۳.۲ ـ آثار تنظیم شده از استاد علینقی وزیری
در تاریخ همداستانی عاطفی انسانها که برای امروزیها امری کمابیش فیصله یافته و مختوم محسوب میگردد، نادر دوستی هائی هم یافت میشوند که تنها بر ارزشهای سطحی زمانه مبتنی نبوده اند.
آنگونه دوستی که حافظ در بیتِ زیر به آن اشاره دارد:
از جان طمع بریدن آسان بود ولیکن
از دوستان جائی مشکل بود بریدن
و یا نیچه، متفکر مشهور آلمان در موردش گفته است:
«هیچ چیز قادر به تخریبِ دوستی نیست، حتّی زرتشت»
توفیقی است الهی که هر کسی را سعادتِ دستیابی به آن نیست. چه بسیارند انسانهایی که می آیند و می روند و در تمام عمرشان حتّی برای لحظاتی چند، طعم بهشتی چنین پیوندی عاطفی را نچشیده و به این اعتبار عمری تنها میمانند و دوستی را هم فقط رابطه ای براساس منافع مشترک و مبتنی بر ضدِّ ارزشهای زمانه میپندارند و دیگر هیچ. همانگونه که خالقی از قول وزیری نوشته: دوستی بهانه ای بیش نیست که به آن وسیله با هم آمیزش کنند و مقاصدِ اجتماعی خویش را برآورند. (ص ۳۲، جلدِ ۲، سرگذشتِ موسیقی ایران).
آیا حق نیست که حرمتِ لغتِ شریف دوستی را پاس داریم و چنین روابطی را همزیستی یکدگرخواران بنامیم؟ اما همین صراحتِ لهجه وزیری و شخصیتِ محکم او بود که در کنار ذوق سرشار، خالقی جوان را شدیداً مجذوبِ او نمود.
مبنای آشنایی و نزدیکی روحی خالقی با وزیری تنها تصادف روزگار و علائق مشترک نبود. استاد مرتضی خان نی داود، حاج علی اکبر خان شهنازی و درویش خان هم در آن سالها به آموزش موسیقی معروف و حتّی مشهورتر و جاافتاده تر از وزیری محسوب می شدند.
شاید اگر سرنوشت خالقی را با وزیری آشنا نساخته بود و او نزدِ یکی از اساتید فوق تعلیم یافته بود، موسیقی معاصر ایران به داشتن آهنگساز، نوازندهِ چیره دست و استادِ دیگری چون خودِ آن بزرگان مباهات میکرد امّا بدون تردید به دارا بودن خالقی هرگز مفتخر نمی بود.
از جانبِ دیگر نباید فراموش کرد که خالقی هم یگانه شاگردِ وزیری نبود؛ استاد شاگردان بسیاری داشت امّا کدامشان خالقی شدند؟ میراثِ او و نوآوریهایش در متن سنّتِ دیرینه، خود پاسخگوی این سوال است.
دوستی میان خالقی و وزیری نه رابطه ای بود صِرفاً شاگرد و استادی و نه دنباله روی صِرف از نوع مرید و مرادی. استقلال شخصیتی خالقی مخصوصاً در دورانی که احترام به استاد به معنی پیروی تام و تمام از سبک و منویّات او بود، حائز اهمیت بسیار است. بویژه آنکه خالقی در تجلیل صادقانه از استادش، با توجّه به انگشت شمار بودن تعدادِ آثار قلمی او، کتابی را تمام و کمال به او اختصاص داده است.
این رابطه هر چه که بود از جنبهِ عاطفی و روحی عمیقی برخوردار بود و قبل از هر چیز به نحو بارزی خالصانه و صادقانه جلوه می نمود. از این دیدگاه جلدِ دوم کتابِ سرگذشت موسیقی ایران را میتوان با توجه به فضای عاطفی آن (ماجرای یک دوستی) نامید. «ما» در زبان عربی یعنی (آنچه) و «جرا» فعل ماضی از مصدر «جرّ» به معنای (روی دادن) است.
ماجرا یعنی آنچه که رخ داد. اما قلمرو این رویداد کجاست؟ در نامحدودترین سرزمین جهان یعنی سرزمین روح انسان. ثمرهِ چنین دوستی هائی همواره درختی است تنومند و پر بار. این باروری و تناوری را میتوان در دیوان غزلیاتِ شمس یا در میراثِ هنری و نوشتاری خالقی بازیافت.
۱ نظر