صداقتکیش ادامه داد: مثالی میزنم؛ شما اگر در مورد شنا کردن هم بنویسید همین اتفاق میافتد. یعنی از خواندن متنی در مورد شنا کردن، نه خیس میشوید، نه فشار آب را بر ششهایتان احساس میکنید و نه اگر شنا کردن بلد نباشید آبی وارد ریههایتان میشود و الی آخر! این اتفاق نه در مورد خواننده میافتد و نه در مورد نویسنده که ممکن است زمانی این رویداد را تجربه کرده باشد و ممکن هم هست تجربه نکرده باشد. بنابراین درباره چیزی نوشتن، حداقل به گمان من، فاصلهاش با خود آن چیز، در هر ساحتی زیاد است؛ حتی درباره ادبیات نوشتن در قیاس با خود ادبیات، منتها در این مورد دو چیزی که مورد استفاده قرار میگیرند هم سرشتند و در مورد موسیقی، نه.
او افزود: نکته بسیار مهم این که موسیقی یکی از معدود جاهایی است که «دربارهاش کار کردن» با «خودش»، جنسی متفاوت دارد. شما وقتی درباره ادبیات کار میکنید، چه حرف بزنید و چه بنویسید جنس جفتشان زبان است اما در این جا سرشت هر دو یکی نیست و این البته نکته مهمی است. با این حال دستکم من گمان نمیکنم که ما در نقد به دنبال این هستیم که تجربه خودمان را منتقل کنیم، البته شاید بتوانیم به طریقی در مورد تجربه خودمان حرف بزنیم ولی بعید میدانم که بشود تجربه موزیکال را بازسازی کرد.
صداقتکیش با اشاره به آنچه فیاض در مورد نقد شفاهی و نقد مکتوب گفت، تصریح کرد: آنچه که به گمان من با خواندن یکی، دو مقاله مهم جناب فیاض در مورد تاریخ نقد در ایران به عنوان تفاوت اصلی نقد شفاهی با نقد مکتوب به ذهن میرسد، سطوحی از شکلیافتگی و ساختار است که در یکی میتواند رخ دهد و در دیگری به دلایل مختلف نمیتوانسته است رخ دهد. البته من مانند آقای فیاض بخش بزرگتر عمرم را در دوره نقد شفاهی نگذراندهام و شاهد بخش کوچکتری بودهام. آنچه که نقد خوانده میشد یا نقد بود ولی به نامی خوانده نمیشد اظهارنظرهایی نسبتا کوتاه در قالب گزارههایی بود که نه تلاش استدلالی آن چنانی برای متقاعدکنندهشدنشان صورت میگرفت و نه کارهایی از این قبیل. این فرایند تکیهاش بیشتر بر اعتبار بود. اما به نظر من، اگر کسی چون من، در مورد اثری صحبت کند و عدهای آن صحبت را به شکل مکتوب منتشر کنند که اتفاق هم افتاده است، آنچه این جا اتفاق میافتد با آن نقد شفاهی که ایشان میگویند فرق میکند.
او افزود: ما چون وارد مرحله کتبی شدهایم و آن را گذراندهایم، وقتی این جا حرف هم میزنیم تقریبا از همان جنس است و فقط الزامات زبان محاورهای است که کمی آنچه را میگوییم با آنچه مینویسیم متفاوت میکند و اگر کمی وقت داشته باشیم و روی آنچه میخواهیم در موردش حرف بزنیم، کار کنیم بهتر میتوانیم پرداختش کنیم و به جنس نقد مکتوب نزدیکترش سازیم.
چون ساختار ذهنمان این گونه شده است و آن مرحله را رد کردهایم؛ نه یک شخص، نه دو شخص بلکه همهمان و در نتیجه وقتی صحبت میکنیم با همان ساختیافتهگی است و اگر همین چیزهایی را که ایشان گفتند بنویسید میبینید که فقط نحوه گفتارشان، نحوه محاوره است و باقی ماجرا کم و بیش شبیه مقالاتی است که مینویسند. صرفا در آن جا به دلیل این که وقت بیشتری برای پرداختن و دیدن منابع و واکنش نشان دادن و اینها هست ممکن است وضعیت کمی استوارتر باشد نه این که سرشتش به شکل عجیب و غریبی تغییر کند.
۱ نظر