را در تقابل با طرز فکر غالب جامعه قرار می دهد و عکس العملی مانند انچه از خانم نرگس دیدید به همراه خواهد داشت.
۱۱. با تشکر و سپاس فراوان از همه کسانی که برای موسیقی ایران تلاش می کنند. از شما برای ارج نهادن به آن و از ناظری برای داشتن جسارت و مردانگی برای اجرای آنچه که خود می داند خوشایند غالب موسیقیدانان امروز نیست.
سلام
در پاسخ آقای کامیار
دوست عزیز کلیت قضیه این است که آیا در این حد فالش خواندن مجاز است یا خیر که بنده پاسخم خیر است.
اولا باید خدمت شما عرض کنم، فرقی ندارد چه سازی این دستگاه را اجرا میکند، مهم موسیقی است که باید ژوست اجرا شود و در همنوازی هم به خوبی هماهنگ باشد و دو صدای فالش شنیده نشود مثل دو سیم تار که با هم جفت کوک نشده باشند نباشد. ثانیا “ر کردن در مکتب اصفهان با مکاتب دیگر فرق میکند” گفته خیلی دقیقی نیست بهتر است بگویید ر کرن مثلا در سه گاه ر کردن وقتی توسط اصفهانی ها اجرا میشود مثل بقیه نوازندگان نیست که اینجا باید سئوال کنم این اختلاف که میفرمایید چقدر است؟ چند سنت؟ این مکتب اصفهان توسط چه کسی دارد اجرا میشود؟ آیا کسی که در حال اجراست در تمام اجراهایش در آن دستگاه دقیقا همین فواصل را رعایت کرده؟ اینها چند نفر بودند که میگویید مکتب اصفهان ر کرنش کمتر یا زیاد تر از دیگر نوازندگان است؟
ساز علیزاده و عبادی دقیقا پرده بندی های همسان ندارند ولی آیا در حدودی که مشخص کردیم نیستند؟ یعنی خارج صدا میدهند؟!
عجیب است “ر کردن در مکتب اصفهان” دقیق و علمی است ولی تونیک که یک لفظ جا افتاده است و در کتابهای مختلف موسیقی ایرانی نوشته شده و میشود و اگر الان نام یک دستگاه را در کنار تونیک سرچ کنید به سایتهای بیشماری برخورد میکنید “مفهومی گنگ و منسوخ “است! اگر منظور شما این است که من با معیارهای موسیقی غربی موسیقی ایرانی را میسنجم و نسبت به آن اظهار نظر میکنم باید بگویم که سخت در اشتباهید اگر تصور میکنید، میشود فالش خوانی های آقایان را با این بهانه نادیده گرفت، ضمن اینکه اولا میشود برای بسیاری از دستگاه های ایرانی گام در نظر گرفت و آیه نازل نشده است که مثلا حرکت شما تتراکورد تتراکورد باشد یا از درجه سوم گام بپرید و روی چهارم و ایست داشته باشید بعد از زدن فلان درجه! وقتی شما صدای دستگاه شور را میشنوید میتوانید ادعا کنید شور است و حتما نباید سیری میرزاعبداللهی را شاهد باشیم در حرکت ملودی تا شور شود؛ حالا اگر شما دوست ندارید بگویید این شور است میتوانید نظر خود را اعلام کنید و تئوری های خودتان را مثل بعضیهای دیگر که چنین میگیند. ثانیا امروز هم بسیاری از استادان به نام موسیقی، این استاندارد را قبول دارند و دستگاه موسیقی هایی که برای ارکستر سمفونیک هم نوشتند را اعلام میکنند، در حالی که با تصور قوانین هارمونی روی درجات مختلف به مانند موسیقی غربی آکورد گذاری کردند. البته شما میتوانید با این استاندارد مخالف باشید چنان که خود بنده هم با بعضی از استانداردها مشکل دارم و در سایت نوشته ام.
همچنین تعریف آهنگسازی، شما میتوانید استانداردی مشخص کنید که بر طبق آن مثلا یوسف فروتن آهنگساز باشد نه مثلا احمد پژمان، این استاندارد شما است و میتوانیم روی آن بحث کنیم. البته چون از قدیم موسیقی چند صدایی در ایران رواج نداشته به هر ملودی سازی ای آهنگسازی گفته میشود که البته منظور ما را میرساند اگر نخواهیم ایراد های بنی اسرائیلی بگیریم که “تونیک در ماهور کدام است؟!” الان بحث ما در مورد این واژه ها نیست، شما میدانید فالش چیست، مدرک رهبری ارکستر چیست، اجرای جهانی با ارکستر چیست و … برای بحث این مطلب به همین تعاریف مشترک نیاز داریم که خدا را شکر در این زمینه اتفاق نظر وجود دارد!
اگر منطق این جایزه با هر فردی که جایزه به او تعلق میگیرد تغییر میکند دیگر بحثی نیست، سئوال اینجاست که این جایزه چه معیاری میتواند داشته باشد که اینطور که معلوم است، حال و روز فعلی هیات داوران است از آن متن کلی ای که نوشته اند و برای هر نفر هم یک تیتر میدهند! پس موضوع بیشتر بیخ پیدا خواهد کرد! ممکن است به من هم این جایزه را بدهند به عنوان جواب بده ترین نویسنده موسیقی به نظرهای مردم! این هم یک تیتر است، مگر از آن هندی و ژاپنی های بازاری کمترم؟!
در جایزه اسکار بالاخره یک سری کاندید هستند و چند فیلم که در مسابقه حضور دارند، پس محدوده خاص و کوچکی وجود دارد و مثل این جایزه نیست. دریافت این جایزه ذلت نیست، بالاخره یکی از نشان های معروف دنیا است و به خیلی از افراد تعلق گرفته چه به حق چه ناحق ولی مسئله اینجاست که آنقدر که در ایران بزرگ شد نیست. شما هم یک نگاه به لیست کذایی برندگان بی اندازید بد نیست.
در پاسخ آقای مهرداد
اول عرض کنم فامیلی من “بیچاره” یک “پور” هم دارد که خوشبختانه فارسی اش معنی ای که “باید” نمیدهد!
۱- تشکر از شما که وقت میگذارید و میخوانید.
۲- بله من هم موافقم ولی نه ناظری فعلی بلکه همان ناظری سابق
۳- نه دوست عزیز رقص را هنر میدانم و هنر با ارزشی هم میدانم ولی بستگی به رقاصش دارد! شما هم یک نگاه به لیست بی اندازید لطفا
۴- نمیدانم از این مطلب چرا همگی انتظار نقد هنری داشتند؟! کجای این مطلب عنوان شده بود که چنین هدفی در این نوشته دنبال میشود؟ این مطلب مثل بسیاری از مطالب سایت در حوزه اجتماعی بیشتر معنی داشت تا صرفا هنری. از این مطالب هم در سایت ما و همه سایتهای موسیقی فراوان است.
۵- قصد دارم به آنالیز این موسیقی بپردازم در یک مطلب دیگر ولی این دلیل نمیشود که در مورد حاشیه ها هم صحبت نکنیم. از جلد سی دی گرفته تا لباس افراد و پوستر و طراحی صحنه جزو حواشی کار موسیقی میتواند محسوب و در مورد آنها بحث شود اشکالی هم ندارد… در مورد عکسهای خصوصی آنها که صحبت نکردیم!
۶- اطلاعات شما مفید بود ممنون، خبر نداشتم که از آثار آقای قاسمی عزیز هم استفاده شده
۷- البته به صرف سخت بودن اجرای آکوردها نمیشود به یک اثر نمره قبولی داد ولی بی امتیاز هم نمیتواند باشد. باید تنظیم هایی که شما میگویید را گوش کنم ببینم تفاوتها چیست
۸- آقای ناظری تا آنجا که من شنیده ام بسیار نقد پذیر هستند و این یک امتیاز مثبت مهم محسوب میشود.
۹- بله مسلما به خاطر آن اجرا جایزه ندادند ولی اگر واقعا قدرتی در تشخیص سطح کیفی داشتند میتوانستند یا زودتر این جایزه را بدهند یا با پیش آمدن چنین موقعیتی برای ایشان از دادن این جایزه منصرف میشدند ولی باز اشکالی ندارد یک ایرانی هم بیشتر جایزه داشته باشد از نداشتنش بهتر است.
۱۰- نه اصلا اینطور نیست، چطور شما این تصور را کردید؟! بنده کجا کسی را به خاطر تمایلات سیاسی اش مورد انتقاد قرار دادم در زمینه موسیقی؟! اتفاقا آقای ناظری هم از جناح مورد علاقه بنده بود و جالب اینجاست که خبر حمایت ایشان را هم خود بنده در همان روزنامه مرحوم گزارش دادم و کار شد!
۱۱- فکر میکنم این تغییر رویه از روی گرایش به مدرنیته نیست در ایشان چراکه کارهای قبلی ایشان خلاقانه تر بود البته اگر استفاده از طبلا و ویولونسل و پ ی آکسان دار را در بعضی موارد مدرن شدن ندانید!
آقای پورقناد می دونید بزرگترین ایرادتون و اصلی ترید دلیل اختلافتون با نظرهای دیگران چیست؟
اصلی ترین دلیلش اینه که به هیچ عنوان حتی یک درصد به ذهنتان خطور نمی کند که شاید شمااشتباه کنید،بزرگترین مشکل همین می باشد
ای کاش انسانها فلسفه جنگ را می دانستند
omidvaram hafeze nazeri dar bazgasht be iran javabe aghaie purghanad ra bedahand
با سلام
اولا درگذشت استاد مشکاتیان را به همه ی دوستداران موسیقی تسلیت عرض می کنم . خبر بسیار ناگوار و غافلگیر کننده ای بود . روحش شاد .
اما در ادامه ی بحث ها .. اولا این حدودی که نباید از محدوده ی آن فراتر رفت هنوز به درستی مشخص نیست ، هر چند این حدود با مرزی که اندکی سیال است وجود دارد و اگر به پیغام های قبلی بنده نگاهی بیندازید می بینید که من هم این موضوع را قبول کردم . نمی دانم که چرا شما فکر می کنید من سعی در توجیه عملکرد و احتمالا اشتباهات اساتید را دارم ؛ بنده چند بار عرض کردم که چنین قصدی را ندارم بلکه بیشتر به شیوه ی شما در نگارش این سلسله مطالب – که به قول بعضی از دوستان به شدت به نثر و شیوه ی نگارشی کیهان و رجانیوز و فاطمه رجبی ! شباهت دارد -انتقاد کردم .
در مورد تونیک و بقیه ی اصطلاحاتی از این دست که در موسیقی ایرانی به کار می روند باز هم تاکید م کنم که در موسیقی کاملا ایرانی دستگاهی ( نه آن دست آثاری که مثلا از حسین دهلوی و روح الله خالقی و هوشنگ کامکار و … می شنویم ) این مفاهیم کاملا گنگ و منسوخند ! در کدام کتابها – به غیر ازدستور وزیری و تئوری خالقی – این مفاهیم به آن گستردگی دیده می شوند ؟ نمونه اش هم آخرین کتاب نشر ماهور – تالیف حسین علیزاده و مصطفی کمال پورتراب و ساسان فاطمی و … که فکر نکنم شما شکی در بزرگ بودن این افراد داشته باشید – که در هنرستان موسیقی هم تدریس می شود ، و قبل تر از آن تئوری هرمز فرهت ، و قبل ترش کتاب داریوش طلایی و … ( مثلا در همین کتاب آخر ماهور از اصطلاح ” بستر صوتی ” استفاده می شود )
در ضمن برای این که ما بتوانیم ادعا کنیم این موسیقی کاملا ” دستگاهی ” و یا – البته گاهی – سنتی است باید اتفاقا همان سیر طبیعی گوشه ها و همان حرکت های پنتاکوردی و تتراکوردی را ادامه دهیم و روند ملودیک بسیار مهم است ، در غیر این صورت نمی شود تفاوتی بین درآمد راست پنجگاه و ماهور قائل بود . این همان نکته ای ست که امثال فرمز فرهت ( در مصاحبه اش با گزارش موسیقی ) به آن تاکید می کنند .اتفاقا وقتی در این میان فرهت می گوید ” صدای شور ” یا ” صدای راست پنجگاه ” بیش از هر چیز این اصطلاح در گفتار او به روند ملودیک دلالت دارد .
اما به قول شما اگر بخواهیم این موسیقی را در قالب سمفنی و سوییت بریزیم شاید مجبور باشیم که گامی را تعریف کنیم .
در مورد جایزه ی شوالیه هم به هر حال این جایزه جایزه ی معتبری است و این خبر در داخل به طور طبیعی انعکاس زیادی داشت ، نمی دانم شما بر چه اساسی می گویید که این انعکاس بیش از حد بود . در ضمن شما هم بد نیست نگاهی به اسامی کامل این برنده ها بیندازید !
من عاشق ایران هستم و از نظر من نباید با افتخار افرینان ایران اینگونه برخورد کنیم
این نقد نیست واقعا ناراحت کننده است
من عاشق صدای شهرام ناظری وموسیقی حافظ هستم
آقای پورقناد قصد ندارید جواب آخرین نوشته آقای موسوی رو بدید؟؟
در پاسخ آقای کامیار
نمیدانم چرا به جای اینکه گفته خود را اصلاح کنید سعی در اثبات آن دارید؟! دوست عزیز! اصطلاح تونیک اقلا هنوز منسوخ نشده، سر کلاس آقای طلایی هم وقتی از ایشان تونیک را پرسیدیم نه اشاره ای به اشتباه ما کردند نه حتی پیشنهاد نام جدیدی دادند و فقط تونیک را اعلام کردند که “سل” بود! همین الان هم اگر روی اینترنت نام یک دستگاه مثل شور یا نوا یا ماهور را در کنار اصطلاح تونیک سرچ کنید به صفحه های بی شماری بر میخورید… من هم اعتقاد دارم مثلا اصطلاح “موسیقی سنتی” برای موسیقی علیزاده، پایور، مشکاتیان و … تقریبا در تمام موارد اشتباه است ولی جایی عنوان نمیکنم که این اصطلاح “منسوخ” شده است، چون هنوز هم استفاده میشود.
در مورد تفاوت راست پنجگاه و ماهور هم مقاله ای مفصل باید روی سایت بگذاریم و در آینده به این مورد می پردازیم. ضمنا شما اعتقاد دارید مثلا فلان قطعه سمفونیک مثل می زده شب (تنظیم برای ارکستر بزرگ) یا قطعه ای بیکلام و سمفونیک موسیقی دستگاهی نیست، این اعتقاد شما است و میتوانید دلایل خود را مطرح کنید ولی به عقیده بسیاری از جمله بنده این تصنیف سمفونیک هم کاملا دستگاهی است.
در پاسخ خانم مهناز
همانطور که قبلا عرض کردم پاسخ این یادداشت آماده شده ولی به دلیل وضعیت کنونی که از آن مطلع هستید، فکر نکنم کسی آمادگی روحی خواندن چنین مطالبی داشته باشد، فعلا همگی داغدار و مشوشیم، ولی به زودی این پاسخ را در سایت خواهید دید.
جالب است تفاوقت زمانی نظر پورقناد و مهناز!
دوست گرامی آقای امین شما خودتان را ناراحت نکنید، خیلی وقتها (به خاطر استفاده زیاد ما از اسپم اتوماتیک) بعضی از نظرها اسپم میشود و ما خودمان آن را دوباره در قسمت نظر همان مطلب کپی میکنیم.
درسته احتمال زیاد حق با شماست. ببخشید اگر ناحق صحبتی کردم
در مورد خانواده ناظری کم معنی ندارد و همه چیز باید در بزرگترین اندازه و ابعاد ممکن باشد.
اخیرا در وب سایت ها خواندم که مصاحبه حافظ ناظری با هیولا!!
که در مجموعه اژدها و شوالیه و غیره کاملا مناسبت پیدا می کندو جنسمان جور می شود.
بر کول ناآگاهی مردم اینگونه سوار می شوند و سواری می گیرند.
http://www.pasadenastarnews.com/ci_13468257
in maghale kheili chyza ar bareye hafez e nazeri ra maloom mikone.
ham az madrake tahsili sohbat mishe.
ham inke az hes va hale honary.
man pish bini mkonam ke be zooid hamkaye pedar va pesar kamtar va kamtar mishe.
hafez masire digey dar zehn dare.
masiri ke amsale man, shayad napasandand amma iradi behesh vared nemibinam.pedaresh ham bedoone shak pa dar oon meydan nemizare.
Man be concert e shahram nazeri va hafez nazeri dar Los Angeles raftam, va hafez ra az hameye ettehamate inja tabrae shode midunam.
dar bareye madrake tahsili dar maghale haye akharin va mosahebe hash be roshani gofte shode ke Diploma
composition gerefte az Mannes college of music.
man ta be hal moosyghy be in pichydegy az yek irani nashnide budam, shahram e nazeri fogholade sare hal bud va ziba khund, va hafez ham besyar ziba tanzim karde bud. vaghty ba azaye goroh ham harf mizadam, hamashoon sohbat az in mikardan ke cheghadr ejraye in moosyghy moshkel bude!
moteassefane lafze moosyghye dame dasty bi ensafye shoma ra neshun mide.
vaghean maloom bud ke nazeri baraye handane shahame fekr karde, va project e rumi dare hey kamel va kamel tar mishe.
salam
concert aghaye nazeri ro touye youtube misheh peyda kard
man ye bakhshi az Avaz e “kaveh ahangar” ro didam
binazireh
vaghean binazireh
lotfan berid bebinid
az aghaye pourghannad ham khahesh mikonam ke bebineh
mercy
dar zemn
maghaleye LosAngeles times dar dastras hast
dar javab khanom SEPIDEh migam
akheh in nazeri ha cheh gonahi darand ke dar safheye Culture monster ba hafez mosahebeh shodeh!!!!!!!!!!
dar zemn ye khbar badtar baraye khanom sepideh,
ye file soti daram az ye shabakeh radioee amrica, engelissi ye
daram migardam bebinam tou radio haye irani hast ya nah
HAFEZ NAZERI JOZVE 200 SHAKSH TASIRGOZAR SAAL DAR AMRICA AZ TARAF DOLAT AMRICA ENTEKHAB SHODEH
dar hamin list afradi mesle Bill Gates hastand!!!
be mahze inkeh ye jaee farsisho peyda kardam linkesho mizaram,
mazerat mikham ke ye kam dir misheh
http://www.mypodcast.com/fsaudio/digitaldream_20091002_1203-508222.mp3
inam ye bakhshi az yek mosahebe az Radio farsi zaban los angeles hast ke be oun matlab eshare kardeh
& Dr. farrahi ham rouye khat miyan
چند نکته هست که باید بگم.
اول اینکه بعضی ها مثل خانم “سپیده” (در کامنت های بالا) سعی دارند این آقایون رو به تفاخر محکوم کنند.
یه سوال دارم و اون اینه که اگر یه جوون ایروونی اینقدرلیاقت خودشو نشون بده که توی صفحه “culture monster” از نشریه “لس آنجلس تایمز” ازش حرف بزنه، به معنی فخر فروشی ایشون هست؟
در ضمن اگر کمی به زبان انگلیسی آشنایی داشته باشید می فهمید که گذاشتن کلمه monster، در این کانتکست، با همبسترکردن با اژدها و گودزیلا و …. خیلی … است.
در واقع بحثی اینجا شروع شده که فقط غرض و دشمنی توش حرف می زنه. اگر من یه ایرانی واقعی باشم باید خوشحال باشم که یه جوون ایرانی اسمش اونجا رفته.
و برای “سپیده” یه خبر دردناک تر هم دارم.
امیدوارم زیاد ناراحت نشید. مصاحبه ای انگلیسی داشتم که در اون گفته شده بود دولت امریکا “حافظ” رو به عنوان یکی از ۲۰۰ شخص تاثیرگذار سال امریکا انتخاب کرده. اینو دیروز کامنت گذاشتم که نمی دونم چرا به کامنتها اضافه نشد.
به هر حال لینک از رادیو فارسی لس آنجلس پیدا کردم که این خبر رو میده و لینکش در پست بالایی نوشتم.
http://www.mypodcast.com/fsaudio/digitaldream_20091002_1203-508222.mp3
در مورد کنسرت اخیر هم توصیه می کنم برید “”youtube و مخصوصا بخش “داستان کاوه آهنگر و ضحاک ” رو ببینید. به نظر شخص خودم بسیار بسیار زیباست و تنظیم خیلی جالبی داره.
از آقای قناد هم خواهش می کنم نظرشونو بگن.
سپاس
دوست عزیز اسماعیل جان میشه لینک youtube
رو بذاری؟
در ضمن اگه ممکنه ایمیلتون رو هم بذارید
ممنون
mmanoun az mr pourghanad
dar morede oun eftezah e digehye aghaye nazeri yani album loulian ham lotfan benevisid
ey kash alan yeki dashtim ke khake paye khanandehaye ghadidi mese adib khansari mishod
kashki hame mese aghaye ghanad boudand
ke jorat dashtan rast migoftan
dar morede rendane mast shajarian ham benevisid lotfan
من علاقه ی زیادی به ویلن داشتم
از مهمترین اهداف زندگیم (در حد یک ارزو و یک عشق) این بود که به نواختن ویلون مشغول باشم.
اما باید اعتراف کنم که با شندین قطعه ی سه تار حافظ ناظری در مولویه، عاشق سه تار شدم با وجود اینکه قطعات
سه تار و موسیقی های سنتی زیادی را شنیده بودم (حتی از شهرام ناظری) اما هیچ یک به این اندازه مرا تحت تاثیر موسیقی سنتی قرار نداده بود.
تا حدی که با عشق تمام, سه تاری را خریدم و حافظ ناظری را به عنوان
الگوی خود به عنوان سه تار نواز قرار دادم( البته با نوازندگان سه تار زیاد اشنا نبودم). الان ۲ سال است که سه تار می نوازم و با این ساز و موسیقی سنتی
بسیار اشنا گشتم و تحقیقات و مطالعات بسیاری در این زمینهانجام داده ام. هنوز هم ویلن را دوست دارم اما نه به اندازه ی سه تار. حافظ ناظری برایم هنوز عزیز است و ان قطعه از سه تار وی ( با وجود اینکه با سه تار نوازان مشهور اشنا شدم و قطعاتشان را شنیدم) برایم هنوز هم جزابیت خودش را حفظ کرده. و ارزویم است که این قطعه را بتوانم بنوازم.
من مطالب شما خواندم و برای هر کدام از ادعا های شما پاسخ های خوبی دارم. اما اگر وقت کردم دلایلم را بعدا به عرض شما برسانم. در این جا مطلبی را میخواهم بگویم ( به دور از هیچ گونه تعصب) البوم مولوی بسیار گیراست( مخاطب را جذب میکند) و ماندگار خواهد ماند. ای کاش به جای این همه حاشیه سازی به این افتخار افرینان, افتخار و حمایت میکردیم، حافظ ناظری در بین موسیقیدانان بسیار بوده ایران به این گونه جوانان نیاز داد.
در نظر شماره ۱۸ آهنگ “باز آمدم چون عید نو تاقفل زندان بشکنم” را به آقای ناظری نسبت داده بودم در صورتی که این آهنگ ساخته رضا قاسمی است وبا تنظیم آقای حافظ ناظری و باصدای آقای شهرام ناظری اجرا شده که تصحیح و عذر خواهی می کنم.
دوستان می تونند ۲ دقیقه از یکی از اجراهای حافظ ناظری به همراه ارکستر سمفونیک رو از لینک زیر دانلود کنند.
قضاوت می مونه برای زمانی که حداقل یکی از آثار ایشون منتشر بشه. از نظر مدرک تحصیلی هم ایشون هیچ گونه مطلب کذبی نگفته اند، شخصا پیگیری کردم و مطمین شدم.
http://www.mediafire.com/?zn3nzggjd1g
آقای محترم شمایی که سعی بر این دارین که نمایش بدید بی غرض نقد می کنید بد نیست بدانید که نشان شوالیه را بلی از ایران قبلا هم گرفته شده بود ولی انها جز بزرگان بودهاند نظیر پروفسور حسابی و شیرین عبادی که جایزه نوبل صلح را هم قبلا از آن خود کرده.
اگر قرار بر نقد باشد بهتر است از کسانی صحبت شود که احساس خدایی می کنند و یا خلاقیتی از خود ندارند.
متاسفانه بیشتر افراد جامعه ی موسیقی ایران از استاد تا شاگرد به دنبال ایراد گرفتن و نقد غیر اصولی از یکدیگرند که همین کارهای ناشایست یکی از صدهادلیل عدم رشد موسیقی ما است. به امید روزی که مثل اکثر کشورهای پیشرفته احترام و کمک به پیشرفت و نقد سازنده در جامعه ی موسیقی ایران نهادینه شود .
سلام
صحبتهایتان متین است و در لحظاتی یاد آور نوشتههای دوست دیگرم حمید عاطفی…
اگر چه بیدار کردن کسی که به خواب تظاهر میکند ناممکن است ولی برای خواب مانده های به تقصیر باید گفت. پس بگو آقا سجاد…
تعجب می کنم از افرادی که برای خراب کردن دیگران حتی از نام افراد سرشناس سو استفاده می کنند.
من با جناب پژمان طاهری چندین بار درمورد خواننده های ایران و وضعیت اونها صحبت کردم و ایشون هم با جناب شجریان کار کردند و هم با جناب ناظری. دقیقا نظر ایشون بر خلاف اون چیزی است که در کامنت شماره ۷۶ معرفی شده.
بنده ۱۰۰% اطمینان دارم کسی از اسم ایشون سواستفاده کرده.
واقعا جای خجالت دارهکه کسی بخواد خودشو به جای شخصی دیگه جا بزنه. فقط می تونم بگم برای نویسنده کامنت ۷۶ متاسفم
خداوند راستگویان را دوست دارد.
کریستوفر آلدر را می شناسید، همان شخصی که حاضر شده بود ۱۳ دقیقه از آثار حافظ را به قیمت ۷۰۰هزار دلار خریداری کند.
جالب است تمام سخنان آقای پورقناد بر اساس حدس و گمان است و نوشته های وبسایتهای ایرانی (مثلا خبر دکتری بودن مدرک حافظ!!!!) و در مورد خبر اخریداری این اثر به قیمت ۷۰۰ هزار دلار (که دلیلی بر کیفیت آن نمی باشد) آنرا به دلیل انتشار در سایتهای ایرانی فاقد ارزش می دانند. به هر حال حضور کریستوفر آلدر در کنار حافظ ناظری حتما دلیلی دارد. منتظر می مانیم تا تهمت دوستان رسوا گردد.
شاهد از غیب را بینندگان ببینند لطفا:
http://www.patrickmcmullan.org/site/event_detail.aspx?eid=31244
سلام به یک دوست
تهمتی زده نشده فقط یکسری سئوالات مطرح شده، در مورد آقای آلدر هم اصلا صحبتی نشده مثل اینکه شما دوست دارید بحث را منحرف کنید!
دوست عزیز، من تمام نوشته ها را با تک تک پاسخها خوانده ام و قبلا نیز پاسخی صرفا در مورد نحوه بیان شما نوشته بودم. شخصا به کنسرت های شهرام ناظری و بطور کل خواننده های بزرگ در ایران انتقادهای فراوانی دارم که مبحث سخن امروز من نیست. دوست دارم شما در باره باند بازی ئ ایجاد گروههایی مبتدی و یک شبه که واقعا دارای شایستگی حضور در برابر چند هزار نفر را ندارند سخن بگویید. از حق افرادی بگویید که در عین قابلیت ناشناس مانده اند چرا که ارتباط فرزندی با شجریان و ناظری ندارند. صدای همایون را که شنیده ایم، آیا حق کسانی دیگر نیست که با شجریان هم آواز شوند؟ آیا حداقل ۱۰۰۰ نوازنده تنبک بهتر از همایون در ایران نبود؟ خوشبختانه صدای حافظ را نیز شنیدیم که الحمدلله امیدی به ایشان نیز نیست. آیا مژگان شجریان باید نوازنده سه تاری باشد که جلوی ۳۰۰۰ نفر بنوازد؟
بحث من فقط در مورد شماییست که صاحب تریبون هستید و باید در گفتار خویش بسیار محتاط باشید. شما خواسته و یا ناخواسته تهمت دروغگویی به ایشان وارد می کنید. مثل این است که در بین اهل محل بگویید که آیا فلان همسایه دزد نیست!!! از یک سو گفته های نشریات داخلی را سند گفتار خویش قرار می دهید و از سوی دیگر هر کجایی که بر خلاف میل شماست، را بدون سند و بدون ارزش اعلام می کنید.
رجوع به نوشته های خودتان
http://www.harmonytalk.com/id/2189
نظر یکی از دوستان در مورد خرید اثر حافظ که با مراجعه به لینک داده شده و رفرنس اصلی می توانید کریستوفر آلدر (یکی از تهیه کنندگان بنام موسیقی) را به ببینید.
• Mira :
مرداد ۳۰م, ۱۳۸۸ at ۵:۱۴ ب.ظ
inam link oun khabar 700 millioni
http://musicmagazine.ir/component/content/article/289.html
جواب شما:
– “این لینکی که فرستادید ایرانی است و اعتبارش هم در حد اخباری است که در مقاله عنوان شد، البته من نمیخواهم واقعی بودن این خبر را رد کنم ولی دلیلی برای تایید آن هم نیافته ام”
جناب پورقناد گرامی
خرید این اثر یا هر چیز دیگر را من دلیلی بر زیبایی اثر نمی دانم و باید منتظر ماند و شنید.. فقط سوال من این است که شما تمام استنادتان به نوشتارهای وبسایتهای ایرانی است، اما در جواب این خبر فرموده اید “اعتبارش در حد اخباری است”. آیا بقیه حرفهای شما برگرفته از همین وبسایتهای غیر معتبر “در حد اخباری” نیست؟؟
آیا نوشته های جناب موسوی که مشخص است از موسیقی هیچ نمی دانند، پاسخ های حافظ است که شما ایشان را نماینده حافظ ناظری می دانید و چنین پیروزمندانه بر آن تاخته اید؟ وقتی ایشلن چنین تعریف مضحکی از سمفونی می دهند همه چیز مشخص می شود. شما خود بهتر می دانید هر کسی که با هنرستان موسیقی آشنایی داشته باشد و نه صرفا هنرآموز، خود تعریف سمفونی را میداند.
سوال من این است که حافظ در کدام مصاحبه با خبرگزاری معتبر و یا ژورنال معتبر خارجی گفته که فوق لیسانس دارد؟ در کدام بروشور کنسرت نوشته که سمفونی است. تا انجا که در دسترس بود جستجو کردم و روی اکثر بروشورها و آگهی ها حتی اسامی تمام نوازندگان نوشته شده است. فقط روی یکی از بروشورها نوشته شده بود: rumi symphonmy project presents:
Iranian sounds of peace . که همانجا هم اسم نوازندگان ذکر شده بود. فرض بر اینکه اصلا ایشان این اثر را سمفونی مطرح کرده اند. آیا واقعا یک اسم این همه جار و جنجال دارد؟ البته بد نیست به تاریخ موسیقی نظری بیافکنید (مثلا به موسیقی کلاسیک قرن ۱۲) و ببینید که مفهوم سمفونی فقط وابسته به تعداد گروه نیست و می توان با تعداد کم نوازندگان نیز با لحاظ شرایطی سمفونی اجرا کرد. البیته باز هم تکرار می کنم که هیچ کجا نتوانستم بیایم که کنسرتهای ناظری به اسم سمفونی رومی نامیده شده اند.
و بحثی نموده اید در مورد دم دستی بودن اثر مولویه: در ساده بئدن شیدا شدم شکی نیست و حتی در بروشور مولویه نوشته شده که فقط یک آهنگ حسی است برگرفته از زمزمه های شبانه ناظری، نه چیز دیگر. به نظر من البته در عین سادگی پیام را به خوبی انتقال می دهد (نظر شخصی). اما از شما که سه تار می نوازید خیلی عجیب و بعید است که تنظیم کل این اثر را نادیده می گیرید.
اما نکته مهمترین نکته اینکه شما طبق چه معیاری لباس پوشیدن ایشان را مغایر با موسیقی سنتی اعلان می کنید؟ چه کسی فرموده است که موزیسین کلاسیک ایرانی باید فلان لباس را نپوشد و فلان لباس را بپوشد؟ اخم کند یا بخندد؟
همین برخوردهاست که ناخوآکاه انسان را به این فکر می اندازد که احتما شما مشکلی شخصی با حافظ ناظری دارید و دوستان نیز بعضا به این فکر افتاده اند.
سلام به یک دوست
ممنون که تمام نظرات را میخوانید البته بنده مسئول رسیدگی به تمام اشتباهات اهالی موسیقی نیستم و در مورد بزرگترین اشتباهاتی هم که پیش امده گاهی یک سطر هم ننوشته ام. دوست عزیز از سه تار نوازی مژگان خانم اطلاعی ندارم که در چه سطحی است ولی شما اطمینان دارید که ۱۰۰۰ نوازنده تنبک بهتر از همایون شجریان وجود دارد؟ اصلا شما چند هزار نوازنده حرفه ای تنبک در زندگی دیده اید که هزارتای انها از همایون بهتر بودند؟
اولا من تهمت به کسی نزدم تهمت زدن، هم معنی سئوال کردن نیست، عنوان یک واقعیت است که این واقعیت هم به زودی روشن خواهد شد. شما گفتید : “مثل این است که در بین اهل محل بگویید که آیا فلان همسایه دزد نیست” این هم تهمت نیست ولی میتوانید ایراد بگیرید که از نظر اخلاقی این گفته صحیح نیست که البته این فرض هم اشتباه است اگر ببینید به جز آن همسایه کسی در اتاق نبوده و طلاها غیب شده! پس در این صورت غیر اخلاقی هم نیست.
در میان نوشته های نشریات داخلی و خارجی، بخشهایی هست که قابل استناد است قسمتهایی هم، نیست. مثلا من در سایتم مینویسم که آقای شجریان امروز به سفر میرود و شما در سایت ایشان چنین چیزی نمیبینید، ولی یکبار میگویم من امروز به سفر میروم و در سایت خودم مینویسم؛ اولی چندان قابل استناد نیست ولی دومی هست؛ پس به صرف ایرانی یا خارجی بودن نمیشود موضوعی را رد یا تایید کرد و باید هر مسئله ای را خاص همان مورد، مورد بررسی قرار داد.
البته دوست عزیز درست نیست که آقای موسوی را اینگونه خطاب کنید، من اطلاع زیادی در مورد ایشان ندارم ولی اینقدر میدانم که ایشان نوازنده اند. خطاب من هم فقط به آقای موسوی نیست و به هر کسی است که ادعاهای آقای حافظ را تایید میکند و فقط من مدرک قابل استناد میخواهم و با کسی دشمنی و درگیری نداریم، نه خدایی نکرده مدرک نداشتن اقای ناظری باعث افتخار است نه مدرک داشتن ایشان با این سطح کاریشان.
اینکه حافظ از زبان خود در نشریه خارجی یا داخلی بنویسد که من فوق لیسانس دارم و هیچ وقت هم تکذیب نکند میتواند برای ما سند قابل تایید برای ادعای ایشان باشد. حالا اگر در نوشته های خارجی به گفته شما تا به حال این را نگفته، این مسئله هم خود جای تعجب دارد!
در مورد لغت بحث برانگیز سمفونی و استفاده تبلیغاتی از آن در این مطلب که نوشته ایم در مطلب آینده هم نوشته شده که بهتر است منتظر بمانید و آن را بخوانید که دوباره کاری نشود.
این زمزمه های شبانه که فرمودید آیا مربوط به حافظ است یا پدرش؟ مثل اینکه بعضی جاها به پسر قرض داده شده! در مطلب بعدی در این مورد هم نوشتم…
کسی نفرموده است موسیقی “سنتی” (!) چه لباسی را لازم دارد اصولا از این واژه نادرست هم من سعی میکنم استفاده نکنم! هر موسیقی ای نوع پوشش خاص خود را میطلبد همانطور که هر حرفه ای پوشش خاص خود را دارد، اینکه هیچ رئیس جمهوری در جلسه رسمی تی شرت نمیپوشد نشان از بد بودن تی شرت نیست، در شرایطی هم کت پوشیدن غیر عرف و نازیبا است.
یکبار دیگر به عکسهای مقاله اول نگاه کنید و کلاهتان را قاضی، دیگر توضیحی ندارد.
در مورد خندیدن مردم در کنسرت که گفتی تمسخر بود خوند ناظری وگروهش حین احرا بعصی جاهای خاص میخندن مس خودشونو مسخره میکنن؟در کنسرت همه خواننده ها ی دیگه هم همینطوره نوازنده یا خوانتده حین احرای یک قسمت خاص میخندن پس تمسخر نیست
تشکر ویژه از شما که مطلب را خواندید و پاسخ گفتید.
اولا منظور من اشاره به شخص خاص نبود و عدد ۱۰۰۰ را هم فقط برای تاکید بر سخن خویش در مورد تنبک نوازی همایون آوردم نه برای اشاره به تعداد. تاکید دارم که اگر کسی قرار باشد در کنار شجریان علیزاده و کلهر بنوازد، نوبت اصلا نباید به همایون برسد. به نسل پیشین چون پژمان حدادی و خلج و کامکار و … اشاره نمی کنم، منظور من در بین عموم ناشناخته ها و جوانهایی است چون افقه، خاورزمینی، فرهنگفر و … که در عین تسلط بر نوازندگی در تریبون قرار نمی گیرند چون نسبتی با شجریان یا ناظری ندارند. اگر خاورزمینی پسرعموی شجریان بود چه می شد؟ آیا شما اصلا به خود اجازه می دهید که تکنیک همایون را با افقه حتی مقایسه کنید؟؟؟ آیا تا به حال تکنیک فرهنگفر را دیده اید؟ بنده به جرات می گویم همایون شجریان در ردیف ۲۰ نفر اول نیست.
اگر شما به کنسرت گروه شهناز در تهران نرفته اید بنده آنجا حاضر بودم، کافیست از کسانی که در محل حضور داشتند در مورد نوازندگی خانم شجریان سوال کنید. آیا ما نوازنده سه تار در ایران کم داریم؟ حداقل در آشنایان خود من ۲ نفر هستند که بسیار زیباتر از خانم شجریان می نوازند. شما تاکنون دشتی زیبای نیما نادری را شنیده اید که سن و سالش نصف مژگان هم نیست. درست است که گروه شهناز جوان است اما در همین گروه نوازنده هایی هستند که بسیار از خانم شجریان برتر می باشند. شما لطف کنید و کنسرت بعدی ایشان را تشریف ببرید.
حافظ ناظری ممکن است نوازنده سه تار خوبی باشد، اما آیا اگر کس دیگری به جز فرزند حافظ ناظری بود اینقدر در بوق و کرنا بود. بروشور کنسرت سعدآباد موجود است، {کنسرت شهرام ناظری، موسیقی حافظ ناظری}. آیا موسیقی اثر حافظ بود؟ تمام آهنگهای بخش نوا از شهرام ناظری بود و تمام بخش اصفهان از شهرام ناظری و رضا قاسمی. آیا اگر فرزند شهرام ناظری نبود اینقدر به فستیوالهای مختلف دعوت می شد تا با سی ان ان و بی بی سی و فاکس نیوز مصاحبه کند؟ دلیل دیر منتشر شدن اثر مولویه نبودن حافظ در ایران اعلان شد. آیا نمی شد از سه تار مسعود شعاری استفاده برد که مسلما کیفیت کار بالاتر می رفت؟ چرا برای اجرای آهنگهای رضا قاسمی حضور ایشان لازم نیست و لی حضور حافظ ناظری برای اجرای اهنگهایی که پدرش ساخته، اجباری است؟
بله بنده هم عقیده دارم که سایتها هم معتبر دارند و هم غیر معتبر. سخن من این است که شما از کدام سایت معتبر این گفته ی حافظ را استخراج کردید که فرموده است “فوق لیسانس” دارد. قصد رد صحبت شما را ندارم، فقط مساله این است که در هیچ کجا چنین سخنی از حافظ نیافتم. حتی در مصاحبه های انگلیسی صوتی و تصویری ایشان که تا جایی که در دسترس بوده به دست آورده ام، جایی ندیدم که ادعای داشتن مدرک فوق لیسانس کرده باشد. فقط اشاره به تحصیل در کالج منس نیویورک کرده اند و در جایی سخن از دیپلم آهنگسازی در آن کالج کرده اند.
در خواست دارم شما بزرگواری و لطف نموده و نشریه معتبری که حافظ در آن ادعای داشتن این مدرک را کرده است را حداقل برای من لینک کنید. چونکخ خیلی مسایل مثل باند بازی و خواننده سالاری در موسیقی ایران عادی شده است متاسفانه، اما ادعای دروغین داشتن مدرک تحصیلی آنهم از پسر شهرام ناظری ، واقعا غیر قابل تحمل است.
در مورد شیدا شدم هم بنده سخن شما را تایید کرده ام، دلیلی برای ادامه و جواب دادن به آن نبود. فقط نظر حسی خودم را گفتم که در تنهایی به دل شخص خودم می نشیند همانند خیلی ۀهنگهای ساده که با انسان رابطه برقرار می کنند.
باز هم در مورد لباس پوشیدن این آقایون باید بگویم که برای روسای جمهور حتی نحوه قاشق و چنگال به دست گرفتن هم قانون دارد و همه روسای جمهور (از ایران بی اطلاعم) دوره می بینند که حتی بدانند ترتیب قرار گرفتن چنگالها به چه صورت و در کدام طرف ظروف سرو غذاست. من فکر نمی کنم لباس ایشان مغایرتی با موسیقی کلاسیک ایرانی داشته باشد. به هر حال نظر شما چیز دیگریست و هر کس مسسوول عقیده خویش است.
فقط ۲ سوال آخرین: هنرمند گرامی جناب آقای پورقناد، در همان اپرای عروسکی که شما هم از قضا هنرنمایی کرده اید، آیا صحبت درباره خوانندگان اثر و اشاره در تبلیغت و بروشور عادلانه بود؟
و آیا اگر مشخص شد که حافظ ناظری درباره مدرک ادعای کذبی نکرده است، حاضر هستید پستی در وبسایت نوشته و به خاطر تمام بدگمانی ها و سوظن هایی که بوجود آورده اید معذرت خواهی کنید؟
سلام به یک دوست
اگر نام آرش فرهنگفر را میان آن سه نفری که نام بردید نمی آوردید گمان میکردم تنبک را با سبک خاصی میپسندید که فرهنگ فری ها جزو آن نیستند ولی وقتی ارش فرهنگ فر یکی از نمایندگان این شیوه را مثال زدید قطعا همایون شجریان هم در این صلاحیت است که با آن گروه بنوازد، ضمن اینکه همایون یک خواننده مسلط هم هست و دو کار مجزا را در آن گروه انجام میدهد، اگر شما اینقدر سخت گیر هستید چرا نمیگویید آقای کلهر عوض شود که هم فالش میزند هم پر از نویز (البته با کمانچه، سه تار کلهر بسیار استادانه است) فکر نکنم این فرمایش شما را در مورد اجرای سبک فرهنگ فر نوازندگان دیگر تنبک و خود فرزند ایشان هم تایید کند هرچند من هم میتوانم با اینکه نوازنده این ساز نیستم با بررسی تکنوازی های ایشان این ادعای شما را رد کنم.
من ساز خانم شجریان را نشنیدم و حتما سعی میکنم بشنوم ولی با نیما نادری عزیز دوست هستم (مثل اینکه در مورد سن ایشان اشتباه میکنید!)
در مورد حافظ هم با شما هم عقیده هستم هرچند لیاقت یک سه تار نواز مثل حافظ یا هر نوازنده دیگری بسیار بیشتر از اینهاست که شهرت اینچنینی داشته باشد ولی وقتی مردم امثال کاظم داوودیان را هم نمیشناسند، ما میگوییم لیاقتش در این حد نیست!
دوست عزیز دقت کنید : وقتی در یک روزنامه یا مجله یا سایت “از زبان خود ایشان یا پدرشان” این ادعا مطرح میشود، خود یک سند معتبر است برای عنوان شدن این ادعا! اگر جایی نخواندید یک سرچ کنید در مقاله بعدی ام در مورد حافظ هم خواهم نوشت.
در مورد سئوال آخرتان در اپرا که بنده “بی” هنرنمایی کردم! نخیر، نه جای خوانندگان، نه رهبر، نه آهنگساز و نه کارگزدان، عادلانه نبود ولی بعدا اصلاح شد حتی این موضوع به مطبوعات هم کشیده شد.
اگر مشخص شد که حافظ ناظری این مدرکها را داشته حتما در سایت مینویسم ولی نیاز به عذر خواهی نیست چون توهینی به کسی نشده که عذر خواهی نیاز داشته باشد. فرض بگیرید شما بگویید کجای سایت گفتگوی هارمونیک نوشته شده که سجاد سردبیر است؟ من هم بگویم فلان صفحه! حالا شما باید عذر خواهی کنید؟!
مرسی
بخشی از نوشته ها که الان متوجه شدم در بخش نظرات پیست نشده بود:
درباره نوازندگی تنبک باز هم شما اصرار دارید به شخص خاص رجوع کنید. گفتار من این است که اگر هریک از دوستان هنرمند به جای همایون بودند و فرزند شجریان یا ناظری ، الان بارها جلوی ۳۰۰۰ نفر اجرا کرده بودند و … . من هیچ تعصبی بر سبکها و حتی سلاسق مختلف ندارم. اینکه مثلا تکنوازی استاد ورزنده را بیشتر از استاد پایور دوست دارم دلیل بر نفی آقای پایور نیست. بله، اتفاقا روش نواختن افقه و خاورزمینی هم یکسان نیست (نه فقط همایون با افقه و ….)که شما این دو را کنار هم (نمی دانم چرا؟؟) و همایون و فرهنگفر را کنار هم می آورید. و من به عمد اسم ایشان را در کنار هم آوردم. دقیقا به این دلیل که اصلا برای این آقازاده ها توانایی و سبک نواختن اهمیتی ندارد. هر کدام از این آقایانی که نام بردم بعلاوه بسیاری دیگر بسیار توانا تر از همایون هستند و باور کنید سبک نواختن همایون هم هیچ تاثیری بر انتخاب شدن برای اجرا با گروه پدر ندارد .
در مورد ۲ کاره بودن و اجرای دو صدایی همایون با شجریان هم که بحث بسیار است و فقط به دلیل معرفی همایون بوده نه چیز دیگر. حداقل از شما که حتی از انتخاب آگاهانه جناب کلهر برای سبک نواختنش ایراد می گیرید (که مسلما ایشان قدرت تشخیص فالشی قویتری از شما دارند) انتظار نمی رود که اینقدر سطحی با مسایل برخورد کنید. دوصدایی وقتی مفهوم و ارزش پیدا می کند که تونالیته دو شخص و رنج صدای ایشان و یا حتی توانایی برای اجرای تحریرهای خاص یا فرمهای متفاوت، تفاوت محسوس داشته باشد و عملا دلیلی برای خوانده شدن یک خط یا حتی یک واژه یا تنها تحریر توسط یک فرد و عملا خوانده شدن آن توسط فرد دیگر وجود داشته باشد. در موسیقی های غرب حتی راک و متال و حتی کشورهای عرب اطراف دوصدایی بسیار سنجیده به چشم می خورد ولی متاسفانه دوصدایی جناب شجریان با همایون نیز در قالب همان پروژه آشنای باندبازی و خانواده سالاری است.
اگر غیر از این است شما لطف کنید و قسمتهای آوازی همایون به همراه پدرش که با خواندن پدر (در عدم وجود همایون) تفاوتی می یافت را ذکر کنید. بسیار سپاسگزار می شوم. واقعا مضحک است که از چیزی به اسم دوصدایی نام برده شود در صورتی که مردم بگویند” ما اصلا نفهمیدیم که همایون بود که اون قسمت رو خوند” یا “بابا ای ولله صداش هیچ فرقی با باباش نداره، نمی شه تشخیص داد”. البته که حرف مردم عادی معیار علمی نیست ولی اگر حرفه ای نیز بنگریم، دوصدایی واقعی در هم آوازی همایون با شجریان دیده نمی شود. یعنی آهنگساز دلیلی کافی برای این کار نداشته است.
در مورد سن آقای نادری هم باید بگویم که شما اصرار عجیبی به ایراد گرفتن به واژه هایی دارید که خود می دانید در فرهنگ ایران برای مفهوم تحت اللفظی به کار برده نمی شوند. باور کنید من فکر کردم شما اصلا در فرهنگ ایران بزرگ نشده اید. هم نیما نادری به عنوان یک مثال بود و هم اینکه سنش نصف مژگان شجریان است. منظور این است که افرادی هستند که هم جوانترند و هم بسیار تواناتر.
منتظر می متنم تا لینک معتبر گفته حافظ یا پدرش در یک نشریه معتبر را در نوشته بعدی شما بینم.
در مورد مثال آخر شما هم فقط یک تفاوت وجود دارد. کار شما مثل سوال درباره ی سردبیری آقای ایکس نیست. مثل این است که بگویید آقای فلانی دزد است (حتی به حالت سوالی)، وبعدن مشخص شود که نیست (یا هست).
مرسی
دوست عزیز ما روی تکنیک نوازندگی قضاوت میکنیم، هیچ اشکالی ندارد آقای آریا صهبایی، وحید خادم میثاق، همایون شجریان، پیمان ناصح پور، آرش فرهنگ فر و … با پدرشان یا نوازنده مشهور دیگری کار کنند. سطح کاریشان بالاست و طبیعی است.
فالش زدن سبک نیست! ممکن است آقای کلهر گوشش از من قوی تر باشد ولی دلیل ندارد که فالش را بشنود و بتواند اصلاح کند. من هم وقتی ویولون میزنم میفهمم فالش میزنم و توانایی ژوست زدن روی پوزسیونهای بالا را ندارم! قسمتی از فالشی ها مربوط به گوش است قسمتی هم تکنیک.
در مورد دو صدایی که فرمودید تا حدی موافق هستم هرچند در قسمتهایی تحریرها به صورتی خاص که در راز نو علیزاده شنیده بودیم اجرا شد که خالی از لطف نبود ولی در بیشتر قسمتهای این اثر با شما هم عقیده هستم.
سعی کنید کمی دقیق تر صحبت کنید که اینقدر نیاز به توضیح نداشته باشد.
این منبعی که می خواستید، این دو تا دم دستم بود: “در نیویورک با پسرم، حافظ ناظری، که در آنجا در حوزه موسیقی کلاسیک تحصیل می کند و فوق لیسانس رهبری ارکستر را به پایان رسانده، روی دو پروژه مولوی و فردوسی کار کردیم” گفتگو با شهرام ناظری ۱۷ مرداد ۱۳۸۷ روزنامه اعتماد
“او که ۹ سال قبل با اخذ ویزای تحصیلی به آمریکا رفته و مدرک آهنگسازی و فوق لیسانس رهبری ارکستر را گرفته است اولین جرقه نویدبخش و خوشحالکننده برایم بود و الان که به لحاظ آهنگسازی و ارکستراسیون دست و بال او باز شده، میتوانیم یک کار بزرگ درباره فردوسی انجام دهیم. ” گفتگو با شهرام ناظری روزنامه کارگزاران
در مورد مسئله آخر هم باز تکرار میکنم که من هنوز نگفتم که کسی دزد است یا نیست، سئوالی بودن و نبودن با هم بسیار فرق دارد، وقتی یک نفر برای استخدام یا هر کار دیگری ادعای داشتن مدرک را میکند آن مرکز به راحتی از دانشگاه سئوال میکند که آیا فلانی اینجا درس خوانده و این مدرک را دارد؟ دانشگاه هم یا پاسخ مثبت میدهد یا منفی. ولی فرض بگیریم به جای سئوال او بگوید شما این مدرک را ندارید در این صورت ایشان میتواند از طرف مقابل شکایت هم بکند که او گفته من این مدرک را ندارم ولی داشته ام. پس نگویید “حتی به حالت سوالی” اینها با هم فرق دارند از نظر حقوقی
متشکرم
در مورد انتقادی که از شهرام ناظری در مورد ارایه آثار رضا قاسمی در ایران بدون حضور ایشان داشتم، دوستی تذکری داد که لازم شد سخن خویش را پس گرفته و از شهرام ناظری و دوستدارانش معذرت خواهی کنم.
اول اینکه تصانیف اجرا شده در کاخ سعدآباد (در بخش آواز اصفهان که هنوز هم منتشر نشده) با آهنگسازی مشترک آقای قاسمی و ناظری است و نه قاسمی.
نکته اصلی ومهمتر اینکه رضا قاسمی به دلایلی نمی توانند وارد ایران شوند و ممنوع اورود هستند، و حتی وبسایت ایشان در ایران فیلتر شده است. پس اجرای آثار ایشان بدون حضور خودشان درایران غیر منطقی نیست و خرده ای بر شهرام ناظری نمی توان گرفت.
عزیزان یک بار لغت سمفونی را در دیکشنری سرچ کنید تا ببینید معنی لغوی اش چیست
عجیب است که همگان روی موضوعی بحث می کنند که بدیهی است…
بهترین داور قلب مردم است و هنر هم برای همین مردم بوده و هست ….هنرمندان اصیل باید در کنار رعایت ظرافت و زیباییهای هنری توانایی جذب مخاطب عام را هم داشته باشند…هر چه فاصله هنر از مردم بیشتر شود مرگش نزدیکتر است
حال اگر می خواهیم فاصله هنرمند با مردم را بیشتر کنیم بچرخیم تا ببینیم چه از کوزه برون می تراود
دیروز مریم حیدرزاده در شعر و ترانه امروز همای در موسیقی و فردا ….!
درختانی که اینک در جوانه های خرد باغ در خوابند..۱ ( حافظ ناظری )
دوستان بزرگوار
با مطلبی برای حافظ ناظری به روز شده ام .
تشریف آورده و اظهار نظر فرمایید …
اگر صلاح دیدید لینک مطلب را در اینجا هم بگذارید تا به اگاهی دیگر دوستان هم برسد.
بحث و بررسی خیلی جالبی بود و من فقط یه نتیجه میتونم بگیرم! اونم اینکه پیشرفت موسیقی در غرب، در شاخه های مختلف یه چه دلیلی بوده و هست!، و این عقب افتادگی متداوم در موزیک ایران (در تمامی سبکهاش)، به چه دلیلی هست!
بحثها حول محوری هست که اساسا محور نیست!
به قول معروف ” خانه از پایبست ویران است!”
ظاهرا هنوز مفهوم درست اینکه هوادار کسی بودن و نقد غیر غرض ورزانه ، هنوز جا نیوفتاده، به این زودی ها هم جا نمیوفته!
به جای اینکه بحث بین نقد کننده و فرد تحت نقد باشه، شده بحث اینکه کی بیشتر از اصطاحات سر در میاره و کی بیشتر مقاله خونده!
هرکسی در نوع حوضه کاری خودش ، انواع ایراد ها و نکات مثبت رو داره .
به جای اینکه بحث سر این باشه که حافظ ناظری کجارو از کی گرفته ، یا مدرکش از کجاست یا چیه، فکر کنم بهتره اینطوری ببینید که اگه مولویه رومی ، کار یک نفر دیگه بود و یک نفر دیگه به جای اقای شهرام ناظری روش می خوند، اون موفع نظرات حضرات چی بود؟ به قول نویسنده متن ” نبین که میگوید! ببین چه می گوید “.
اون اقایی هم که با غیرت از اقای حافظ ناظری دفاع میکنن بدونن که اگه واقعا ایشون رو قبول دارن، مطمعنا پرستش شخصیتی ، باعث پیشرفت برای ناظری ها نخواهد بود!
ضمنا فکر نکنم پوستر و تبلیغات نشانه غرور یا اینجور حرفا باشه! البته تو عصر جدبد که عصر تبلیغات هست و نه عصر قاجار!
این هم بد نیست که بدونید که مرحوم ” حسن زیرک ” موزیسین فقید کرد، سواد حواندن و نوشتن نداشت! چه برسه به سواد موسیقی ولی گمان کنم همه از اهمیت قطعاتی که ایشون به موسیقی کردی و البته موسیقی سنتی ایران ارایه دادن ، با خبر باشید!
پس بزارید اخرش رو با این سوال تموم کنم! اگه مثلا اقای حسن قلی میرزا به جای حافظ ناظری ، مولویه رو ساخته بود و اقای جعفر علی به جای اقای شهرام ناظری روش اواز خونده بود، بازم به دنبال ایراد از عکسهای تبلیغاتیش یا مدرک تحصیلیش بودبد؟
اینم بگم ناظری اول تصانیف اندک اندک واتشی درنیستان رو ساخته بود وبعد ذوالفنون گفت بقیه شو ادامه میدیم اونوقت کجا متاثر از ذوالفنونه؟همه آهنگسازا متاثر از ناظری بودن ونصف کار همه آلبومهاش مال ناظری بوده