در اینجا یادآوری این نکته ضروری است که همهِ قسمتهای تاکنونی آهنگ، فقط ساخته و پرداختهِ ذهن وقاد خالقی و دسترنج او میباشند و اجرای استاد نی داود اصولاً با ملودی اصلی آغاز میشود و فاقدِ همهِ این مقدمه هاست. این همان نکته ایست که در آغاز این مقال، از آن سخن رفت. اجرای خالقی قسمتهای دیگری هم دارد که در اجرای نی داود نیست.
پس از این اورتور منسجم و گویاست که تازه اثر اصلی شروع می شود.
سایر اجراها از اینجا آغاز می شوند البته این اثر را، علاوه بر سه اجرای فوق، برخی دیگر از خوانندگان و آهنگسازان نیز خوانده و تنظیم کرده اند که یکی از جدیدترینشان با صدای خواننده جوان، شیدا و با گروهِ همنوازان به سرپرستی مسعود جاهد و با همکاری برادران کامگار میباشد. این اجرا در دیسکی بنام سر گیسو و بیادِ قمر منتشر شده است.
اما تنها اجرای خالقی است که در آن فقط به تکرار نغماتِ اصلی اکتفا نشده و آنگونه که درخور و شایستهِ چنین اثری میباشد، از تمام امکانات ارکستر در جهت بسط و گسترش معنا و فضایی که خواستهِ نهائی آهنگساز بوده استفاده شده است.
نغمهِ اصلی که تکرار ملودیک جملهِ اول ترانه است ابتدا با نوای نی و با پس زمینه ای خفیف از ارکستر، بمانند پیام آوری تنها و منفرد ظاهر میشود اما بلافاصله پیام او همه گیر شده و جمع نوازندگان همگی این فریاد جگرسوز را که یادآور عصیان ایوب است سر میدهند.
تکرار این نغمه بوسیله ارکستر به نحوی قطعی و گریزناپذیر انجام می شود، چنانکه گوئی از فعل امر «گریه کن» هیچ راه فراری نیست. استاد دکتر سپنتا پائین آمدن ملودی در جملهِ فوق را که بهنگام ادای جملهِ «سیل خون گری ثمر ندارد» رخ میدهد، به بی فایده بودن گریه تعبیر کرده اند.
پس از ارکستر این نغمه بوسیلهِ قره نی تکرار و آنگاه چندین بار بر آن تأکید می شود.
سپس نوبت به ملودی دوم اثر میرسد که به نحوی تحسین برانگیز به قسمتِ نخست وصل شده و بر یکپارچگی اثر افزوده است. این نغمه دوم در اجرای نی داوود و دیگران از قسمتِ نخست جدا میباشد و در صفحه قمر در پشت صفحه آمده است.
در اجرای با کلام اثر بین دو قسمتِ فوق نغمه هایی قرار داده شده که از شاهکارهای بی نام و نشان خالقی و نمونهِ گویائی از توانمندی و امکان موسیقی ایران در ترسیم حالاتِ روحی انسان محسوب می گردند. اینجا صحبت از گریه ای مردانه است. عارف هر چه بوده متفکّر و فیلسوف به معنای کلاسیک کلمه نبوده است.
اما از رنج و ستمی که به ناروا بر فرزند آدم می رود آزرده خاطر بوده و آنرا به زبانی ساده بیان داشته است. ایراندوستی او صادقانه و موسیقی و کلامش در دردی اصیل و تلخ ریشه داشته است.
خالقی با شمّ هنری خویش این نکته را بخوبی دریافته و با عارف نوعی دوستی معنوی برقرار ساخته که براساس دردی مشترک بنا شده بود. او در عین حال به ضعفهای عارف آگاه بود و با نگرشی خردمندانه به افکار و آمال او می نگریست.
۱ نظر