علی رهبری رهبر و مدیر هنری سابق ارکستر سمفونیک تهران و مدیر سابق هنرستان موسیقی ملی و عالی تهران که سالها با هوشنگ ظریف (نوازنده با سابقه تار و استاد تار هنرستان ملی موسیقی) دوستی و همکاری داشته است در یادداشتی از خاطرات خود با این هنرمند فقید گفته است که در ادامه می خوانید:
هر چند وقت یک بار یکی از اساتید موسیقی ما از دنیا میرود و تازه متوجه میشویم به این افراد در زمان حیاتشان توجه نشده است. هوشنگ ظریف نیز جزو همان هوشنگ استوارها و دهلویها بود که در این مملکت به آنها رسیدگی نشد.
خبر فوت آقای ظریف خیلی مرا ناراحت کرد؛ زیرا ایشان از اولین موسیقیدانهایی بود که در دوران نوجوانی با او آشنا شدم. من هم در هنرستان عالی موسیقی ملی با آقای ظریف همکاری داشتم و بههم نزدیک بودیم.
اولین باری که با آقای ظریف آشنا شدم، در ارکستر آقای فرامرز پایور بود؛ زمانی که شاگرد استاد رحمتالله بدیعی بودم و حدود ۱۲ سال داشتم. در آن زمان آقای پایور به دنبال کسی بودند که نتهای ارکستر را برایشان بنویسد و بتواند آن نتها را برای ساز آلتو و کلارینت انتقال دهد؛ به همین دلیل با آقای دهلوی صحبت کردند که ایشان گفتند علی رهبری میتواند این کار را انجام دهد. البته به یاد دارم آقای فرامرز پایور (نوازنده سنتور) گفتند که من سن کمی دارم و کوچک هستم ولی آقای رحمت الله بدیعی (موسیقیدان و نوازنده ویولن) گفتند که من میتوانم این کار را انجام دهم. به این ترتیب من هر هفته باید به ارکستر آقای پایور میرفتم؛ ارکستری که آقای حسین تهرانی در آن تنبک میزد، آقای رحمتالله بدیعی نوازنده ویولن بود و آقای ظریف هم نوازنده تار.
آقای ظریف در آن زمان حدود ۲۴ سال سن داشت و خودشان نیز خیلی جوان بودند. او از همان ابتدا خیلی با محبت مانند یک پدر با من رفتار میکردند و یک صمیمیت بخصوصی به من نشان میدادند. من در آن زمان و در آن سن کم برای اینکه درآمدی هم داشته باشم باید در کنار درس و مدرسه، شب تا صبح آن نتها را مینوشتم و به موقع به ارکستر آقای پایور میرساندم. به همین ترتیب رابطه من با آقای ظریف به گونهای شد که حتی وقتی به هنرستان عالی موسیقی ملی میرفتم، یک نزدیکی بین ما وجود داشت، گرچه که حدود ۱۰ سال از من بزرگتر بودند؛ البته ایشان استاد بودند و من شاگرد.او تصریح میکند: زمانی هم که ۱۴ سال داشتم در ارکستر صبا که آقای دهلوی رهبر آن بود ویولن مینواختم. در آنجا نیز مدام با آقای ظریف ملاقات داشتم؛ چون ایشان در آن ارکستر تار مینواخت.
زمانی که در ۲۵ سالگی رییس هنرستان عالی موسیقی ملی شدم، ایشان یکی از ستونهای قوی و مهم هنرستان با داشتن بهترین شاگردان بود. در آن زمان در هنرستان عالی ملی موسیقی اساتیدی همچون آقای پایور (که شاگردان بسیار زیادی در سنتور داشتند)، آقای ظریف (در تار) و آقای رحمتالله بدیعی (در ویولن) حضور داشتند و در آنجا تدریس میکردند. اینها افرادی بودند که بر موسیقی ایران و موسیقی سنتی تأثیر بالایی گذاشتند و خیلی از شاگردان آنها با کمک خیلی زیاد حسین دهلوی به جایگاه بالایی رسیدند. اینها ستونهای اصلی هنرستان عالی موسیقی ملی بودند. البته افرادی همچون محمد حیدری و خانم ارفع اطرایی در آموزش سنتور از دیگر استادان بسیار خوب هنرستان بودند.
زمانی که رییس هنرستان عالی موسیقی ملی شدم، دو تن از افرادی که خیلی از آمدن من استقبال کردند، گذشته از آقای دهلوی و مصطفی پورتراب که مرا برای این کار انتخاب کردند، آقای پایور و آقای ظریف بودند و از همان ابتدا صمیمیتی ایجاد شد. ما خیلی به هم نزدیک بودیم، هر سال امتحانات زیادی را در کنار هم برگزار و برنامههای مختلفی را برای سازها و رشتههای مختلف تنظیم میکردیم. زمانی که آقای حسین علیزاده و داریوش طلایی (نوازندگان تار) از بچههای خیلی خوب هنرستان در آنجا بودند، حتی خودم تشویق شدم قطعاتی برای گروه تار بنویسم. سه سالی که در هنرستان عالی موسیقی ملی بودم از بهترین دوران عمر من بود و بیشترش در کنار آقای ظریف، پایور و بدیعی بود. با از دست دادن هوشنگ ظریف، یک مرد بزرگ از دست رفت. او تنها یک نوازندهی تار یا بهترین معلم تار نبود، او از موسیقیدانها و درختهای پر بار هنر ایران بود و به هیچ عنوان بخل نداشت و خواهان موفقیت دیگران بود. هر کس دیگری هم که او را میشناخت حتما همین را خواهد گفت.
من سه سال قبل از انقلاب اسلامی، ایران را ترک کردم و این دوستان را ندیدم. یک سال بعد از انقلاب در پاریس زندگی میکردم و به شهر وین دعوت شده بودم که ارکستر سمفونیک تون کنستلر وین را برای فستیوال تابستانه کارن سیای اتریش آماده کنم. درست به یاد دارم که در حال رهبری یکی از قطعات استراوینسکی به نام پتروشکا در سالن طلایی وین بودم که دیدم چهره خیلی آشنایی در سالن نشسته است. وقتی که تمرین تا حدودی تمام شد و میخواستیم تنفس دهیم، به یک باره دیدم آقای ظریف جلو آمد. نمیدانید که چقدر خوشحال شدم، البته ایشان هم خیلی خوشحال بودند. آقای ظریف با خوشحالی جملهای به من گفت که هیچ گاه فراموش نمیکنم، او گفت که «آقای رهبری فکر نمیکردم شما ارکسترهای بزرگ را هم به این صورت رهبری میکنید».
آن زمان چند روزی در وین در خدمت ایشان بودم. بعد از آن حدود ۲۷ سال که به ایران نیامدم ایشان را ندیدم، تا اینکه سال ۱۳۹۴ در جشنواره موسیقی جوان کنار ایشان نشسته بودم و این آخرین باری بود که ایشان را ملاقات کردم و باز هم خیلی به من لطف داشتند. همان موقع احساس کردم متأسفانه از چیزی رنج میبرند و پس از آن دیگر ایشان را ندیدم.
خانواده آقای ظریف موسیقیدانهای بسیار خوبی هستند. خاطرات خوبی از همکاریام در دوران نوجوانی با برادرشان، همسر برادرشان و همسر خود آقای ظریف داشتم که در ارکسترهای مختلف مانند ارکستر گلهای رادیو آقای معروفی همدیگر را میدیدیم. ۱۵ سال پیش هم که بعد از ۳۰ سال دوری به ایران آمدم، خانواده ظریف اولین افرادی بودند که به منزل استاد حسین دهلوی به دیدن من آمدند.
حدود ۴۰ سال پیش با آقای ظریف، آقای دهلوی، آقای بدیعی و ارکستر صبا به شیراز رفتیم و در تخت جمشید نیز عکسی به یادگار گرفتیم و این آخرین خاطرات من با ایشان در قبل از انقلاب بود.
من به همه تسلیت میگویم… موسیقی ایران مرد بزرگی را از داد.
ممنونم از این نوشتار زیبا و دقیق